تحولات علوم، اندیشه‌ها و اقتصاد از جهانی جادویی تا توفان خلقت

گزارشگر:26 جوزا 1393 - ۲۵ جوزا ۱۳۹۳

بخش نخست

mnandegar-3رونه پسه
برگردان: شروین احمدی
هم‌زمان با پیشرفت علم، بشریت تصویرهای دیروزی خود از جهان را درهم می‌شکند تا آن‌ها را با برداشت‌های جدیدتری که با سطح دانشش هماهنگ‌ترند، جایگزین سازد. در هر مرحله، تنها یک شاخه در برابر پیشرفت اندیشه مقاومت می‌کند و از این‌رو انباره عقب‌افتاده‌گی شگفت‌انگیزی می‌شود: حوزه اقتصاد، یعنی همان‌جایی که پرسش‌های تیوریک جای خود را به داوهای قدرت می‌دهند. دوران ما از این منظر یک استثنا نیست.
همه ما به آن مردکی شبیه هستیم که دریک کاریکاتور ژان فرانسوا بتولیه، تنها بر روی کره خاکی‌اش ایستاده و رو به اعماق تاریک کهکشان‌ها سوال می‌کند: «هی، آیا کسی اون‌جاست؟». او تلاش دارد معنی این جهان (اگر داشته باشد)، شیوه کارکرد و جایگاه خویش در آن را دریابد. او از جهان برای خویش تصویرهای مختلف برحسب رشد توانایی ابزارهای مشاهده‌اش می‌سازد. بین «همه چیز عظیم» آلی مملو از جان‌های اسرارآمیزی که در آن قبل از همه خود را باز می‌یابد و «توفان خلقتی» که در آن امروز مبدای تکاملی را می‌بیند که جهان و زنده‌گی بر روی کره خاکی‌اش را هر چه پیچیده‌تر کرده، انسان به مرور دریافته که حرکت جهان بی‌دلیل نیست و از قوانینی تبعیت می‌کند. پس از ایزاک نیوتون(۱) او متقاعد می‌شود که این جهان مانند یک ساعت کار می‌کند؛ سپس همراه با سعدی کارنو(۲) به این باور می‌رسد که نیرویی غیرمادی (انرژی) در بطن آن وجود دارد که موجب حرکت جهان است؛ و بالاخره همین نیروست که با پراکنده شدن و فرسایشش در فضا، فضیلت خلقت می‌یابد: خورشید که هر روز کمی خاموش‌تر می‌شود، تشعشعاتی در فضا منتشر می‌کند که امکان پیدایش زنده‌گی بر روی کره زمین را ممکن ساخته‌اند.
این تصادفی نیست اگر نظریه تعادل گرانشی جهان در حوزه اقتصاد معادل نظریه تعادل جاذبه‌یی بر اساس قیمت‌های آدام اسمیت و یا نطریه تعادل عمومی لئون والراس(۳) می‌شود. هر دوی آن‌ها به‌روشنی بر این امر اذعان داشتند و حتا آدام اسمیت کتابی درباره اختر شناسی نوشته که کمتر کسی از آن مطلع است. کارل مارکس و فریدریش انگلس نیز به دفعات به ترمودینامیک سعدی کارنو ارجاع می‌دهند، چرا که از نظر آن‌ها «تمام انرژی‌های فعال بر روی کره زمین، چیزی نیست جز انرژی خورشیدی تغییر یافته». جان منارد کینز، پول را در حوزه اقتصاد واقعی وارد کرد، به همان ترتیب که آلبرت انیشتن فضا و زمان را درساختار یگانه‌یی به‌هم بافت؛ می‌توان هم‌چنین به متغیرهای روان‌شناسی کینز اشاره کرد (مانند نظریه «رجحان نقدینه‌گی») که مستقیماً از روان‌شناسی فرویدی الهام گرفته است.
بازخوانی گذشته، درس نسبیت را برای ما به ارمغان می‌آورد. چرا که پیشرفت دانش نه ثمره انباشت نگرش نسبت به مسایل، بلکه حاصل تغییر و تحول نگاه ماست: قبل و پس از نیکلا کوپرنیک، دانشمندان با همان ابزارها، همان چیزها را در آسمان‌ها نمی‌دیدند. بین قوانین مکانیکی که یک ساعت را به کار می‌اندازند، قوانین انرژی‌یی که حرکت این جهان را ممکن می‌سازند و قوانین تکامل جامعه انسانی که هر چه پیچیده‌تر می‌شوند، تفاوت‌ها از نوع کیفی است. این امر در مورد نظریه‌های اقتصادی که از این تکامل برمی‌خیزند نیز صادق است. گذار از یک سلسله نظریه‌ها با زیر و رو شدن شیوه‌های تنظیم و گسترش سیستم‌های اقتصادی همراه است. در نتیجه، حقیقتی ابدی و جهان‌شمول در این حوزه وجود ندارد. مفاهیم پدید آمده در ارتباط با واقعیت‌های یک دوره، تنها در ارتباط با آن‌ها کارآیند و می‌توانند کاملاً غیر قابل تطبیق با واقعیت‌های دوره دیگری باشند.
این‌چنین است که اقتصاددان انگلیسی، دیوید ریکاردو(۱۷۷۲-۱۸۲۳) که در دوران اولیه سرمایه‌داری‌یی قلم می‌زده که گسترش آن به‌ویژه بر اساس انباشت سرمایه بوده است، پس‌انداز را یک فضیلت و خرج کردن پول برای مصارف روزانه را یک عیب ارزیابی می‌کند. یک قرن بعد، در انگلستانی که دیگر انباشت اولیه سرمایه در آن انجام پذیرفته بود، نیروی پیش‌برنده اقتصاد از سرمایه به مصرف پایدار انتقال یافت: دیگر نه ساختن راه‌آهن، بلکه تقاضا برای موتر بود که اقتصاد را به پیش می‌برد. بدین ترتیب کینز بر خلاف ریکاردو، خرج کردن را فضیلت و پس‌انداز را عیب می‌انگارد. هر کدام از آن‌ها در زمان خود حق داشتند. در عوض فریدریش هایک در بحثی که وی را در مقابل کینز قرار می‌دهد، کاملاً دوران را اشتباه گرفته بود(۴) و به مفاهیم ریکاردوئی تکیه می‌کرد. همان‌گونه که نئولیبرال‌های کنونی در اشتباه‌اند و «راه‌حل»های‌شان همان روش‌هایی را تکرار می‌کنند که در سال‌های ۱۹۲۰-۱۹۳۰ موجب غرق شدن اقتصادها در بحران شدند: کاهش هزینه دولت، کم کردن تعداد کارمندان و کاهش حقوق آن‌ها، شناور کردن قوانین استخدام، کاهش تعداد مزدبگیران، از بین بردن هرگونه حمایت اجتماعی.

در مرزهای اقتصاد واقعی
بحران معاصر سیستم نئولیبرال، چیزی جز یک پارادایم (الگوی فکری) نیست که در جهت مخالف ملزومات دورانش عمل می‌کند. در زمانی که گسترش استفاده از رایانه، جهان را به « واحد یگانه‌یی» تبدیل کرده «که در زمان حقیقی (Real Time) می‌زید» (۵) و بدین ترتیب، ضرورت گشایش به سوی دیگران را تحمیل می‌کند؛ سیاست نئولیبرال با دنبال کردن تنها یک هدف که همان سوددهی دارایی‌های مالی است، تمام درها را بر روی خود می‌بندد… .
معنای همه چیز در این جهان غیرمادی‌شده تغییر می‌یابد. فضا دیگر ارتباط چندانی با فاصله ندارد. سازمان یافته به‌واسطه شبکه‌ها، این جهان از نقاط گرهی متمرکزی تشکیل شده است که در ارتباط مستقیم با یک‌دیگر قرار دارند: بورس‌های جهان از ورای مرزها با یک‌دیگر در ارتباط اند؛ سیلیکن والی و سوفیا آنتی‌پولیس به‌هم نزدیک‌ترند تا هر کدام با نزدیک‌ترین شهرهای همسایهشان.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.