احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمـد عمران/ 15 ثور 1393 - ۱۴ ثور ۱۳۹۳
بهتازهگی، شماری از طالبانِ طردشده جریانی را موسوم به «راه نجات افغانستان» در کابل تأسیس کردهاند. بر اساس اظهارات مسوولانِ این جریان، «راه نجات افغانستان» تلاشیست برای تأمین گفتوگوهای صلح میان دولت و گروههایی که علیه آن به شکل مسلحانه میجنگند. «راه نجات افغانستان» در اعلامیۀ خود مدعی است که در پی کسبِ قدرت نیست و تمام مساعیِ آن برای تأمین صلح در افغانستان صورت میگیرد.
در رأس این نهاد، سید اکبر یکی اعضای پیشینِ طالبان قرار دارد. سید اکبرآقا، به جرم ربودنِ سه کارمند سازمان ملل در سال ۲۰۰۴، به ۱۶ سال زندان محکوم شد، اما در سال ۲۰۱۰ از سوی دولت افغانستان عفو و آزاد شد. اکبرآقا با استفاده از این آدمربایی، تلاش کرد گروهی مجزا از طالبان را به نام جیشالمسلمین ایجاد کند؛ اما اعضای گروه پس از آدمربایی بازداشت و اکبرآقا به زندان محکوم شد. اما حالا این فرد که در کابل زندهگی میکند، از برنامههای خود برای آغاز مذاکراتِ صلح سخن میگوید.
اعلامیهیی که این جریان به نشر رسانده، حاوی اصلیترین ادعاهای آن است. «راه نجات افغانستان» با این اعلامیۀ سراپا تناقض و تضاد در موضعگیریها، میخواهد دروازۀ بستۀ گفتوگوهای صلح را به روی آقای کرزی باز کند. گفتیم به روی آقای کرزی؛ زیرا آنچه که از همین حالا میتوان در مورد آن شک نورزید، حمایت مستقیم و یا هم غیرمستقیمِ آقای کرزی از این جریان است.
آقای کرزی که در برنامههای صلحِ خود شکست خورده، حالا میخواهد در پایان مأموریتِ خویش به عنوان رییسجمهوری کشور، دستکم خود را از مظانِ اتهام رهایی بخشد و بگوید که اقدامهایی برای تأمین صلح انجام داده است. او امیدوار است که اگر شورای عالی صلح با آنهمه مصارفِ گزاف نتوانسته کاری در راستای صلح انجام دهد، سید اکبرآقا بتواند بنبستِ گفتوگوهای صلح را بشکند و سرانِ طالبان را به پای میز مذاکره بکشاند؛ هدفی که بهدلیل عدم توانایی سیاسی و اجتماعی «راه نجات افغانستان»، از همین حالا محکوم به شکست است.
«راه نجات افغانستان» در اعلامیۀ پُر از تناقضِ خود تلاش کرده نشان دهد که گروه ثالث بالخیر است که هدفی جز تأمین صلح و امنیت در افغانستان ندارد. در اعلامیۀ این جریان، تلاشِ مذبوحانهیی صورت گرفته که مسایل و واقعیتهای افغانستان تحریف و یا نادیده گرفته شوند. «راه نجات افغانستان» وضعیتِ موجود افغانستان را «بحرانی» میداند و به این نظر است که با بیرون شدنِ نیروهای «اشغالگر» و ایجاد یک نظام اسلامی ـ با تعبیری که طالبان از آن دارند ـ صلح و امنیت در کشور برقرار میشود. به همین دلیل در اعلامیۀ این جریان تلاش شده است که دوران حاکمیتِ جبر و ظلم طالبان، دوران طلاییِ صلح تصویر شود که به مزاج «دشمنان اسلام» سازگار نبوده و به همین دلیل، حاکمیت طالبان با «تسلیحات» امریکا و متحدانش «سقوط» داده شده است.
اعلامیۀ «راه نجات افغانستان» هیچ علاقهیی به ذکرِ عللِ سقوط طالبان ندارد؛ اما از مشکلات زمانِ مجاهدین و پیش از آن سخن میگوید و میخواهد ثابت کند که طالبان یک جریانِ کاملاً خودجوش بوده که بنا به مقتضیاتِ زمان شکل گرفته است. «راه نجات افغانستان» میگوید که همۀ کسانی که در جنگهای افغانستان نقش نداشتهاند، میتوانند عضویتِ این جریان را بهدست آورند. اما نویسندهگانِ اعلامیه فراموش کردهاند که خود نیز بخشی از همین کارواناند. مگر مؤسسان «راه نجات افغانستان» خود در جنگهای چند دهۀ گذشته شریک نبودهاند؟ ایشان علاوه بر اینکه در این جنگها نقش داشتهاند، در جنگهای پس از آن نیز بخشی از ماشین جنگیِ گروههای تمامیتخواه و دهشتافکن بودهاند. آدمربایی مگر یک جرم نیست؟ جنگ در کنار طالبان و گروههای تروریستی علیه مردم افغانستان، چه توجیهی میتواند از نظر صادرکنندهگان اعلامیۀ «راه نجاتِ افغانستان» داشته باشد؟
جریان «راه نجات افغانستان» از وضعیت فعلی کشور راضی نیست و آزادیهای موجود را برنمیتابد، ولی فراموش میکند که با استفاده از همین جو و شرایط است که میتواند چنین جریانی شکل گیرد. اگر در افغانستان چیزی به نام آزادی بیان و حرکتهای مدنی مثل زمان طالبان وجود نمیداشت، آیا بازهم جریان «راه نجات افغانستان» میتوانست به گونۀ رسمی در مرکز کشور اعلام موجودیت کند و ارزشهای نظام را زیر سوال ببرد؟ چرا مؤسسانِ این جریان نمیخواهند بپذیرند که از برکتِ ارزشهای موجود در افغانستان است که میتوانند در ملای عام همه را به یک چوب بزنند و کسی به آنها نگوید که آقایان بالای چشمِ شما ابروست؟
از جریانِ «راه نجات افغانستان» و یا بهتر است گفته شود «راه نجات طالبان و خشونتطلبان» که بگذریم، در این شب و روزها تلاشهایی از سوی برخی چهرههای سیاسیِ افغانستان که عمری را در گوشۀ انزوا در غرب سپری کردهاند، آغاز شده است. «جبهۀ ملی صلح افغانستان» نیز از شمار همین فعالیتها باید پنداشته شود که اجندایی برای تأمین صلح و امنیت دارد. اگر در رأس جریان «راه نجات افغانستان» یک چهرۀ طردشدۀ طالبان قرار گرفته، در اینسو کسی «جبهۀ ملی صلح» را رهبری میکند که ادعای رهبری افغانستان را در گذشته داشته و باور دارد که در کنفرانس بنِ اول به حیث رییس ادارۀ موقت نامزد شده بوده است.
ستار سیرت که پس از سیزده سال آزردهگی از همۀ مسایل افغانستان دوباره به بر کشور برگشته، میخواهد درفشِ صلح را در این سرزمینِ جنگزده برافرازد. اما مشخص نیست که با چه توش و توان و امکاناتی ممکن است صلح در افغانستان تأمین شود! این دو جریان که تقریباً موازی با هم فعالیتهای خود را آغاز کردهاند، در کنار دهها نهاد دولتی و غیردولتی، داعیۀ صلح و امنیت را در سر میپرورانند بدون آنکه تعریفِ دقیقی از وضعیتِ کشور و نیروهای موجود داشته باشند.
اگر صلح با چنین حرکتهایی در افغانستان تأمین میشد، بدون شک آقای کرزی میتوانست با توجه به امکانات و موقعیت خود، این امر خطیر را به انجام رساند. صلح بدون موجودیت یک نظامِ مقتدر و پاسخگو هرگز نمیتواند شکل بگیرد و حرکتهایی از این دست، از همان آغاز محکوم به شکستاند.
Comments are closed.