احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:پرتو نادری/ 19 دلو 1392 - ۱۸ دلو ۱۳۹۲
کتاب دیگر یونسی که در افغانستان خوانندهگانِ زیادی داشت و حتا میتوان گفت که زمانی از شمار کتابهای ممنوعه بود، همان کتاب «سپارتاکوس» نوشتۀ هوارد فاست است که یونسی آن را ترجمه کرده است. این کتاب در میان جنبش چپِ افغانستان شهرت بهسزایی داشت و به مانند کتاب «مادر» از گورکی و «پاشنۀ آهنین» از جک لندن و «خرمگس»، از شمار کتابهایی بود که باید هر روشنفکر و دیگراندیشِ افغانستان آن را مطالعه میکرد. گویی مطالعه نکردنِ چنین کتابهایی، گونهیی عقبماندهگی بهحساب میآمد. کتاب سپارتاکوس بعدها در سالهای حاکمیت حزب دموکراتیکِ خلق افغانستان در کابل تجدید چاپ شد و این امر شهرتِ بیشتری به یونسی و این کتاب بخشید
ابراهیـم یونسی، هشتادوپنج سال زیست؛ زیستنی در زندان، در ماجرا، در رویدادهای دشوارِ سیاسی و نظامی، در شکنجه و فقر. در جوانی شور و هیجانِ بزرگی برای مبارزۀ سیاسی در سینه داشت، و چنین بود که بهمانند شمار زیادی از شخصیتهای فرهنگی ایران به حزب توده پیوست و در شاخۀ نظامی آن فعالیت کرد. چنان بود که پولیس مخفی، رد پایش را شناخت و دستگیر و محکوم به اعدام شد؛ اما حکم اعدام بر وی جاری نشد، برای آنکه یک پایش را در هنگام خدمت در ارتش از دست داده بود. شاید پس از داستایوفسکی، او دومین نویسندهییست که از اجرای حکم اعدام نجات یافته است.
ابراهیم یونسی در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در شهر بانۀ کردستان به دنیا آمد و روز نوزدهم دلو/بهمن ۱۳۹۰ در سن هشتادوپنج سالهگی در تهران چشم از جهان فرو بست. در سالهای اخیر بیمار بود و زمینگیر. گویند که توان مالیِ آن را نداشت تا به درمانِ خود بپردازد. حال آنکه او در حکومت مهدی بازرگان، استاندار کردستان بود. شمار نوشته و ترجمههای او را هشتاد عنوان کتاب گفتهاند. او عمدتاً از زبان انگلیسی ترجمه کرده؛ اما با زبان فرانسوی نیز آشنا بود و ترجمهیی از زبان فرانسوی نیز دارد. او با تر جمههایش از ادبیات غرب، روزنۀ درخشانی به سوی ادبیات پارسی دری گشوده است. از این نقطهنظر، او حق بزرگی بر ادبیات پارسی دری دارد. وقتی به شمار نوشهها و ترجمههای یونسی نگاه میکنیم، درمییابیم که او تقریباً در هر سال زندهگی پُرماجرای خویش، یک عنوان کتاب نوشته یا ترجمه کرده است.
یونسی به زادگاهش کردستان عشق بزرگی داشت؛ چنانکه در پیوند به تاریخ، فرهنگ و وضعیتِ کردها کتابهایی نوشته یا ترجمه کرده است، مانند:
• کردها و کردستان
• تاریخ معاصر کرد
• جنبش ملی کرد
• مسالۀ کرد و روابط ایران و ترکیه
• گشتی در کردستان ترکیه
• جامعهشناسی مردم کرد
• کردها، ترکها، عربها
ابراهیم یونسی در افغانستان با کتاب «هنر داستاننویسی« آغاز میشود و با همین کتاب نیز پایان مییابدـ هرچند بعضی از ترجمههای او مانند «داستان دو شهر» و «آرزوهای بزرگ» از چارلز دیکنز نیز در افغانستان از شهرت خوبی برخوردار بوده و خوانندهگان زیادی داشتهاند؛ به زبان دیگر میتوان گفت که این دو کتاب روزنۀ روشنی بودند برای خوانندهگان افغانستان به سوی گسترۀ بزرگِ نویسندهگی و اندیشهها و رماننویسیِ یکی از بزگترین نویسندهگان دنیای غرب. با وجود این، ابراهیم یونسی در افغانستان یعنی همان هنر داستاننویسی. این کتاب که در سال ۱۳۴۱ انتشار یافته، در همان دهۀ پنجاه به افغانستان رسید و تا آن زمان یکچنین کتابی در پیوند به چهگونهگی عناصر و شگردهای داستاننویسی دستِکم در افغانستان در زبان فارسی دری وجود نداشت. این در حالی بود که توجه به داستان و نثر داستانی در افغانستان، در این زمان رو به گسترش بود و نسل تازهدمی که میتوان از آن به نام نسل دومِ داستاننویسی افغانستان نام برد، وارد عرصۀ داستاننویسی کشور شده بودند. این کتاب در روزگار خود در افغانستان، یکی از کتابهای منبع بهشمار میآمد.
هنر داستاننویسی در افغانستان نه تنها در میان داستاننویسان؛ بلکه در میان شاعران و شخصیتهای فرهنگی دیگر نیز کتابی بود محبوب و بااعتبار. البته امروزه داستاننویسی به مرزهای نوین دست یافته، شگردها و بینشهای تازهیی در داستاننویسی مطرح است که بدون تردید شش دهه پیش، چنین شگردها و دیدگاههایی وجود نداشتند، از اینرو ممکن است نسل سومِ داستاننویسان افغانستان به این کتاب کمتر مراجعه کنند. دستِکم میتوان گفت که حالا این کتاب به مقایسۀ دهۀ پنجاه و شصت، کمرنگ بهنظر میآید. شاید عامل دیگری که بعدها بهسانِ حریفی سرسخت در برابر هنر داستاننویسی یونسی ایستاد، همان کتاب« قصهنویسی» رضا براهنی بود که افزون بر جنبههای آموزشی، خواننده را با شگردهای نقد داستانی نیز آشنا میسازد. پس از نشر قصهنویسی اگر قرار میبود که خوانندهیی در پیوند به داستاننویسی کتابی را جهت خواندن انتخاب میکرد، بدون تردید، انتخابِ نخست همان قصهنویسی براهنی میبود. با اینهمه فکر میشود که نسل سومِ داستاننویسان افغانستان، دیگر به این کتابها دلگرمی چندانی ندارند. البته حساب آن نسل شاعران و نویسندهگانی که همۀ آگاهیهای جهان را در چند سایت و وبلاگ درجهچندِ اینجایی یا آنجایی جستوجو میکنند، از این حساب به دور است.حال یک نسل تازهدم در افغانستان با آشنایی با زبان انگلیسی تلاش میکنند تا با ترجمۀ تازهترین نوشتهها در پیوند به داستاننویسی، آگاهیهای تازهیی را وارد زبان پارسی دری سازند.
کتاب دیگر یونسی که در افغانستان خوانندهگانِ زیادی داشت و حتا میتوان گفت که زمانی از شمار کتابهای ممنوعه بود، همان کتاب «سپارتاکوس» نوشتۀ هوارد فاست است که یونسی آن را ترجمه کرده است. این کتاب در میان جنبش چپِ افغانستان شهرت بهسزایی داشت و به مانند کتاب «مادر» از گورکی و «پاشنۀ آهنین» از جک لندن و «خرمگس»، از شمار کتابهایی بود که باید هر روشنفکر و دیگراندیشِ افغانستان آن را مطالعه میکرد. گویی مطالعه نکردنِ چنین کتابهایی، گونهیی عقبماندهگی بهحساب میآمد. کتاب سپارتاکوس بعدها در سالهای حاکمیت حزب دموکراتیکِ خلق افغانستان در کابل تجدید چاپ شد و این امر شهرتِ بیشتری به یونسی و این کتاب بخشید.
شخصیت فرهنگی یونسی را میتوان به چهار بخش عمده دستهبندی کرد: یونسی نویسنده، یونسی مترجم، یونسی پژوهشگرِ عرصههای ادبی و اجتماعی، و بُعد چهارم شخصیتِ او را همان گرایشها و مبارزات سیاسی او در دوران جوانی تشکیل میدهد.
هرچند کتابهای داداشیرین، دلدادهها، شگفتن باغ، گورستان غریبان، کجکلاه و کولی، و مادرم دوباره گریست، اندوه شب بیپایان و خوش آمدی را از شمار رمانهای به شهرت رسیدۀ او میدانند، با این حال این رمانها در افغانستان از شهرت چندانی برخوردار نیستند. شاید کمتر اتفاق افتاده باشد که نویسندۀ جوانی در جستوجوی این کتابها به کتابخانهها و کتابفروشیها سری زده باشد، در حالی که هنر داستاننویسی روزگاری دست به دست میگشت.
از ترجمههای مهم یونسی میتوان از این کتابها نام برد:
تاریخ ادبیات یونان، یک جفت چشم آبی، هنر نمایشنامهنویسی، مردی که خورشید را در دست داشت، اسپارتاکوس، تاریخ اجتماعی هنر، سیری در ادبیات غرب، آشیان عقاب، میراث شوم، بازگشت بومی، علامتچی، تاریخ ادبیات روسیه، داستان دو شهر، آرزوهای بزرگ، دفتر یادداشتِ روزانۀ یک نویسنده، ادبیات افریقا، و موسیقی و سکوت.
وقتی به ترجمههای او نگاه میکنیم، درمییابیم که او با چه شکیباییِ بزرگی در میان ادبیاتِ قارهها و اقوام گوناگون جهان پل پیوند زده و خوانندهگانش را به گونهیی با ادبیات چهارگوشۀ جهان آشنا ساخته است. بیمورد نیست که خاموشی او را تا این زمان، پایان دورانِ درخشانِ ترجمه انگاریم. روانش شاد و خاطرهاش پُرشکوه بادا!
Comments are closed.