احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





اجندای ملی و ارایۀ یک نسخۀ بومی برای افغانستان

گزارشگر:احمد عمران/ 3 حوت 1392 - ۰۲ حوت ۱۳۹۲

روز پنج‌شنبۀ هفته گذشته، کابل شاهد برگزاری نشستِ دیگری از سری نشست‌های اجندای ملی در افغانستان بود؛ نشستی با شرکتِ شماری از نخبه‌گان و اهل فکرِ کشور که عمدتاً تلاش کردند در پی تبیینِ مفهوم دولت‌سازی و چالش‌های فرا راهِ آن باشند. احمدولی مسعود نیز به عنوان طراح اجندای ملی و دولت وحدت ملی در کشور، در تبیین نظریه‌اش تأکید ورزید که معضل افغانستان راه بیرون‌رفت ندارد مگر این‌که نخبه‌گان و اهل سیاست در مورد یک طرحِ مشخصِ ملی با یک‌دیگر به تفاهم برسند؛ طرحی که بتواند آیینه‌دارِ وضعیت فعلیِ جامعه باشد و به نیازهای آن به‌درستی پاسخ دهد. mandegar-3
مسالۀ دولت‌سازی در افغانستان، همواره با چالش‌های جدی روبه‌رو بوده است. از یک‌سو اگر به گونۀ واقع‌بینانه به مسأله نگاه شود، ما هرگز طرحی مدون و قابل ارایه در اختیار نداشته‌ایم. خلاف کشورهای غربی که نخست فلاسفه و اندیشمندان با توجه به شرایط و اوضاع جامعه، آغاز به اندیشه‌ورزی در مورد معضلات آن کرده‌اند، من در افغانستان شاهد چنین رویدادی نبوده‌ام. ما اکثراً مردمی شفاهی هستیم؛ مردمی که بدون وارد شدن به عمق مسایل، تلاش می‌کنیم با گفتن چند واژۀ مصطلح، کار را یک‌سره کنیم و به این نتیجه برسیم که مثلاً با دیدگاه‌های پوپر و یا هابز می‌توان به مشکلات کشور پاسخ داد.
زمانی کتابی را می‌خواندم که به حوزۀ فلسفۀ سیاسی تعلق داشت، نویسندۀ آن در مقدمۀ کتابش گفته بود که این اثر را در آغاز برای تونی بلر نخست‌وزیر پیشینِ بریتانیا به گونۀ موجز نوشته بوده است. به گفتۀ نویسندۀ کتاب، زمانی تونی بلر از او می‌خواهد که به او در امر کشورداری و حل مشکلِ بریتانیا کمک کند و این فرد هم کتابی می‌نویسد که حالا در لندن و جاهای دیگر نشر شده است. زمانی هم بسیار شایع بود که سیاست‌های مارگرت تاچر نخست‌وزیر دیگر بریتانیا، ملهم از دیدگاه‌های ریموند کارل پوپر فیلسوف و نظریه‌پرداز معروف سیاسیِ قرن بیستم است. کینز، زمانی نظریه‌های اقتصادی خود را مطرح کرد و به کرسی نشاند که جهان بحران پس از جنگ را تجربه می‌کرد. با این حساب می‌بینیم که در آغاز اندیشمندان و فلاسفه بوده‌اند که برای حل مشکلاتِ جامعه دست به کار شده‌اند.
اما اگر بخواهیم به تاریخ کشورِ خود نگاهی گذرا بیندازیم، به‌روشنی می‌بینیم که جای اندیشه‌ورزی و تفکر در حل مشکلات سیاسی و اجتماعی آن، همواره خالی بوده است. ما هرگز از وضعیت گرته‌برداری و ملانقطی کردنِ دیدگاه‌ها و نظراتِ دیگران بیرون نشده‌ایم. شاید مهم‌ترین معضل جامعۀ افغانستان، سترونی در حوزۀ اندیشه‌ورزی سیاسی بوده است. ما کشوری عمدتاً به قول برخی از غربی‌ها، گل و بلبل بوده‌ایم. شعر گفته‌ایم و عاطفه پراکنده‌ایم. گاهی نیز در لابه‌لای نوشته‌های ادبی، به سلاطین و شاهان درس کشورداری داده‌ایم. به آن‌ها گفته‌ایم که به رعیت ظلم نکنند و عدالت را ارج نهنـد. کُل اندیشه‌ورزی ما به «نصیحت‌الملوک» و یا «گلستان سعدی» خلاصه می‌گردد. اما همین روند نیز پس از تحولات بنیادی در غرب و ایجاد دولت ملت‌های مدرن، کاملاً قطع می‌شود و ما حتا در عرصۀ گرته‌برداری از نظرات دیگران نیز در جا می‌زنیم. در چنین فضایی‌ست که با انباشتِ مشکلات رو‌به‌رو می‌شویم، یک‌دیگر را نمی‌فهمیم، به سوءظن در برابر همه‌چیز و همه‌کس مبتلا می‌گردیم و آخرالامر هم به‌جای گفت‌وگو با یک‌دیگر و چاره‌اندیشی برای مسایل کلان ملی، به جان هم می‌افتیم. بسیار ساده بگویم که ما بیشتر از آن‌که بخواهیم اهل گفت‌وگو باشیم، اهل جنگ و جدل استیم. اما در این اوضاع وانفسا، یکی آمده و صمیمانه به معضلِ افغانستان فکر کرده و تلاش ورزیده نقطۀ عزیمتِ خود را اندیشه‌ورزی و گفت‌وگو قرار دهد. این شخص احمدولی مسعود رییس بنیاد شهید احمدشاه مسعود است.
آقای مسعود از آن جایی که از بطن و متنِ شرایط موجود کشور قیام کرده است، به این نتیجه رسیده که بدون اندیشه و تفکر، هیچ راه‌حلی در برابر ما قرار ندارد. مشکلات هر جامعه، متعلق به خودش است. نمی‌شود با الگوبرداری محض، در حلِ مسایل افغانستان توفیق یافت. من باور دارم که دیدگاه‌های دیگران در این عرصه بدون شک کارساز است. اندیشه‌ها تنها به یک سرزمین و ملتِ خاص تعلق ندارند؛ آن‌ها از آنِ همۀ انسان‌ها استند و بدون تردید می‌توانند به حل مسایلِ ما نیز کمک کنند. ولی این را هم فراموش نکنیم که هر جامعه‌یی، مشکلاتِ خاصِ خود را دارد که ممکن است با کشوری دیگر متفاوت باشند. پس می‌توان نتیجه گرفت که از همۀ اندیشه‌ها می‌توان استفاده کرد، ولی باید آن را برابر با شرایط و امکاناتِ خود آزمود و به کار بست.
گرته‌برداری محض، به همان نوع از رژیم‌های ارتدکسِ کمونیستی می‌انجامد؛ رژیم‌هایی که معلوم نبودند برای چیستند و برای کیستند. من به‌سانِ بسیاری از طرف‌داران نظریۀ بینامتنیت، باور دارم که اندیشه‌ها در خلأ ایجاد نمی‌شوند؛ بل با یکدیگر پیوند دیالکتیکی دارند. اندیشه‌ها وامدارِ هم‌اند و از یک‌دیگر تغذیه می‌کنند، ولی این به معنای گرته‌برداری محض نیست. شما به کشورهای غربی نگاه کنید، آن‌گاه متوجه می‌شوید که دموکراسی در این کشورها تفاوت‌های ظریفی را به نمایش می‌گذارند. دموکراسی در امریکا همان چیزی نیست که مثلاً در آلمان و بریتانیاست. امریکایی‌ها عمدتاً به کاهش نقش نهادهای دولتی در حوزۀ عمومی توجه دارند؛ اما در بسیاری از کشورهای اروپایی، نقش دولت در عرصۀ عمومی هنوز متبارز است. امریکایی‌ها چنان رفتار می‌کنند که گویی دشمنِ دولت‌اند، ولی اروپایی‌ها این‌گونه نیستند. امریکایی‌ها به خصوصی‌سازی تعلقِ خاطر دارند؛ در حالی که در بسیاری از کشورهای اروپایی، نظارت دولت هم‌چنان قابل رویت است.
طرح دولتِ وحدت ملی هم از این منظر می‌تواند قابل توجه باشد؛ نظریه‌یی برای معضل سیاسی کشوری به‌نام افغانستان که حداقل در صد سال گذشته چندان روزِ خوش و آرام را ندیده است. آیا می‌توان بدون ژرف‌اندیشی و تأمل در مشکلات آن، به راه‌حل‌های منطقی و معقول دست پیدا کرد؟… بدون شک خیر!
به نظر من در نشست روز پنج‌شنبۀ اجندای ملی، مسایل مهمی مطرح شدند‌ـ هرچند که شماری از نخبه‌گان هنوز اصل مسأله را درنیافته بودند. شاید مهم‌ترین مشکل نشست اجندای ملی در روز پنج‌شنبه و نشست‌های دیگر، عدم انسجام درونیِ آن باشد. من پیشنهاد می‌کنم برای عمیق‌تر شدن این بحث، پیش از برگزاری نشست، موضوعِ آن به اطلاع شرکت‌کننده‌گان رسانده شود و تأکید صورت گیرد که باید در محور موضوعِ تعیین‌شده، تمام گفت‌وگوها سامان یابند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.