گزارشگر:9 حمل 1393 - ۰۸ حمل ۱۳۹۳
سالی
نوروز
بیچلچله بیبنفشه میآید،
جنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانۀ رنگین بر آینه
سالی
نوروز
بیگندم ِ سبز و سفره میآید،
بیپیغام ِ خموش ِ ماهی از تُنگ ِ بلور
بیرقص ِ عفیف ِ شعله در مردنگی.
سالی
نوروز
همراه بهدرکوبی مردانی
سنگینی بار ِ سالهاشان بر دوش:
تا لالۀ سوخته به یاد آرد باز
نام ِ ممنوعش را
و تاقچۀ گناه
دیگربار
با احساسِ کتابهای ممنوع
تقدیس شود.
در معبر قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
به ناگاه
فراز خواهد شد
دستان اشتیاق از دریچهها دراز خواهد شد
لبان فراموشی به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهر
خسته
پیش باز خواهد شد
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین آغاز خواهد شد!
Comments are closed.