احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





دیوید هاروی و مارکسیسم

گزارشگر:20 جوزا 1393 - ۱۹ جوزا ۱۳۹۳

بخش دوم و پایانی

mnandegar-3آلکس کالینیکوس
برگردان: مهرداد امامی

کتاب جدید هاروی با نام امپریالیسم نوین، نشان‌گر تغییری اساسی است. هرچند مولفه‌های نظری (کتاب تا حدودی در قالب گفت‌وگو با جیووانی اریگی است) و تمرکز سیاسی کتاب (توصیف استراتژی اصلی نئوکان‌های واشنگتن)، جدید است، اما هاروی در این‌جا مجدداً به عرصه کلاسیک‌ها پا می‌گذارد. مفهوم‌پردازی او از امپریالیسم به عنوان ترکیب متناقضی از آن‌چه او (به تأسی از اریگی) منطقه‌ییِ سرمایه‌دارانه و منطقه‌ییِ قدرت می‌نامد، یادآور تحلیل بوخارین از ادغام رقابت میان‌دولتی (inter- state) و اقتصادی در عصر سرمایه مالی است؛ در حالی که هاروی صریحاً به لوکزامبورگ در تفسیر مجدد خود از انباشت اولیه به مثابه «انباشت از طریق سلب مالکیت» ارجاع می‌دهد، نه به منزله مرحله ابتدایی تحول سرمایه‌داری، بلکه به عنوان فرآیندی مداوم که امروزه نُمود آن، کالایی شدن بی‌امان جهان بنا بر خواسته‌های اجماع واشنگتن (Washington Consensus) است‌ـ تمام این‌ها در برابرِ زمینه بحران انباشت مازاد است که نخستین‌بار در محدودیت‌های سرمایه مورد تحلیل قرار گرفت

هاروی به خاطر مفهوم «خاص‌نگری ستیزه‌جویانه» (militant particularism) مرهون ویلیامز است؛ مفهومی که او به منظور اشاره به بسترمندی (embeddedness) جنبش‌ها و مبارزات اجتماعی در یک زمان و مکانِ خاص به کار می‌گیرد که فراهم‌کننده زمینه و معنا برای آن‌هاست، اما می‌تواند به طرز خطرناکی افق‌های سیاسی و اقتصادی‌شان را محدود نماید. هاروی استدلال می‌کند که «کنش نظری» (Theoretical practice) باید «به عنوان دیالکتیکی پیوسته میان خاص‌نگری ستیزه‌جویانه زنده‌گی‌های زیسته، و مبارزه برای دست‌یابی به یک فاصله انتقادی کافی و جداشده‌گی از صورت‌بندی جاه‌طلبی‌های جهانی، برساخته شود». (۱۱) این نتیجه‌گیری از تأملات هاروی درباره مبارزه برای نجات موترسازی راور (Rover car plant) در کاولی آکسفورد پدیدار شد که او در پایان دهه ۱۹۸۰ از آن حمایت می‌کرد. در این‌جا با چهارمین ویژه‌گی تمایزبخش مارکسیسم هاروی مواجه می‌شویم‌ـ وابسته‌گی به کنش‌گری سیاسی.
پری اندرسون به‌خوبی مارکسیسم کلاسیک را، که مراد او مارکسیسم سه انترناسیونال نخست بود‌ـ که در خارج از آکادمی مشغول اقتصاد سیاسی و استراتژی انقلابی بود و ریشه در سازمان‌های توده‌یی طبقه کارگر داشت ـ در تقابل با مارکسیسم غربی قرار داد که در اروپای قاره‌یی پس از جنگ جهانی دوم پدیدار گشت ـ مارکسیسمی که جایگاه آن در دانشگاه بود و بر فلسفه و ایدیولوژی تمرکز داشت و جدای از کنش سیاسی بود (اندرسون ۱۹۷۶). مارکسیسم انگلیسی زبان معاصر، فارغ از سایر تفاوت‌هایش با پیشگامان قاره‌یی خود، عمدتاً محدود به آکادمی بوده است. اگر بخواهیم مجدداً موارد جیمسون و ایگلتون را در نظر آوریم، هر نقش کنش‌گری سیاسی‌یی هم که آن‌ها در گذشته ایفا کرده باشند، تأثیر کنونی‌شان تا حد زیادی ناشی از مطالبی است که به منظور بحث بر سر نظریه فرهنگی در جهان دانشگاهی انگلیسی‌زبان نوشته‌اند. (۱۲) هاروی نیز در این امر سهم دارد، اما از منظری کاملاً متفاوت. یکی این‌که نظریه‌پردازی‌های او هرچند از لحاظ فلسفی جاه‌طلبانه‌اند، اما از نظر تجربی باپشتوانه‌اند: برخی از بهترین نوشته‌های او تاریخی‌اندـ برای مثال، جُستار مفصل او درباره پاریس تحت حکومت امپراتوری دوم (هاروی ۱۹۸۵ الف: فصل ۳). (۱۳) دیگر این‌که، از حمله‌های ابتدایی او به دانش‌پژوهی‌های رادیکال در دهه ۷۰ گرفته تا تأملات معاصرش در باب مبارزاتی از قبیل مبارزات ایالت چیاپاس و سیاتل (Chiapas and Seattle)، اندیشه هاروی به واسطه تمرکز بر فهم و کمک به بیان صریح خواسته‌های جنبش‌ها برای عدالت اجتماعی مشخص می‌شود. در این بستر است که ما برای مثال باید علاقه او را به استفاده از زبان حقوق جهان‌شمول به منظور بسط افق‌های «جزیی‌نگری ستیزه‌جویانه» در نظر آوریم که پویایی آن به طور چشم‌گیری ضدسرمایه‌دارانه است. (۱۴)
این مثال، مستقیماً حاکی از فاصله‌یی است که هم‌چنان میان تفکر هاروی و مارکسیسمِ کلاسیک باقی می‌ماند؛ فاصله‌یی که (تقریباً به صورت نادرستی) گرایش به مردود شمردن صحبت از حقوق، و به‌راستی تمام گفتمان هنجاری به مثابه پوشش محض منافع طبقاتی دارد. تفاوت‌های دیگر به‌سرعت به ذهن متبادر می‌شوند. برای مثال، شخصیت‌های بزرگ سنت سوسیالیستی انقلابی ـ اشخاصی چون مارکس، انگلس، لنین، لوکزامبورگ، تروتسکی و گرامشی، همه‌گی به حزب سیاسی به منزله شکلی سازمانی می‌نگریستند که در آن، لزوماً بین نظریه و عمل یک میانجی وجود دارد (هرچند آن‌ها به طرق متفاوتی چنین حزبی را درک می‌کردند). هاروی در برابر، روشن‌فکری مستقر در آکادمی است که در جنبش‌های اجتماعی مشارکت می‌کند و در مورد آن‌ها می‌اندیشد؛ جنبش‌هایی که خارج از آکادمی به وجود آمده و معمولاً زیر عنوان «جزیی‌نگری ستیزه‌جویانه» فاقد هر گونه برنامه جامع تصرف‌اند، تصرفی که مطمیناً یکی از وجوه معرّف یک حزب است. این تفاوت شاید به تفاوت ظریف‌تری مرتبط باشد. گفته می‌شود که ایده مارکسیسم کلاسیک به عنوان یک سنت، کم‌وبیش دلالت بر تلاشی پیوسته به منظور تداوم بخشیدن به پیکرهایی از تفکر دارد که هر دوی آنها [هم هاروی و هم سنت سوسیالیستی انقلابی] اندیشه‌های مرکزی آن را ترسیم می‌کنند، اما در پی بسط‌شان به واسطه درگیر شدن با مشکلاتی هستند که نسخه‌های ابتدایی آن سنت، یا از آن‌ها صرف‌نظر می‌کردند یا نیازی به مواجهه با آن‌ها نمی‌دیدند. پیکره بسیار غنی نوشته‌های مربوط به نظریه مارکسیستی امپریالیسم، مثالی از همین نوع تحول یک سنت است‌ـ تلاش جمعی نویسنده‌گان گوناگون (از جمله هیلفردینگ، لوکزامبورگ، بائر، کائوتسکی، لنین، بوخارین، گروسمن) به طرقی که گاهی اوقات با تلاش‌های دیگران مواجه می‌شد و گاهی هم از آن‌ها حمایت می‌نمود، در پی بسط و گسترش تحلیل سرمایه بودند، تحلیلی به منظور فهم ویژه‌گی‌های اصلی آن‌چه آن‌ها عموماً به عنوان مرحله جدید تحول سرمایه‌داری می‌پذیرفتند. (۱۵) البته هاروی با این کار آشنایی دارد: محدودیت‌های سرمایه در واقع با صحبت از رقابت و جنگ درون‌سرمایه داری پایان می‌یابد که شدیداً با نسخه لنینی و بوخارینی نظریه کلاسیک امپریالیسم هم‌صداست (هاروی ۱۹۸۹ ب: ۴۵-۴۳۹).
با این حال به بیان کلی، تلقی بسیار ناچیزی از مارکسیسم به عنوان یک سنت (یا در واقع انبوهی از سنت‌های نسبتاً مشترک یا متعارض) در نوشته‌های هاروی وجود داشته است: نقطه مقابل، پرداختن زیاد هاروی به نوشته‌های اقتصادی مارکس، بی‌اعتنایی نسبی به آثار مارکسیست‌های پس از مارکس، و یقیناً مارکسیسم‌های انترناسیونال‌های دوم و سوم است.
از این منظر، کتاب جدید هاروی با نام امپریالیسم نوین، نشان‌گر تغییری اساسی است. هرچند مولفه‌های نظری (کتاب تا حدودی در قالب گفت‌وگو با جیووانی اریگی است) و تمرکز سیاسی کتاب (توصیف استراتژی اصلی نئوکان‌های واشنگتن)، جدید است، اما هاروی در این‌جا مجدداً به عرصه کلاسیک‌ها پا می‌گذارد. مفهوم‌پردازی او از امپریالیسم به عنوان ترکیب متناقضی از آن‌چه او (به تأسی از اریگی) منطقه‌ییِ سرمایه‌دارانه و منطقه‌ییِ قدرت می‌نامد، یادآور تحلیل بوخارین از ادغام رقابت میان‌دولتی (inter- state) و اقتصادی در عصر سرمایه مالی است؛ در حالی که هاروی صریحاً به لوکزامبورگ در تفسیر مجدد خود از انباشت اولیه به مثابه «انباشت از طریق سلب مالکیت» ارجاع می‌دهد، نه به منزله مرحله ابتدایی تحول سرمایه‌داری، بلکه به عنوان فرآیندی مداوم که امروزه نُمود آن، کالایی شدن بی‌امان جهان بنا بر خواسته‌های اجماع واشنگتن (Washington Consensus) است‌ـ تمام این‌ها در برابرِ زمینه بحران انباشت مازاد است که نخستین‌بار در محدودیت‌های سرمایه مورد تحلیل قرار گرفت. (۱۶) به هر ترتیب، در بحبوحه درخشش وضعیت استثنایی جهانی که به واسطه مدیریت جرج‌بوش تحمیل شد، به نظر می‌رسد که هاروی مجبور به گفت‌وگویی دقیق‌تر با مارکسیسم کلاسیک شده است و به صورت نرم اما مستقیم، به گسترش اتکای متمایزش بر میراث روشن‌فکری مارکس ادامه می‌دهد. فاصله هاروی از سخت‌گیری مباحث مارکسیستی، احتملاً به او در متفاوت دیدن وقایع کمک نموده و سایر سنت‌ها را با ترکیب خصلت‌نمای سخاوت و موشکافی خود مورد ملاحظه قرار داده است. این امر حاکی از دیالکتیکی است که هاروی میان جزیی‌نگری ستیزه‌جویانه و دیدگاه‌های انتقادی و جهانی‌یی ایجاد می‌کند که درون خود مارکسیسم به وقوع می‌پیوندد. ما به دیوید هاروی، به‌خاطر این‌که در دنبال کردن این دیالکتیک در جهان متغیرِ قرن بیست‌ویکم کمک‌مان کرده است، مدیونیم.
یادداشت‌ها:
۱٫ اهمیت فزاینده مارکسیسم انگلیسی‌زبان در این پژوهش فرانسوی جدید، مشخص است: بنگرید به Bidet and Kouvelakis 2001.
۲٫ در مورد مبحث آخر بنگرید به هاروی ۱۹۸۲ الف: ۸-۳۵، و استیدمن و دیگران ۱۹۷۹٫
۳٫ به نظر می‌رسد جرارد دومنیل نخستین فردی بوده که به صورت نظام‌مند این نقد را بسط داده است: مخصوصاً بنگرید به دومنیل ۱۹۷۸: ۹۷-۲۸۳٫ هاروی هم از دومنیل نقل قول می‌کند (۱۹۸۲ الف: ۱۸۵ شماره ۱۳).
۴٫ هاروی به‌تازه‌گی تأکید کرده که: «اشتباه است که این سه کاهش را به طور متوالی در نظر آوریم. باید آن‌ها را به عنوان وجوه هم‌زمان ساختار بحران و گسست درون وحدت ارگانیک سرمایه‌داری بدانیم» (۱۹۹۹ الف [۱۸۸۲ الف]:xxii).
۵٫ خود هاروی دشمن مارکسیسم تحلیلی است: برای مثال بنگرید به هاروی ۱۹۹۹ الف: xxi.
۶٫ برای ارزیابی بیشتر این متن، بنگرید به کالینیکوس ۱۹۸۵٫
۷٫ برای مثال بنگرید به هاروی ۱۹۸۵ب: فصل ۲٫
۸٫ بنگرید به بحث پری اندرسون (۱۹۹۸) در مورد تفاسیر مارکسیستی پست‌مدرنیسم.
۹٫ هم‌چنین برای بحث مفصل‌تر از هایدگر به همراه بسیاری از نظریه‌پردازان زمان و فضا بنگرید به هاروی ۱۹۹۶ الف: بخش ۳٫
۱۰٫ مقایسه کنید با ویلیامز ۱۹۸۰: بخش سوم.
۱۱٫ هاروی ۱۹۹۶ الف: ۴۴ و کلاً به فصل اول؛ برداشت اندک متفاوتی از این مقاله در هاروی ۲۰۰۱ الف منتشر شده است.
۱۲٫ ایگلتون (۲۰۰۱: فصل ۴) به‌طور شوخ‌طبعانه‌یی در مورد زمان حضورش در یک گروه شدیداً چپ نوشته است (هم‌چنین در آکسفورد، همراه با شخصیت‌هایی که باید با شخصیت‌های کمپین نجات موترسازی روور، که هاروی بعدها به آن‌ها پیوست، هم‌پوشانی داشته باشد).
۱۳٫ روایت تجدید نظرشده و بسط‌یافته این مقاله اخیراً در هاروی ۲۰۰۳الف: بخش سوم منتشر شده است.
۱۴٫ برای مثال بنگرید به هاروی ۲۰۰۰الف: فصل‌های ۵ و ۱۲ و ۲۰۰۱الف: فصل ۱٫
۱۵٫ برای تأملات بیشتر درباره این مثال، بنگرید به کالینیکوس ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲٫
۱۶٫ هاروی ۲۰۰۳ب، مخصوصاً فصول ۲ و ۴٫ مقایسه شود با اریگی ۱۹۹۴٫
منبع:
-David Harvey: A Critical Reader, 2006, edited by Noel Castree & Derek Gregory, Blackwell Publishing: ch. 3: David Harvey and Marxism by Alex Callinicos

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.