احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشیراحمد انصاری/ 13 قوس 1392 - ۱۲ قوس ۱۳۹۲
بخش سوم
حزب تحریر چنان خود را ملتزم به اجتهادات قرون گذشته میداند که حتا اموری چون حکومت امیر و خلیفه را تا دم مرگش حکمی قاطع میخواند زیرا به نظر آنها، اجماع امت آن را تثبیت نموده است. اینهمه پابندی به اجتهادات گذشته، از این گروه، «ظاهریهای فقه سیاسی» ساخته است که از درک جوهر، مقاصد و پیام یک اصل عاجز اند. حزب تحریر خیلی از اجماع حرف میزند غافل از اینکه اجماع در امور سیاست را سایۀ سنگینی پوشانده است که نیازمند کار تحقیقی گستردهیی میباشد. آخر اجماع را چه پیوندی با امور عرفی است؟ امام شوکانی فصلی دارد زیر عنوان «تقیید الولایه بالشرط» و در آن بیعت را عقد و قراردادی میداند که تعیین مدتِ آن مربوط میشود به هر دو طرفِ این قرارداد که یک طرف آن، امیر و یا زمامدار است و طرف دیگرش، مردم و شهروندان.
مدیریت جامعه، امری تعبدی چون نماز و روزه نیست و از همین لحاظ، مسلمانان در دورههای درخشش تمدن اسلامی، تجارب دیگران را با دست باز پذیرفتند. یکی از نمونههای استفاده از تجارب مدیریتی تمدنهای دیگر، همین مفهوم دیوان و دیوانداری در دولت اسلامی بوده است. ابن طقطقی در تاریخ فخری مینویسد: چون سال پانزدهم هجری فرا رسید و عمر ابن الخطاب خلیفه بود، به مسلمانان گشایشی دست داد و حضرت عمر نمیدانست اینهمه اموال را چهگونه ضبط نماید. یکی از مرزبانان ایرانی که در آن زمان در مدینه بود و عمر بن الخطاب را سرگردان یافت، برایش گفت: پادشاهان ایران را چیزی است که آن را دیوان مینامند؛ جایی که تمام جمع و خرج در آن ثبت میشود و هیچ خللی بر آن راه نمییابد. حضرت عمر خواهان تفاصیل دیوان شد و آن مرد نحوۀ کار دیوان را شرح داد و سپس خلیفۀ دوم به تأسیس دیوان پرداخت و برای مسلمانان هر یک نوعی وظیفه مقرر نمود. دیوان در تشکیلات اداری عهد خلفا و سلاطین مسلمان بهحیث اداره و دفتر کل محاسبات و به معنی مطلق اداره و تشکیلات اداری به کار برده میشد و سپس بر جمیع دفاتر و ادارات دولت اطلاق گردید. این سنت اداری قرنها ادامه یافته و در دربارهای خلفای اموی، عباسی، عثمانی و سلطنتهای غزنوی و سلجوقی و امثال آن رواج گستردهیی داشت. در عهد سامانیان، تشکیلات دیوان تحت نظر وزیر بزرگ بود که شامل دیوان رسایل، دیوان استیفاء، دیوان اشراف، دیوان قضا و امثال آن میگردید.
مشکل اصلی ما با حزب تحریر، عدم التزام بر روشمندی در طرح قضایا است. مهمترین اصلی که اندیشهها را جاودانه میسازد، برقرار نمودن رابطه میان اجزای یک نظام فکری و ایجاد انسجام و هماهنگی میان عناصر آن است. پافشاری بر سر نصوص ظنی الدلاله و ظنی الثبوت خلافت از یکسو و نادیده گرفتن اصول اعتقادی برخاسته از متون قطعی الدلاله و قطعی الثبوت از سوی دیگر، بیانگر عدم توازن و فقدان هماهنگی و انسجام در افکار این گروه میباشد که عدم اعتقاد به عذاب قبر را میتوان به عنوان نمونه ذکر نمود. نویسندۀ حزب تحریر مینویسد: «ثابت نشدن عقیده به اخبار احاد و ظنی بودن آن موضوعی جدیدی نیست که حزب التحریر آن را بهوجود آورده باشد، بلکه اکثر علمای اهل سنت و الجماعت که در راس آن امام غزالی، محدث بخاری، محدث خطیب بغدادی، امام و محدث نووی، ابن قدامه، شوکانی، محدث سیوطی، محدث ابن عبد البر و سایر علمای حدیث، خبر احاد را ظنی خوانده و به عدم قطعیت در آن قول کردهاند و از همین رو آن را مفید عقیده اسلامی نمیدانند و همچنان علمای مهم و اساسگذار مذاهب اربعه نیز بر این موضوع اقرار نمودهاند.»
حزب تحریر چهطور میتواند تهمتی به این بزرگی را بر علمای یاد شده ببندد و چهطور میتواند این گناه را هضم کند؟
به هر حال، عبارت هموطن تحریری ما چندین اشکال دارد.
نخست اینکه اثبات و یا عدم اثباتِ عقاید از راه خبر آحاد به این سادهگی نیست که شما از روی آن خیز میزنید که من بهخاطر جلوگیری از طولانی شدن بحث در این مقاله از آن میگذرم.
دوم اینکه شما در اینجا خلط مبحث میکنید تا ذهن خواننده را فریب دهید.
سوم اینکه تمامی علمایی که شما از آنها نام بردهاید، عذاب قبر را جزوِ اعتقاد اسلامی میدانند و شما در نقطۀ مقابل تمامی آنها قرار دارید و اگر دلیلی دارید، بفرمایید بگویید که آنها در کجا عذاب قبر را انکار نموده و یا جزو اعتقادات اسلامی نپذیرفتهاند.
و چهارم اینکه عذاب قبر از دیدگاه مذاهب اسلامی، بر بنیاد آیات قرآن و احادیث متواتر پیامبر اسلام ثابت شده است. قرآن کریم در آیت ۲۷ سورۀ ابراهیم به این موضوع اشاره دارد و بخاری و مسلم در حدیثی که روایت نمودهاند، آن آیت را مربوط به عذاب قبر دانستهاند. آیات ۴۵ و ۴۶ سورۀ غافر به قول قرطبی دربارۀ عذاب قبر میباشد که دلالت آن خیلی واضح است. آیت ۱۱۱ سورۀ توبه هم دربارۀ عذاب قبر میباشد که برای معلومات بیشتر میتوانید به تفسیر طبری مراجعه نمایید. آیت ۵۰ سورۀ انفال، سخن خیلی واضحی در این رابطه دارد. امام قسطلانی شارح بخاری در جلد دوم صفحۀ ۴۶۰ میگوید که اگر عذاب قبر را درست ندانیم، هیچ چیز دیگری را نیز درست نخواهیم پنداشت. شارح عقیدۀ طحاوی میگوید: «وقد تواترت الاحادیث عن رسول الله فی ثبوت عذاب القبر» یعنی اینکه احادیث مربوط به عذاب قبر به درجۀ تواتر رسیده اند. امام بیهقی حدود ۲۴۰ حدیث در رابطه به عذب قبر روایت نموده است و بخاری و مسلم بیشتر از صد حدیث دربارۀ عذاب و نعیم قبر دارند.
دوستان تحریری! شما از یکسو آیات متعدد قرآن و انبوهی از احادیث صحیح پیامبر را که در رابطه با یک مطلب آمده است، نادیده میانگارید و از سوی دیگر، در صدد اثبات امری بر بنیاد چند حدیثی میشوید که یا به صورت اخبار روایت شده و یا دلالت آن واضح نیست. و باز چون احساس میکنید که ادلۀتان قناعتبخش نیست، به قاعدۀ فقهی «ما لا یتم الواجب الا به فهو واجب» متوسل میشوید. من با طرح دیدگاه حزب سیاسی شما در رابطه با عذاب قبر اعتراضی بر مرحوم نبهانی و شاگردان ایشان ندارم، چنانکه با طرح این مسأله در صدد تحریک احساسات مردم علیه حزب تحریر هم نمیباشم، بلکه تحریک احساسات مردم علیه اشخاص را شیوه و شایستۀ دوستان تحریری میدانم؛ اما آنچه میخواهم بگویم این است که چرا خود آیات قرآنی و احادیث قطعی الدلاله و قطعی الثبوت و متواتر را در یکجا بیاهمیت جلوه میدهید و در جای دیگر به جانِ متون ظنی الدلاله و ظنی الثبوت میچسپید؟ این سخنتان که میگویید مذاهب اسلامی عذاب قبر را جزو اعتقادات نمیدانند درست نیست؛ زیرا بهجز معتزله و برخی از خوارج، دیگر همۀ مذاهب اسلامی بر این امر اتفاق داشتهاند. شما نمیتوانید با استناد بر مذهب حنفی و به میان کشیدن پای نماز وتر و خلط مباحث، اصلی را انکار کنید که جملهگی بر آناند. امام ابوحنیفه در رسالۀ «فقه اکبر» که منسوب به اوست، به صراحت میگوید: «و ضغطه القبر حق و عذابه حق کائن لکل الکفار و لبعض المسلمین»، به این مفهوم: «ما ایمان داریم که فشار قبر حق است و عذاب آن نیز حق میباشد که در قسمت همۀ کافران و برخی مسلمان تحقق خواهد یافت». امام طحاوی خود به صراحت میگوید: «و بعذاب القبر لمن کان له اهلا، و سؤال منکر و نکیر فی قبره عن ربه و دینه و نبیه، علی ما جاءت به الاخبار عن رسول الله صلی الله علیه وسلم و عن الصحابه رضوان الله علیهم. والقبر روضه من ریاض الجنه، او حفره من حفر النار» به نقل از شرح عقیدۀ طحاوی، صفحۀ ۴۴۷٫ المکتب الاسلامی، بیروت، ۱۳۹۱»؛ یعنی «ما به عذاب قبر برای کسی که مستحق آن است ایمان داریم و پرسشهای منکر و نکیر را که از پروردگار و دین و پیامبر میپرسند حق میدانیم؛ طوری که از پیامبر اسلام و یاران او روایت شده است. قبر یا باغی از بهشت خواهد بود و یا حفرهیی از حفرههای جهنم.» امام نسفی نیز در شرح عقاید نسفی همین مطلب را تکرار نموده است. حکیم سمرقندی میگوید: منکر عذاب قبر، گمراه و بدعتگذار است. امام بیهقی این مسأله را از سیونه صحابی روایت نموده است. عبدالقاهر بغدادی گفته است که تمامی دانشمندان مسلمان بر امر عذاب قبر اجماع نمودهاند. امام جوینی و ابن رجب و عبدالقاهر بغدادی و سیوطی و دیگران اثبات این مسأله را مبنی بر تواتر دانستهاند. امام قرطبی ایمان به عذاب قبر را واجب دانسته است و دانشمندان فراوانی در این زمینه نگاشته اند. آیا اینهمه فقیه و محدث و مفسر و اصولی، زبان عربی چهار قرن اول هجری و اصول فقه را نمیدانستند؟ این چه اصول فقهی است که شما دارید و بر مبنای آن، رسامی تصویر یک انسان را حرام میدانید و گرفتن عکس او را با کمرۀ عکاسی جایز؟ من در صدد تحریم و یا تحلیل عکس نیستم؛ آنچه میگویم این است که فهم و برداشت شما از دین روشمند نبوده و تابع یک نظام فکری منسجم نیست. شما شاید کسانی را که دانش کافی ندارند برای مدتی قناعت دهید، ولی با کسانی که میدانند و یا کسانی که شاید در آینده بیاموزند، چه خواهید کرد؟ شما میتوانید همۀ مردم را برای مدتی و برخیها را برای همیشه فریب دهید؛ ولی به هیچ صورت قادر نخواهید بود که همۀ مردم را برای همیشه فریب دهید.
آیا این جای تعجب نیست که شما از یکسو عذاب قبر را با آنکه اینهمه آیات و احادیث و دهها صحابی از آن حرف زدهاند و علما از تواتر آن یاد نموده اند، با وجود اینهمه ادلۀ نقلی، به عنوان اصلی اعتقادی نمیپذیرید؛ ولی از سوی دیگر اقامۀ خلافت را در شرایط کنونی تاج فرایض و مهمترین واجب میدانید، درحالیکه حد اقل در تمامی نوشتههای رد و بدل شده میان من و شما تا هنوز هیچ استدلال محکمی را نیافتهام که امر خلافتتان را به عنوان یک اصل دینی ثابت ساخته باشید؟
پرسش من این است که شما چرا برخوردی دوگانه با متون و قواعد دینی دارید؛ در یکجا اصلی مبتنی بر تواتر را انکار میکنید و در جای دیگر، امری برخاسته از متون ظنی الروایه و ظنی الثبوت را، تاج الفروض و مهمترین واجب دینی میدانید؟
مضحک است که حزب تحریر خود را گروهی سیاسی میداند ولی تمامی اعضای آن خود را مکلف به دفاع از فتواهای شاذ و عجیبِ رهبران خویش میدانند ولو که این فتواها و نظریات با مسلمات اعتقادی مسلمانان در تعارض باشد.
Comments are closed.