احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:داكتر محمدخالد نسيمي - ۲۵ سنبله ۱۳۹۱
دیدگاه مارشال مک لوهان
امروزه در بسیاری از مجامع بینالمللی، او را به عنوان پیشگویی فرزانه میشناسند و بسیاری از مردم در کشورهای مختلف جهان، با نظرات او آشنایی دارند. با وجود این، نظرات او خالی از نظریهپردازیهای پندارگرایانه نیست؛ از اینرو با نظرات موافق و مخالف بسیاری روبهرو بوده است.
مک لوهان در آثار خود میکوشد تا نشان دهد جامعۀ انسانی با توجه به تظاهرات کنونی حیات اجتماعی، چه جهاتی را پیموده و چه مسیری را در آینده دنبال خواهد کرد. البته در این تلاشها، او از اندیشهها و شاخصهای جامعهشناسی مدد فراوان میگیرد.
چنانکه گفته شد، از ارسطو تا اگوست کنت و سپس تونیس رایزمن، تحول جامعۀ انسانی بیش از پیش با عامل معرفت، چهگونگی انتقال و انتشار معرفت و سرانجام با ارتباط جمعی به ویژه فکری خارج میشود و میکوشد بر پیشرفتهای فنییی که مستقیماً بر رسانههای ارتباط جمعی به ویژه تلویزیون تأثیر میگذارد، تکیه کند و در واقع، موضوع را از جایی آغاز کند که رایزمن به دلیل شرایط تاریخی زمان خود، آنها را رها کرده بود.
مک لوهان معتقد است اگرچه تکنالوژی، منبعث از ذهن و عمل انسان است؛ ولی انسان هر عصر و دورهیی، خود زاییدۀ تکنولوژیِ زمانِ خویش است. به عبارت دیگر، هر تکنالوژییی بشر را به تدریج در فضایی تازه قرار میدهد و هر فضای تازه، عاملی تعیینکننده در سرنوشت و زندهگی بشر به شمار میرود.
مک لوهان در دهۀ ۱۹۶۰ «تلویزیون را پرستشگاه و امواج آن را بشارت الکترونیک نام مینهد. او از آگاهی ژرف و تازۀ دهه خبر میدهد و این رسانۀ کمابیش تازه را مروج آتمی میخواند.»
او با این دیدگاه افراطی، مدعی است که شیوۀ ارتباط با روش انتقال معلومات و انتشار پیام، نه تنها در رفتار و تصورات انسان مؤثر است؛ بلکه در سیستم اعصاب و ادراکات حسی او نیز نقشی تعیینکننده دارد. او پا را از این حد فراتر میگذارد تا آنجا که میگویند وسایل ارتباط جمعی که عامل انتقال فرهنگ است، تأثیری شگرف بر خود فرهنگ دارد.
مک لوهان معتقد است که «جوامع بیشتر در اثر ماهیت وسایل ارتباطی شکل گرفتهاند تا در نتیجۀ محتوای ارتباط.» به عقیدۀ او، وسیله نه تنها از محتوای پیام خود جدا نیست، بلکه به مراتب مهمتر از خود پیام نیز است و بر آن تأثیر چشمگیری دارد. در اینجا این مسالۀ اساسی مطرح میشود که «هنگام پیدایی یک تکنیک جدید، فرهنگ موجود، فرهنگی مرحلۀ قبلی است و بدین ترتیب، همان فرهنگی قدیم به عنوان محتوای وسیلۀ ارتباطی جدید، مورد استفاده قرار میگیرد.»
البته مک لوهان این تناقص را انکار نمیکند، بلکه در نظام فکری خود آن را میپذیرد. او معتقد است که میان فرهنگ در حال زوال و رسانههای جمعی جدید، نوعی تعارض وجود دارد. این تضاد میان تکنیکهای تازه و فرهنگ قدیم تا هنگامی که جامعه شکل زندهگی و طرز فکری منطبق با آن را ایجاد نکرده است، باقی میماند و در نتیجۀ آن، نوعی «بحران فرهنگی» که در هر تغییر و تحول اجتماعی قابل مشاهده است، پدید میآید.
به همین سبب، مک لوهان برای رویارویی با این نوع بحرانهای فرهنگی، مطالعۀ تحولات جوامع گذشته را ضرور میداند. همچنین او در کتاب «برای درک رسانهها» میگوید: «ارشمیدس گفته است: یک نقطۀ اتکا در جهان به من نشان بدهید تا من توسط آن دنیا را تکان بدهم.» مک لوهان معتقد است اگر امروز ارشمیدس زنده میبود، حتماً رسانههای ما را با انگشت نشان میداد و میگفت: «من چشمها، گوشها، اعضا و مغزهای شما را به عنوان اتکا به کار میگیرم و دنیا را آنگونه که مایلم، به حرکت درمیآورم.»
Comments are closed.