احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ 10 ثور 1393 - ۰۹ ثور ۱۳۹۳
این روزها باز آوازۀ آمدنِ زلمی خلیلزاد سفیر پیشینِ امریکا در افغانستان و عراق به کابل از همهجا شنیده میشود. آقای خلیلزاد به دنبال ناکام شدنِ طرحِ انتخاباتیاش در سال گذشته مجبور شد این کشور را ترک کند. ولی ترکِ افغانستان از جانب آقای خلیلزاد به معنای سکوتِ او در برابر اوضاعِ کشور نبود، بل تماس و گفتوگوهای او در مورد مسالۀ سرنوشتسازِ انتخابات حتا از آنسوی آبها پیگیری میشد.
آقای خلیلزاد ماهها مانده به اعلامِ ثبتنام برای شرکت در انتخابات سال ۱۳۹۳، وارد افغانستان شد و یک رشته فعالیتهای سیاسی را به هدفِ ایجاد یک ائتلافِ انتخاباتی صورت داد؛ ائتلافی که از آن بوی قومگرایی و تمایلاتِ فاشیستی به مشام میرسید و در همان آوانِ فعالیتها به بنبست انجامید. در آنزمان این شایعه مطرح شد که حامد کرزی رییسجمهوریِ افغانستان نسبت به برنامههای سیاسیِ آقای خلیلزاد واکنش نشان داده و این موضوع موجب شده که او افغانستان را ترک کند.
در این مورد که این شایعه تا چه حد درست بوده، زیاد بحث صورت نگرفت و نه هم کسی به گونۀ رسمی خواست که در این خصوص ابراز نظر داشته باشد، ولی دید و بازدیدها و مهمانیهای شاندارِ برخی شخصیتهای سیاسیِ افغانستان به افتخارِ آقای خلیلزاد، همه گویای حضور پُررنگِ سیاسیِ او در کابل بود. در همین حال، برخی افراد نیز در صفحاتِ فیسبوکِ خود ضمن نشر برخی تصاویر، اطلاعاتِ مختصری از فضا و جریانِ گفتوگوهای این مهمانیها ارایه کردند. پیش از پرداختن به اصل مطلب، خوب است حاشیهیی دربارۀ زلمی خلیلزاد داشته باشیم.
برای نخستینبار، با نام زلمی خلیلزاد از راه رسانههای بینالمللی پس از حوادث یازدهمِ سپتمبر آشنا شدم؛ همانگونه که شاید بسیاری از شهروندان افغانستان نیز خلیلزاد را از همین راه شناخته باشند. در آنزمان او در رسانههای بینالمللی در مورد وضعیت افغانستان سخن میگفت و شرایط کشور را تحلیل میکرد؛ مردی که به فارسی میتوانست سخن بگوید، و جایگاه مهمی در ساختارهای سیاسیِ امریکا داشت.
میگویند آقای خلیلزاد در سیاست امریکا، پس از کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ و اشغال افغانستان بهوسیلۀ شوروی سابق، مطرح شد و از آن زمان تا به حال نقش فعالی در سیاستگذاریهای این کشور در قبال افغانستان داشته است. او پس از سقوط رژیم طالبان، به عنوان سفیر ایالات متحدۀ امریکا به کابل آمد. اما او در کابل تنها نمایندۀ سیاسی امریکا نبود، بل فردی بود که بیشتر وقتِ خود را در ارگ ریاستجمهوری برای مشوره دادن به آقای کرزی سپری میکرد. بسیاری از مشکلات جامعۀ افغانستان و شکلگیری رو در روییهای سیاسی در سیزده سال اخیر، نتیجۀ فعالیتهای سیاسیِ آقای خلیلزاد بوده است.
آقای خلیلزاد در بسیاری از برنامههای کلان ملی، نقش کلیدی داشت و بهجای مقامهای دولتی و سیاسی کشور، تصمیم میگرفت. اما بعداً این نقش کمرنگ و کمرنگتر شده رفت تا اینکه آقای خلیلزاد به عنوان سفیر امریکا به عراق فرستاده شد.
اما آشنایی عمیقتر من با آقای خلیلزاد، پس از خواندن کتابِ مهمِ فرانسیس فوکویاما بهنام «امریکا بر سر تقاطع» شکل گرفت. آقای فوکویاما که خود یکی از مهمترین چهرههای سیاسی یک قرن اخیرِ امریکاست، در کتابِ خود مسایلِ مختلفی را در مورد سیاستهای خارجی امریکا مطرح میکند و با نگاهی انتقادی تلاش دارد که سوءمدیریتِ بینالمللی امریکا را در قبال برخی کشورهای جهان نشان دهد. در این کتاب، از زلمی خلیلزاد و «پل ولف ویتز» به عنوان دو چهرهیی یاد میشود که سیاستهای امریکا را پس از جنگِ سرد هدایت کردهاند. تیوری جنگِ پیشگیرانه و توسعۀ دموکراسی به کشورهای عقب نگهداشته شده که به وسیلۀ نومحافظهکاران عملی میشد، به وسیلۀ این دو تن طراحی شده بودند. آقای ولفو یتز به اتفاق زلمی خلیلزاد در سال ۱۹۹۷ طی مقالهیی زیر عنوان «سرنگونش کنید» در نشریۀ ویکی استندرد، ضمن انتقاد شدید از سیاستهای بیل کلینتون در قبال عراق و یادآوری تلاشهای این کشور برای گریز از بازرسیهای تسلیحاتی سازمان ملل متحد، نتیجه گرفتند که مقابلۀ مستقیم تنها راه نابودیِ سلاحهای کشتار جمعیِ عراق است و دیر یا زود باید چنین اقدامی صورت گیرد. آقای خلیلزاد از جریانِ نومحافظهکارانِ امریکایی است که خود ریشه در افکار یهودی دارند.
این آشنایی سبب شد که با تعمقِ بیشتر به کارها و فعالیتهای آقای خلیلزاد نگاه کنم؛ فعالیتهایی که برای افغانستانِ پس از طالبان بهشدت زیانبار بود و سبب کندیِ روند دموکراتیزه کردنِ جامعه شد. بحث مبارزه با جنگسالاران که در اصل، هدفِ آن مبارزه با احزاب و سازمانهای جهادی و در مجموع تفکرِ جهادی در افغانستان بود، بهوسیلۀ آقای خلیلزاد آغاز و دامن زده شد. آقای خلیلزاد در زمان تصدی سمت سفیرِ امریکا در افغانستان، تلاش داشت که یکشبه این کشور را به کشوری نیولیبرالی تبدیل کند.
اما برنامههای آقای خلیلزاد در افغانستان نتیجهبخش نبود و به همین دلیل، باراک اوباما تلاش کرد با رسیدن به قدرت در امریکا بخشهای عمدهیی از این سیاست را تعدیل کند. ولی حضور و سایۀ سنگینِ و شوم زلمی خلیلزاد در سیاستهای افغانستان همچنان باقی ماند.
اینجا باید واضح ساخته شود که زلمی خلیلزاد به اشارۀ مقامهای امریکایی به کابل نمیآید و دست به این کارها نمیزند؛ بل او این همه را به خاطر آن انجام می دهد که در کنار فکر قبیلهیی که دارد، خودش را برای امریکاییها هم مهم جلوه بدهد.
خلیلزاد حالا به کابل برگشته تا پروژۀ ناتمام و شکستخوردۀ به قدرت رساندنِ یکی از مهمترین مهرههای خود را به پایان رساند. تلاشهای آقای خلیلزاد عمدتاً در این راستا تمرکز یافته که با رفتن و یا بردنِ انتخابات به دور دوم، بتواند برای نامزدِ نزدیک به خودش، آنچه را که در توان دارد انجام دهد. این امکانات نیز چندان ناروشن نیستند. آقای خلیلزاد با تطمیعِ مالی و چانهزنیهای عوامفریبانه میخواهد مردم افغانستان را که بر لبۀ پرتگاه قرار گرفتهاند، عملاً به داخل پرتگاه فرو برد.
سیاستهای آقای خلیلزاد تا به حال چیزی جز تفرقهافکنی و ایجاد شکافهای قومی و زبانی در پی نداشته است و پس از اینهم نخواهد داشت!
Comments are closed.