احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





ایران و افغانستانِ پساانقلاب

گزارشگر:23 دلو 1392 - ۲۲ دلو ۱۳۹۲

تحولاتِ منطقه بدون شک به یک‌دیگر وابسته‌اند و اگر در یکی از کشورهای این مجموعه حادثه‌یی رخ دهد، دیگر کشورها از تأثیراتِ ناشی از آن مصون نخواهند بود. جمهوری اسلامی ایران هم یکی از اعضای فعال و تأثیرگذارِ کشورهای منطقه است، به طوری که نمی‌توان نقش و تأثیرِ آن را در تحولاتِ خاورمیانه نادیده گرفت. افغانستان از آن‌جا که مرز مشترک و هم‌چنین زبان، دین و ریشه‌های فرهنگی بی‌شمارِ مشترک با ایران دارد، همواره در سیاست‌گذاری‌های داخلی و خارجیِ خود با این کشور، نوعی تعاملِ حداقلی و حداکثری را تجربه کرده است. mandegar-3اما مهم‌تر از همه این‌که باید این حقیقت را پذیرفت که دنیای امروز دنیایی نیست که بتوان در آن از تعاملی سودمند و سازنده به نفع منافعِ ملی کشور با جامعۀ بین‌المللی چشم پوشید. همسایه‌گان به طریق اولی، باید در مناسبات و معادلاتِ هر سیاست‌مدار صاحب‌خردی، جایگاهی ارزشمند و در خور توجه داشته باشند. افغانستان با کشورهای قدرت‌مندی چون هند، پاکستان، ایران و چین، دارای مرز مشترک است. تاریخ سیاسی و اقتصادی هر کدام از این کشورها نشان می‌دهد که هر یک از این آن‌ها به‌نوعی در سطح بین الملل حرفی برای گفتن دارند و به اثبات رسانده‌اند که باید جدی گرفته شوند. اما افغانستان در میان کشورهایی از این‌دست که هر کدام توانسته‌اند در بخش‌های نظامی، اقتصادی، تسلیحاتی و سیاسی و حتا فرهنگی رشدی چشم‌گیری داشته و در دنیا به عنوان الگوهای کارآمد و برتر مطرح شوند، بیشتر دست‌خوش جنگ‌افروزی‌ها و بی‌ثباتی‌ها بوده است.
پاکستان همسایه‌یی‌ست که امروز بیشترین تشنج از آن‌جا برمی‌خیزد و بحران دامن‌گیرِ افغانستان را عالم‌گیر ساخته است، و تروریسم و ترور و دهشت‌افکنی، نقطۀ مشترک و وصلِ این دو کشور شده است. این‌که تا چه حد این دو کشورِ اسلامی و همسایه می‌توانستند با یک‌دیگر تعامل سازنده و مثبت داشته باشند، امروز کمتر مورد سوال و بحث است و بیشتر روی صدمات و لطماتی که از سوی بخش‌های ناآرامِ پاکستان و استخباراتِ آن متوجه افغانستان می‌شود، تمرکز می‌گردد. در حالی که مردم ما هنوز هم قدردانِ مهمان‌نوازی‌های سال‌های طولانی مهاجرت از سوی مردم شریفِ پاکستان هستند و به دنبال نقاط مشترک و تفاهم‌سازِ بیشتر میان دو ملت می‌گردند. اما بحث ایران و تعامل با آن، با فراز و نشیب‌های بیشتر و سخت‌تری مواجه بوده است. تا جایی که گاهی تعامل با ایران سخت‌تر و نفس‌گیرتر از داشتن ارتباط و تعامل با هر کشور دوست یا دشمنِ دیگر شده است؛ تا جایی که کوشش شده که هر نوع دوستی و پیوند میان دو ملتِ ایران و افغانستان را با طرح‌ها و برنامه‌های از پیش تعیین‌شده، مورد سوال و شک قرار داده و افکار عمومی را نسبت به هم بدبین کنند، اما چرا؟
ایران تا قبل از سی‌واندی سال قبل، کشوری با این حساسیت و این حساسیت‌زایی نبود، بدون شک خاندان پهلوی و نظام شاهنشاهی که در ایران مستقر بودند، هرگز برای غرب و یا کسانی که در خاورمیانه اهداف بلندمدتی را دنبال می‌کردند، نه‌تنها دشمن به شمار نمی‌رفت، بلکه یک شریک و دوستِ کارآمد به‌حساب می‌آمد؛ اما از روزی که انقلاب اسلامی در ایران به‌وقوع پیوست و نظامِ این کشور به جمهوری اسلامی بدل شد، روز به روز شاهد بودیم که سیاست‌گذاری‌های قدرت‌های بزرگ، چرخشی صدوهشتاد درجه‌یی را به خود گرفتند. ایران به یک هدفِ استراتژیک مبدل شد. صد البته وقوع انقلاب اسلامی به عنوان یک حادثۀ تاریخی در یک کشور که توانست یک نظامِ شاهنشاهی را سرنگون کرده و حکومتی اسلامی را پایه‌ریزی کند، جزوِ موارد نادر مطالعاتِ تاریخی و جامعه‌شناختی و حتا سیاسی می‌توانست باشد؛ اما نه تا آن حدی که دنیا بخواهد به آن واکنشی در این حد نشان دهد.
آن‌چه ایران را به یک هدف برای دنیای غرب یا حتا شرقی تبدیل کرد که اسلام سیاسی را نمی‌پذیرفتند، ارادۀ حاکمان و سیاست‌مداران ایرانی نظیر بنیان‌گذار این انقلاب اسلامی بود که خواستار صادر کردنِ این انقلاب و گسترش این تفکر به دیگر نقاط جهان اسلام بودند. این شعار که رسالتِ ما رسالت جهانی است، از سوی تمامِ کسانی که اسلامی قدرتمند را گزینه نمی‌دانند، خطرناک‌ترین ایده‌یی است که بتوان برای یک حکومت و نظام اسلامی نوپا تصور کرد. نظامی شاهنشاهی، دیکتاتوری و فردمحور، به‌دست ملت سقوط کند، بعد یک عالم دینی بیاید، بدون سپاه و لشکر و توپ و تفنگ، ملتی را بسیج کند، انقلابی به‌راه بیاندازد و بعد حکومت تشکیل دهد و بگوید من «دولت تعیین می‌کنم …»، سرآغاز جنجالی بزرگ برای تمام کسانی بود که اسلام سیاسی، حکومتی از نوع اسلامی و جامعه‌یی با حاکمیتِ دین را هرگز در دستورالعمل خود نداشتند و آن را تحمل کرده نمی‌توانستند.
بدون شک انقلاب اسلامی ایران در کشورهای منطقه و حتا جهان تأثیرات خود را داشته است. دور نرویم و با بررسی رویدادهایی که در افغانستان رخ داد، می‌توانیم به‌خوبی دریابیم که دفاع مقدسِ مردم شجاع و غیور افغانستان از مرزها و خاک‌شان، و زمین‌گیر کردن ارتش سرخ، خود به‌نوعی قد علم کردن و فریاد بلند کردن علیه استبداد بوده است. و این حقیقت هم در تاریخ این سرزمین بدون شک غیر قابل انکار است که همواره مردم ما خواستار حکومتی بوده‌اند که ارزش‌های دینی را مد نظر داشته و بر اصول اسلامی بنیان گذاشته شده باشد. امروز ما نیز افتخار داشتن نظامی جمهوری و اسلامی را داریم، اما این‌که چه تفاوت‌های بنیادینی میان دست‌کم سه جمهوری اسلامی‌یی وجود دارد که در همسایه‌گی یک‌دیگر به‌سر می‌برند، یعنی پاکستان، ایران و افغانستان، خود گواهِ این است که سه رویکرد و نگاه متفاوت به این نوع نظام و مکانیسمِ اداره و سیاستِ کشورها و جود دارد. اما قدر مسلم این می‌تواند باشد که افغانستان به عنوان کشوری که سال‌ها در بحران به‌سر برده و امروز برای دوباره‌سازیِ تمام زیرساخت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌اش نیازمند الگوبرداری و سود بردن از دستاوردهای دیگران است، می‌تواند با مطالعۀ دقیق آن‌چه در ایران بعد از انقلاب اسلامی به وقوع پیوست، راهکارهای سنجیده‌تر و موفق‌تری را برای محکم کردن بنیان‌های نظام جمهوری اسلامیِ خود داشته باشد.
آن‌چه بعد از انقلاب افغانستان علیه استبداد و استعمار صورت گرفت نیز باید یک بارِ دیگر آسیب‌شناسی شود و باید دید که چرا در ایرانِ پسا انقلاب، ما شاهد توسعه و ترقی و شکل گرفتنِ حکومتی از نوع اسلامی و قوی بوده‌ایم و افغانستان نتوانسته است تا هنوز از چنگ بحران‌ها و چالش‌های زنجیره‌یی بیرون رود. شاید تیوری دخالت‌های خارجی‌ها و همسایه‌گان بتواند مرهمی نسبی و کوتاه‌مدت برای زخم کهنۀ ما باشد، اما حقیقت این است که نخبه‌گان سیاسی و تمام شهروندان افغانستان، امروز نیازمند این هستند که باور کنند انقلاب کردن، قیام کردن و حتا شهید و مجروح دادن، اولین گام به سمتِ آزاده زیستن است و بعد از پیرزوی است که مدیریت و رهبری توان‌مند، اتحاد و همدلی لازم است تا کشور ساخته شود و امنیت و صلح، پایدار گردد.
مصر انقلابی را تجربه کرد و دیکتاتوری را بر زمین زد، اما می‌بینیم که امروز هم‌چنان در آتشِ جدال‌های داخلی و مشکلات و بحران‌ها می‌سوزد. همانند مصر و افغانستان، ده‌ها کشور دیگر را می‌توان نام برد. امروز ما به عنوان وارثانِ خون شهدایی که در دیار ما قربانی شدند تا ارزش‌های اسلامی و انسانی نهادینه گردد، تصمیم باید بگیریم که تجدید نظری جدی بر روی سیاست‌گذاری‌ها و عمل‌کردهای ملی و بین‌المللی‌مان داشته باشیم تا نظامی قدرتمند و مستقل را پایه‌ریزی کنیم.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.