نشانه‌شناسی اجنــدای ملی

گزارشگر:12 قوس 1392 - ۱۱ قوس ۱۳۹۲

کالبدشکافی وضعیت بحرانی افغانستان در چهار دهۀ گذشته نشان می‌دهد که نبود طرح ملی برای بیرون‌رفت از بحران، سبب امتداد این وضعیت شده است. هرگز در طول این دهه‌ها مردم افغانستان و به‌ویژه نخبه‌گان کشور، موفق به ارایۀ یک طرح جامع ملی برای دست‌یابی به ثبات سیاسی نشدند. شاید برخی از فوریت‌ها و از جمله مقابله با تهدیدهای خارجی و داخلی، این فرصت را دریغ می‌داشت که چنین طرحی شکل بیرونی پیدا کنـد.
نظریه‌پردازان مسایل اجتماعی باور دارند که برای رسیدن به صلح و ثبات در یک کشور بحرانی، نیاز به یک طرح فراگیر ملی هست که بتواند کلیۀ جوانب ذی‌دخل در مسایل را به دور خود گرد آورد و انگیزه‌های لازم را در شهروندان برای ایجاد انسجام ملی، از قوه به فعل درآورد. آن‌چه که این روزها به عنوان گم‌شدۀ مردم افغانستان باید شناخته شود، پیش از هر برنامۀ کوتاه‌مدت و مقطعی، یک طرح فراگیر ملی است که بتواند گفتمان سیاسی در کشور را مدیریت کند.
هرچند در یک دهۀ اخیر جامعۀ جهانی به نوعی در کنار مردم افغانستان قرار گرفت و فرصت‌های کم‌نظیری برای حل مشکلات کشور به میان آمد، ولی هرگز مدیریت سیاسی کشور به گونۀسامان‌یافته در جهت رفع مشکلات اساسی جامعه به‌‎کار گرفته نشد. دولت‌مردان کشور در یک دهۀ گذشته به دلیل نداشتن اندیشه برای ایجاد اصلاحات اساسی و بنیادین، در محور گفتمان‌های قومی و تباری باقی ماندند و حتا که با دریغ، بقای سیاسی خود را در فربه‌سازی چنین گفتمان‌های پیشامدرن جست‌وجو کردند.
آقای کرزی به عنوان سکان‌دار نظام جدید سیاسی، هرگز با برنامۀ کلان ملی فعالیت‌های خود را در محور ایجاد یک گفتمان ملی سامان نداد. او در این یک دهه عمدتاً در پی تمرکز قدرت بود و نگذاشت که صدایی برای رفع معضلات کلانِ کشور بلند شود. آقای کرزی مدرنیت را در خدمت سنت قرار داد و به همین دلیل می‌بینیم که هم‌چنان باید برای رفع مشکلات کشور، به ساختارهای قبیله‌یی رجوع کرد، آن‌هم در عصری که حتا دموکراسی‌های پیشرفته از سوی نظریه‌پردازان سیاسی به باد انتقاد گرفته می‌شوند و آن‌ها به این باور اند که برای عصر پساصنعتی، جهان نیازمند ایجاد دگردیسی در گفتمان‌های غالب است.
وقتی جهان مدرن به زوال روایت‌های کلان به تعبیر ژان فرانسوا لیوتار می‌اندیشد و برخی فیلسوفان معاصر از ورود انسان قرن بیست‌ویکمی به دوران پسین مدرن خبر می‌دهند، باید قبول کرد که حل مشکلات جوامع انسانی نیز به تفکر جدید و هم‌طراز با دگرگونی‌های تازه نیاز دارد. شاید مبنای تفکر «اجندای ملی» که این روزها بحث‌های کلانی را در محور خود به وجود آورده، همین دغدغۀ فراروی از غالب‌های تنگ نظریه‌ها و گفتمان‌های کوچک و فروکاهندۀ موجود در کشور باشد؛ نظریه‌هایی که تلاش می‌کنند در برابر نسل جدید از خود و ساختارهایش دفاع کنند، حال آن‌که نسل نو افغانستان دیگر به چنین گفتمان‌هایی باور ندارد و هم نمی‌خواهد که مشکلات امروزی با نسخه‌های منسوخ‌شده و تاریخ‌گذشته پیچیده شود.
گفت‌وگو، هنر با هم اندیشیدن است. اما آن‌چه که در فضای فعلی جامعۀ افغانستان، غیاب آن را به‌روشنی می‌توان دید، برداشتی درست و نزدیک به حقیقت از گفت‌وگو است. دولت‌مردان عمدتاً گفت‌وگو را به وراجی و یا عدم مشارکتِ همه‌گانی در ساحت فکر تعبیر می‌کنند؛ به همین دلیل است که گاه می گویند راه‌حل مشکلات کشور مذاکره است، آن‌هم مذاکره با مخالفان مسلحی که حتا به هنر گفت‌وگو باور ندارند. چنین برداشت تعیین‌نیافته‌یی از واقعیت گفت‌وگو، نشان می‌دهد که ما به عنوان اعضای یک جامعه در حال خانه‌تکانی وارد فضای گفت‌وگویی نشده‌ایم.
ضرورت ایجاد گفت‌وگو در تمام لایه‌ها و سطوح جامعه، از پیشنهادهای اصلی طرح اجندای ملی است. اجندای ملی همه را فرا می‌خواند که به‌خاطر منافع ملی، دست از بازی‌های سیاسی و زبانی برداریم و بیاییم به طرحی تازه در راستای حل مشکلات بنیادین فکر کنیم. از این جهت اجندای ملی را می‌توان «خلاقیت تفکر انتقادی» تعبیر کرد. در خلاقیت تفکر انتقادی، عمدتاً به الترناتیف‌ها فکر می‌شود. وقتی دو راه‌حل، موازیِ هم قرار می‌گیرند و یا به گونۀ طولی یک‌دیگر را حمایت می کنند، می‌توان به راه‌حل سوم فکر کرد. انتونی وستون از اندیشمندان نظریۀ انتقادی، خلاقیت را «هنر گسترش امکان» تعریف می‌کند. به نظر وستون، خلاقیت، «هنرِ یافتنِ فرصتی دور از انتظار برای پاسخ به مسایلی که از نظر بقیه کاملاً لاینحل به نظر می‌رسد» است. اجندای ملی از چنین سکویی خود را به سمت نخبه‌گان و همۀ اعضای جامعه پرتاب می‌کند. اما سکویی را که اجندای ملی برای خود در نظر گرفته، به هیچ‌وجه سکوی تمامیت‌خواهانه نیست. این سکو آغوش به روی دیگران می‌گشاید و می‌گوید بیایید برای حل معضلات کشور به گونه‌یی دیگر فکر کنیم.
شاید نوعیت فکری امروزی ما، زیاد امروزی نباشد و یا هم به گونه‌یی همه یک‌سان بیندیشیم. به همین دلیل، باید به نوع اندیشیدن‌مان شک ورزیم و از درون چنین شک‌ورزی دکارتی‌یی، به راه‌حل‌های تازه برای سلامت ملی خود برسیم. آن‌چه را هم که اجندای ملی به عنوان طرح دولت وحدت ملی در برابر نخبه‌گان، سیاست‌مداران و نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری می‌گذارد، طرحی تازه‌سامان‌یافته باید قلمداد کرد.
وقتی از دولت وحدت ملی سخن می‌گوییم، به یک معنا نشانه‌شناسی اجندی ملی می‌تواند باشد. در نشانه‌شناسی باید به دنبال دال‌های تازه‌بنیاد بود. نشانه‌شناسی اجندای ملی، قدرت جدید زبانی را در اختیار جامعه قرار می‌دهد تا مدلول‌های خود را شناسایی و معرفی کند. اما این‌همه، آغاز یک راه می‌تواند باشد؛ راهی که به هرحال مقصد خود را نمی‌خواهد نشان دهد. یافتن مقصد این راه، در مشارکت و هم‌فکری می‌تواند شناسایی شود. شهروندان کشور و به‌ویژه نخبه‌گان باید بدانند که نمی‌توان در برابر چالش‌های موجود کشور هم‌چنان به راه‌حل‌های دم دستی قناعت کرد و باور داشت که می‌توان مدیریت سیاسی آیندۀ افغانستان را با روش‌هایی که بارها آزموده شده‌اند، موفقانه انجام داد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.