احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فرهمند علیپور/ 25 حمل 1393 - ۲۴ حمل ۱۳۹۳
گفتوگوی «شرق پارسی» با احمدولی مسعود
با آنکه ۱۳ سال از روی کار آمدن نظام مبتنی بر دموکراسی و با حمایت جهانی در افغانستان میگذرد، اما این کشور هنوز با چالشهای بسیاری دست به گریبان است. حضور اقوام مختلف و رقابتهای گسترده و عمیق قومی موجب شده است تا نظام افغانستان نتواند آنگونه که انتظار میرفت کارا باشد. برای خروج از کشمکشها و اختلافهای قومی تا اکنون پیشنهادهای زیادی ارایه شده است. یکی از آخرین برنامهها طرح آجندای ملی است که توسط احمد ولی مسعود تهیه شده است و اکنون در محافل و رسانههای افغانستان از آن بسیار یاد میشود. یونس قانونی، معاون اول رییس جمهور این کشور نیز این طرح را بهترین طرح خوانده و از اهداف آن حمایت کرده است.
به خانۀ احمد ولی مسعود، در محله وزیراکبر خان کابل میرویم تا با او در خصوص این طرح ملی گفتوگو کنیم.
مسعود که طراح طرح آجندای ملی است برای سالها سفیر افغانستان در لندن بوده است. او که برادر احمد شاه مسعود از چهرههای شناخته شدۀ افغانستان است این روزها در تلاش برای کم کردن شکافها و گسلها میان اقوام افغانستان و همگرایی گروههای قومی و سیاسی در این کشور است.
آقای مسعود پیش از هر چیز میخواهم بدانم چه ضرورتی باعث شد که شما به سمت طرح «آجندای ملی» بروید؟
ببینید درست است که ما یک نظام دمکراتیک داریم، اینکه در مدت ۱۲ سال انتخاباتهایی را پشت سر گذاشته ایم و جامعه جهانی، افغانستان را حمایت میکند، اما در عین حال ما نمیتوانیم تنها به انتخابات تکیه کنیم. چون به عقیده من انتخابات پایان کار نیست. در بسیاری از کشورها در فرایند انتخابات دولتهایی گاه بر سر کار آمده اند که به سمت استبداد رفته اند.
کشور ما با بحرانهای زیادی رو به رو است. ما بحران های هویت، مشرویت، اقتصادی و سیاسی داریم. یک جامعه بسیار ناهمگون و کثیر اقوام هستیم. با چنین وضعیتی و چالشهای گستردهیی که در پیش رو داریم مثل چالشهای امنیتی، اقصادی و اجتماعی، میبینیم که راه حل در افغانستان تنها از راه انتخابات نمیگذرد. بر همین اساس ما «آجندای ملی» را مطرح کردیم و گفتیم بهتر است که در افغانستان یک مشارکت قانونمند و گسترده داشته باشیم.
اما، مگر این اقوام در انتخابات پارلمانی یا ریاست جمهوری شرکت نمیکنند؟ در کابینه هم افرادی از اقوام مختلف هستند. چطور این دو نهاد یعنی ریاست جمهوری و مجلس، که به صورت دمکراتیک هم برگزیده میشوند نتوانسته اند این وحدت را در افغانستان محقق کنند؟
در این شکی نیست که اقوام مختلف در بخشهای مختلف دولت و پارلمان حضور دارند اما در یک بررسی متوجه میشویم که تعادل و توازن اقوام در چارچوب دولت حفظ نشده است. مثلاً یک نفر در مقام ریاست جمهوری همه سرنوشت کشور را در دست دارد، این فرد میتواند از یک قوم خاص باشد. به نظر ما دادن همه اختیارات کشور به یک فرد از یک قوم خاص، موجب رانده شدن بقیه اقوام میشود؛ خصوصاً در نظام ریاستی افغانستان. تلاش باید بر این متمرکز باشد که توازن میان اقوام، خصوصاً در بحث توزیع قدرت صورت بگیرد.
درست است که ما نهادهای مختلفی داریم، ولی مشکل آنجا است که قدرت این نهادها به درستی تفکیک نشده است و ۹۰ درصد قدرت و اختیارات کشور به صورت متمرکز در دست یک فرد، یعنی رییس جمهور است. ما چنین موضوعی را در دیگر کشورهای دمکراتیک شاهد نیستیم.
پس شما عقیده دارید که اقوام در دولت افغانستان حضور واقعی و موثر ندارند و بیشتر حضوری نمادین دارند؟
درست است. با در نظر گرفتن این وضعیت، اقوام احساس میکنند حضوری ندارند، حتا تنها اقوام تاجیک و ازبک و هزارهها نیست که چنین حسی را دارند، بلکه خود پشتونها هم چنین حس و برداشتی دارند. مثلاً پشتونها که در دو قبیلۀ بزرگ «غلجای»” و «درانی» هستند، فکر میکنند قدرت همواره دست «درانی» ها است، یا خود درانیها فکر میکنند قدرت همیشه در یکی از طایفههای آنها است و بقیه طوایف حذف شده اند. پس در “آجندای ملی ” خواستار این شده ایم که یک گفتمان تازه طرح کنیم، یک گفتمان بر اساس همگرایی و هم پذیری؛ به گونه یی که بتوانیم یک دیدگاه واحد برای نخبگان و مردم افغانستان ایجاد کنیم و بر اساس محور دیدگاههای واحد اعتماد سازی کنیم، دولتی بر پا کنیم که همه اقوام خود را در آن ببینند و به آن اعتماد کنند. میخواستیم در پایین یک مشارکت فرهنگی – اجتماعی به وجود بیاید و در بالا مشارکتی سیاسی رقم بخورد تا اینگونه زمینه تحقق دولت – ملت سازی در افغانستان شویم و برویم به سمت نهاد سازی در کشور.
بحث دیگر که پیشتر هم اشاره کردم این است که دموکراسی اکثریتی نمیتواند در این کشور موفق باشد. برای همین بهتر است که مشارکت گسترده و حداکثری را به صورت قانونمند در دولت ایجاد کنیم. برای همین آجندای ملی میگوید درست است که دولت داریم، اما تعبیرهای ما از دولت تا اکنون متفاوت و مخالف بوده است. «آجندا ملی» میخواهد یک تعریف و تعبیر متفاوت از قانون اساسی و قدرت ارایه دهد، چیزی که نیازمند یک زمان طولانی است، اما تا زمان رسیدن به این اهداف و برای کوتاه مدت پیشنهاد ما تشکیل و ایجاد دولت وحدت ملی است.
اگر بخواهیم به صورت جزییتر در مورد آجندای ملی صحبت کنیم، آیا آجندا مخالف سیستم ریاستی است و به دنبال نظام پارلمانتارسیم است؟
سیستم میتواند هر سیستمی باشد، اما اهمیت اصلی نوع حکومتداری در داخل سیستم است. هر سیستم سیاسی یا قانون اساسی میتواند مشکلات خود را داشته باشد و هر چند سال یکبار نیاز به بازنگری دارد. اولویت اصلی نوع سیستم نیست، ریاست جمهوری یا پارلمانتاریسم، مهم این است که در شرایط کنونی افغانستان، چگونه قدرت رییس جمهور را اندکی پایینتر بیاوریم. در خصوص نحوه سیستم هم میتوان بررسی کرد و میان گروهها و نخبگان به توافق رسید. من شخصاً اعتقاد دارم که باید هم رییس جمهور داشته باشیم و هم نخست وزیر، اما آجندای ملی میگوید که نخبگان افغانستان باید فکرهایشان را یکسان کنند تا به راهی برسیم که هم در داخل بتوانیم با یکدیگر زندگی کنیم و اینکه بتوانیم با کشورهای دیگر رابطه یی خوب و مناسب داشته باشیم.
آیا منظور شما از کابینه وحدت ملی، الگویی همچون لبنان است؟ اینکه کابینه و قدرت بین گروههای مختلف تقسیم شود؟
ببینید ما یک طرح داریم که تا چند روز دیگر منتشر خواهد شد، طرحی برای دولت وحدت ملی در افغانستان. شاید اینگونه طرح موضوع «قوام» چندان با دموکراسی سازگاری نداشته باشد. اینکه چگونه میتوان هم از ارزشها و ارادۀ مردم و دموکراسی سخن گفت و هم مسأله اقوام را پیش برد موضوع و مسأله است. اما چارهیی نیست جز اینکه ابتدا این نزدیکی و وحدت میان اقوام شکل بگیرد، بعد در خصوص مسایل دیگر وحدت خود را شکل دهیم.
معتقدم که هم باید حضور اقوام در قدرت تعادل داشته باشد و هم اینکه این حضور نباید فقط سمبلیک باشد، بلکه باید بر اساس شایستگیها باشد. در همین مثال لبنان، اگر دولت های وحدت ملی شکل نمیگرفت، ممکن بود که مشکلات لبنان بیشتر هم شود، افغانستان هم همینگونه است.
ظاهرا در آجندای ملی نهادی برای نظارت بر رییس جمهور پیش بینی شده است، با وجود نهاد پارلمان، چه نیازی بود که شما به فکر نهادی مجزا برای نظارت بر رییس جمهور افتادید؟
حرف شما درست است. ما در اینجا پارلمان داریم، اما در طی یک دههیی که نهاد پارلمان در افغانستان شکل گرفته، نتوانسته بر رییس جمهور نظارت کند، به خاطر اینکه رییس جمهور از قدرت زیادی برخوردار است. این قدرت بالای رییس جمهور موجب میشود تا پارلمان احساس ضعف کند و نتواند نقش نظارتی خود را ایفا کند. به همین دلیل ما خواستار کاهش قدرت رییس جمهور هستیم و اینکه نهادی شکل بگیرد تا از خودسریهای احتمالی رییس جمهور جلوگیری کند. اگر این نهاد شکل بگیرد، پارلمان هم میتواند در بحث نظارتی خود بهتر وارد عمل شود.
اگر این نهاد هم به سرنوشت مجلس تبدیل شد و نتوانست نقشی که برای آن در نظر گرفته شده است را ایفا کند چه؟
رییس جمهور ۹۰ درصد اختیارات و صلاحیتهای کشور را در دست خود دارد. اگر ما بتوانیم نهادی را از شخصیتهای موثر افغانستان و نخبگان قومی ایجاد کنیم، اینها کسانی خواهند بود که میتوانند قدرت رییس جمهور را کنترل کنند.
این افراد چگونه انتخاب میشوند؟
مثلاً در نتیجۀ انتخابات، یک کاندیدا برنده میشود، بالای ۵۱ درصد رای میآورد و کاندیدای دیگر ۳۰ درصد آرا را کسب میکند. فرد پیروز در انتخابات میتواند فرد دوم را در قدرت سهیم کند یا اینکه او را در نهادی که گفته شد منصوب کند. البته این نهاد تنها کارکرد نظارتی نخواهد داشت، بلکه نقش مشاوره هم دارد و به نوعی مدیریت جمعی را ایجاد میکند. زمانی که قوت و صلاحیت رییس جمهور در این بحث مهار شد، پارلمان هم قادر می شود تا نقش نظارتی خود را ایفا کند.
اینطور به نظر میرسد که یک نهاد غیر انتخابی بر روی یک نهاد مورد انتخاب مردم نظارت کند، آیا این نگرانی پیش نخواهد آمد که چنین نهادی رای مردم را بیارزش کند؟
ببینید برای مثال، ۵۵ درصد مردم به کسی رای میدهند و فرد رییس جمهور میشود، و فرد دیگری ۳۵ درصد آرا را به خود اختصاص میدهد، بالاخره این ۳۵ درصد هم حق حضور در قدرت را دارد. تأکید میکنم که شرایط ویژه افغانستان را باید در نظر داشت.
مثلاً در هند و برزیل، قدرت فرد اول کشور مهار شده است و برای همین مخالفین و اقلیتها نیز حقوقشان تضمین شده است. چرا دموکراسی در هند و برزیل موفق است؟ زیرا که نهادهایی وجود دارند که اجازه نمیدهند که رییس جمهور به شکلی لجام گسیخته از قدرت خود استفاده کند.
در مصر هم با وجود اینکه دولت برآمده از دموکراسی بود و منتخب مردم، اما نتواسنت مخالفین را نیز راضی نگه دارد. در افغانستان حفظ بقای ملی بسیار ضروری است. برای همین میگویم که نوع دموکراسی در افغانستان را باید از دموکراسی اکثریتی به یک دموکراسی تفاهمی و انجمنی ببریم تا حقوق افراد تضمین شود. ما بهخاطر بحرانهایی که در افغانستان با آن دست به گریبان هستیم باید شکل دموکراسی را تغییر دهیم.
برخیها نوعی از فدرالیسم یا افزایش قدرت حکومتهای محلی را راهکاری دغدغهیی میدانند که شما به آن اشاره کردید نظر شما در این خصوص چیست؟
ما قبلاً در خصوص قدرت در مرکز صحبت میکردیم، اکنون در خصوص ولایات صحبت کنیم. مثلاً در مورد شورای ولایتی، معتقدم که میتوانیم مسایل اجتماعی و اقتصادی را به خود آنها بسپاریم و مسایل سیاسی و روابط خارجی و دفاعی را در حیطه اختیارات دولت مرکزی نگه بداریم. میتوانیم شورای ولایتی را صلاحیت بدهیم تا آنها خود والی(استاندار) خود را انتخاب کنند. مهم این است که مشارکت همه نیروها در کشور صورت بگیرد تا جایی که بتوانیم در یک سطح بالا دموکراسی را عملی کنیم.
باید در این خصوص صحبت کرد که چگونه میتوان قدرت را مهار کرد؟ چگونه همگرایی میتواند افزایش پیدا کند؟ اینها مسایلی است که باید میان نخبگان افغانستانی و لویه جرگه بررسی شود و قانونی برای آن تهیه شود. باید ببینم کدام سیستم و مکانیسم با شرایط افغانستان و تهدیدها و چالشهایی که داریم، تطبیق دارد. زمانی که در داخل افغانستان بتوانیم قوت ایجاد کنیم، میتوانیم بر مشکلات خارجی هم غلبه کنیم.
مثلاً وقتی ما در درون کشور خود ضعیف هستیم، چگونه میتوانیم طالبان را به مذاکره بکشانیم. آنها میگویند وقتی دولت در درون با مشکل مواجهه است و ضعیف است چه نیازی داریم که با دولت گفتو گو و مذاکره کنیم. ما چارهیی نداریم جز آنکه به نوعی از همگرایی برای ملت و سرزمینمان برسیم.
شما در خصوص مذاکره با طالبان اشاره کردید، یعنی یکی از اصلیترین مشکلات افغانستان، نظر شما در خصوص پروسه صلح چیست؟ فکر میکنید دولت آتی در این زمینه چه نوع تعاملی را باید در دستور کار خود قرار دهد؟
ببینید از ابتدا که شورای عالی صلح ایجاد شد کار اشتباهی انجام دادیم. من برای افراد این شورا احترام قایل هستم، اما با مکانیسم آن موافق نیستم. فکر میکنم رویکرد، ابزار و تعاملات دولت در این خصوص اشتباه بود. رویکردهایی بود که موجب دلگرمی طالبان بود. من فکر میکنم که بعد از این اگر میخواهیم به یک صلح برسیم، اول خود ما باید یک متحد و قدرتمند باشیم، به خاطر اینکه ما اگر از جایگاه قدرت صحبت نکنیم با کسانی که به دنبال جنگ نیابتی هستند، نمیتوانیم به جایی برسیم.
باید پرسید که آیا آقای کرزی و دنیا می خواستند صلح بیاورند یا اینکه آقای کرزی، امریکا و پاکستان تعبیرهای خاص خود را از صلح داشتند؟ مشکل از آنجایی است که تعریف واحدی برای صلح و اینکه با چه رویکردی میتوان مذاکره کرد و خواستار صلح بود وجود ندارد. حکومت باید کاری میکرد که با همه گروههای داخلی و اپوزسیون در خصوص نحوه صلح به تفاهم می رسید و اینگونه پروسه صلح را ملی میکرد. اما، امروز آقای کرزی پروسه صلح را به یک پروژه شخصی و به نوعی از مانور سیاسی تبدیل کرده است. مردم افغانستان فکر نمیکنند که این یک پروسهیی است که همه آنها در آن مشارکت دارند.
Comments are closed.