احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:11 اسد 1393 - ۱۰ اسد ۱۳۹۳
الفـ برکلی به موجودیت جوهری۱ کاینات معتقد نیست. نقطۀ جنجالبرانگیز فلسفۀ ایدیالیسم او نیز در همینجا نهفته است. اعتقاد او چنین است که مجموع هر آنچه در عالم خارج وجود دارد، یا هر آنچه را از طریق حواس درک میکنیم، در حقیقت انعکاسی از ایدههای ذهنی ما هستند. پیش از آنکه این مبحث را بگشاییم، بهتر آن است که چند سطری زندهگینامۀ اندیشمندی را از دیده بگذرانیم که در سدۀ روشنگری اروپا میزیست؛ قرن هجدهم میلادی. اما آنچنان هم به ابعاد و اصول جنبش روشنگری وفادار نماند، که منتقد آن بود. کما اینکه در نقطهیی از اروپا میزیست که مذهب همچنان از عزت و احترام بسیاری برخوردار بود.
بـ «جُرج برکلی۲» از اجداد انگلیسی اما در ایرلند متولد شد؛ سال ۱۶۸۵ میلادی. پدربزرگش در عصر بازگشت پادشاهی به انگلستان راهی ایرلند شده بود. در پانزده سالهگی جواز ورود به «ترینیتی کالج۳» دوبلین را اخذ کرد. در آنجا فلسفه و الاهیات را به خوبی فراگرفت و در ۲۴ سالهگی فارغالتحصیل شد. مشهورترین آثارش «تألیفی دربارۀ نظریۀ جدیدی از تصور ۴» و «رسالهیی دربارۀ اصول دانش بشری۵» محصول این دوره است. در ۱۷۳۴ میلادی به اسقفی شهر «کِلُین۶» از توابع ایرلند درآمد. در ۱۷۵۲ پس از سالها تدریس فلسفه و الاهیات در آکسفورد بازنشست میشود. در همان اطراف خانهیی برای خود دستوپا میکند. یکسال پس از آرامش بازنشستهگی، روزی که همسرش باصدای بلند برایش انجیل میخواند، چشمانش را برای همیشه فرو میبندد. در ۱۷۵۳ میلادی.
جـ هر اندیشهیی که باور داشته باشد جهانِ خارج محصول ذهن است، «ایدیالیسم۷» نامیده میشود. برکلی یکی از طرفداران این منطق بود. در بسط و قبضِ آن تلاشها کرد. او باور داشت که خداوند ایدهها را در ذهن ما بنا به ترتیبی که باید موجود شوند، قرار میدهد. اما تمام ایدهها در ذهن او قایم به ذات و بدون ترتیب زمانی واقع شدهاند. آنگاه “واقعیت” چیزی بهجز ذهن ابدی خدا و مجموع اذهان محدود ما آدمیان نمیباشد. و ارتباط منطقی مابین خدا و بندهگانش توسط ابزار “ایده” صورت میگیرد. جُرج برکلی حتا فراتر میرود و موجودیت جوهر مستقل از ایده را نفی میکند. در باور او، هرآنچه در اطراف ما نهاده شده است، از جنس ایده است و بس. در هستی دو موجودیت برقرار است؛ ایده ۸ و روان۹ (روح). ایده معلول است و روان عامل. روان خود به دو قسم تقسیم میشود. روانِ مطلق که همان ذات باریتعالی باشد بر سیطرۀ هستی محاط است. و آدمیان ـ همچنین دیگر جانداران ـ دارای روانِ محدود میباشند. روان آنها برآمده از منبع مطلق الاهی است. هر ایدهیی که به روانِ محدود خطور میکند، بنا بر ارادۀ روان مطلق صورت یافته است. در عالم واقع، روان دریافت کننده است و ایدهها دریافت شونده. اما در حوزۀ روان، روانِ محدود قادر به شناسایی و دریافتِ مستقیم مشابه خود نیست. همچنین نمیتواند مستقیماً به دریافت روان مطلق نایل شود. ایده نقش واسطه را بر عهده دارد. روانهای محدود به واسطۀ ایدهها با یکدیگر و جملهگی به روانِ مطلق که منشای هستی است، متصل میباشند.
مبحث «دریافت کنندهگی و دریافت شوندهگی۱۰» نقطۀ آغازین استدلال برکلی را تشکیل میدهد. او میگوید، برای موجودیت، یا بایست دریافت کرد یا دریافت شد. حالت سومی وجود ندارد. برکلی تا به این حد با پیشین خود «جان لاک۱۱» همعقیده ماند که ایدههای ذهنی خصوصیاتی را بر اشیا قرار میدهند. تمام خصوصیاتی که از یک شیء ساطع میگردد، برآمده از ماهیت آن نیست. برخی را ذهن ما به مجرد دریافت تصویر به آن اضافه میکند. جان لاک میگوید، دستهیی از خصوصیات مثل حجم، اندازه و حرکت از نوع بنیادین یا اولیه میباشند، بنابرین در ماهیت شیء قرار دارند، اما دستۀ دیگر مثل رنگ، مزه و حرارت خصوصیات ثانوی هستند که ذهن ما برای شیء میشناسد و در شیء به خودی خود موجود نیست. اما برکلی این را قبول ندارد. او میگوید هر دو دسته از خصوصیات به اذهانِ ما تعلق دارند و اشیا، خارج از ذهن ما نه تنها موجود نیستند، بلکه هیچ خصوصیت قایم به ذاتی بر خود حمل نمیکنند. همه و هرچه که دریافت شونده میباشد، از ذهن ساطع شده است.
دـ او معتقد بود که فرضیات علمی دانشهای پایه هیچکدام دارای مبنای عملی نیستند، چرا که تمام جهانی که آنها دربارهاش سخن میگویند، دارای ماهیت جوهری نیست. در مقابل، فرضیات علمی صرفاً برای فهم و درک بیشترِ ما سودمند میباشند. لاجرم سودمندی نظریه در مقابل کاربردی بودن آن را جدل فلاسفه و دانشمندان سدۀ بیستم تصدیق کرد. امروز میدانیم که انبوه نظریات علمی بیان کنندۀ آن چیز نیستند که در واقعیت رخ میدهد. بلکه صرفاً توجیهات سودآوری برای فهم مکانیزم آفرینش میباشند.
[۱] Matter (or Corporal Substance)
[۲] George Berkeley
[۳] Trinity College
۴] An Essay Towards a New Theory of Vision (1709)
[۵] A Treaties Concerning the Principles of Human Knowledge (1713)
[۶] Cloyne
[۷] Idealism
۸] Idea
[۹] Spirit
[۱۰] Perceive and be perceived
[۱۱] John Locke
منابع:
• Armstrong, D.M. 1960. Berkeley’s Theory of Vision. Melbourne: Melbourne University Press.
• Collinson, D. 1989. Fifty Major Philosophers; a Reference Guide. 2nd Ed. London: Routledge.
• Flage, D.E. 1986. Meaning and Notions in Berkeley’s Philosophy. London: Croom Helm.
Comments are closed.