احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:معین اسلام پور - ۲۱ سنبله ۱۳۹۱
همزمان با اینکه سردار استقلال و آزادی بار سفر بست، جهان دچار تحولات بزرگی گردید و حوادث گوناگونی در مسیر راه شهروندانِ دهکده جهانی سبز شد.
او طی زندهگی پربار و دشوارِ خویش، همواره به جهان هشدار میداد که آتش برخاسته از افغانستان، سرانجام تمام دنیا را تسخیر خواهد کرد؛ ولی غولهای قدرت، جنگ افغانستان را یک جنگ داخلی و کوچک قلمداد میکردند و به عواقب ناگوار پدیده تروریسم بینالمللی، توجهی نداشتند.
اما حادثه دلخراش و تکاندهنده یازدهم سپتمبر، زنگ خطری بود که جهان را چنان متوجهِ خود ساخت که تاکنون نیز پدیده تروریسم به عنوان یک خطر بالفعل، جهان را تهدید مینماید. از اینرو، جهانیان یازدهسال پیش برای نابودی پایگاههای هراسافگنان به افغانستان لشکر کشیدند و در کوتاهمدت، تمام پایگاههای تروریستی را نابود کردند و فضای نسبتاً نوید دهندهیی در کشور بهوجود آمد و شهروندان نسبت به آینده امیدوار شدند.
با تاسف که این وضعیت دیری نپایید، و بازهم افعیهای زهرآگین از مغارهها سر بیرون آورده و آرامش را از مردم گرفتند. اما چهگونگی ظهور دوباره طالبان، تراژدی و فاجعههای رازمندِ پس از ترور مسعود، پرسشیست جدی که پاسخی طولانی میطلبد.
باید گفت که ترور و توطیه علیه کسانی که در خط فکری مسعود قرار داشتند، در این یک دهه به صورت پیدا و پنهان صورت گرفته است. اسناد و مدارک زیادی در اختیار است که نشان میدهد حملات انتحاری و قتلهای زنجیرهیی بهگونه سازمانیافته و هدفمند هوادارانِ رهبر فقیدِ مقاومت را یکی پیِ دیگر از میان برمیدارد. و همین حملات سازماندهی شده، استاد برهانالدین ربانی، حامی و مددکار اصلی فرمانده مسعود را نیز از میان برداشت.
مسعود عزیز! اکنون استاد ربانی، آن ابرانسانِ تاریخ و آن مجاهد وارستهیی که پشت تریبونها چهره راستین تو را به جهانیان معرفی میکرد و از مردانهگی، مقاومت، ایثار و حماسهآفرینیهای بیدریغِ تو سخن میگفت نیز از میانِ ما رفته و در تجلیل از یازدهمین سالروز شهادتت، دیگر نیست تا از تو با ما سخن بگوید.
فرمانده! آیا میدانی داوود عزیز را، آن رفیق راهت که همواره در مبارزاتِ دشوار با تو همقدم بود، دشمنان استقلال و آزادی به جرم آزاداندیشی و عشقورزی به تو، به شهادت رساندند؟ آری؛ او نیز با چراغ سبز شهادت، به جنگ سیاهی رفت در کوتاهمدت سیاهی را تسخیر کرد و چون تو، به قافله نور و کاروان بدر پیوست.
سپهسالار عشق! بعد از رفتنت، دستیارانت در بنبست روزگار گیر ماندند و گرگان و روباهانِ مزور در کویر آزادی و استقلال، یکی یکی آنان را صید میکنند. مولانا سیدخیلی که درس شجاعت، صداقت، مردانهگی و دشمنستیزی را از تو به ارث برده بود، بدخواهان و کینهتوزان، پشت دیوار خیانت، برنامه ترورش را ریختند و او را از میان برداشتند.
مسعود ای شیپور بیداری! میدانی که یار و یاور، رفیق همیشهگی، رازدار روزهای سخت و مرد سخنوقلم، “کاظمی” دیگر در میانِ ما نیست که از حماسههای جاویدانت سخن بگوید و در نمایشنامه “حماسه ناتمام” جعفریان اشک ریزد و پیوسته به روح بزرگت درود گوید و بر دشمانت نفرین فرستد. ای فرزانه خراسان و ای سپیدار بلند آزادی! کاظمی نهال امید مردم را نیز چون تو، از باغ آرزوی هزاران انسان ستمدیده، با تبر قساوت بریدند و خوبترین رفیقت را از ما گرفتند.
قهرمان نامدار آریا زمین! ستونهایی که همواره از کاخ بلند استقلال و آزادی هراست و پاسداری مینمودند؛ شاهجهان نوری، مطلببیک، احمدخان سمنگانی، ملکزرین، خانمحمد مجاهد که در روزهای سخت و دشوار مقاومت در کنارت در برابر دشمن سفاک مقاومت مینمودند نیز یک به یک از میان برداشته شدند. آن بزرگمردانی که عمرشان را در کنار تو در بلندای قلههای آزادی سپری کردند و آن مردان راه خدا که بارها به استقبال مرگ شتافتند، بعد از تو یکی پیِ دیگر پَرپَر شده و به کاراوان نور پیوستند.
حال که تو و یاران بیمثالت به ابدیت پیوستهاید، من با مادر روزگار، قصه جانکاه وداعتان را در قالب یک تراژدیِ بیپایان به نگارش گرفتهام تا همه بدانند که اینجا در نبودتان، ملتی سرود تنهایی، جدایی، فقر و آوارهگی را میسرایند و یاد تو را گرامی میدارند.
Comments are closed.