صهیونیسـم چیست؟

گزارشگر:21 اسد 1393 - ۲۰ اسد ۱۳۹۳

بخش سوم

mnandegar-3منبع: نورپُرتال

وقتی هرتزل کتاب «دولت یهود» را می‌نوشت، فلسطین از جمله مستعمراتِ دولت عثمانی بود و دولت‌های استعمارگر اروپایی، چشم طمع به آن‌جا و همۀ ممالک خاورمیانه دوخته بودند. بنابراین به اعتقاد هرتزل که تنها محل برای سکنا دادن یهودیان جهان، فلسطین است، صحه گذاشتند و آن را پذیرفتند؛ و چنان‌که قبلاً گفته شد، دولت انگلیس با یک تیر، دو نشان زد؛ هم یهودیان را به‌صورت محترمانه از کشور خود بیرون‌ راند و هم خود جانشین دولت‌ عثمانی در آن سرزمین ‌شد.
هرتزل صراحتاً در سال ۱۹۰۰ نوشت: «بازگشتِ ما به سرزمین پدران‌مان، چنان‌که در کتاب مقدس وعده داده شده است، از بزرگ‌ترین مسایل سیاسیِ مورد علاقۀ قدرت‌هایی‌ست که در آسیا چیزی را می‌جویند.» ۲۲
در حقیقت، استعمارگران اروپایی از سال ۱۸۴۰ قصد داشتند بساط حکومت عثمانی را برهم زنند و امپراتوری وسیعِ آن کشور را که از شمال افریقا تا قلب اروپا را در حیطۀ قدرت داشت، از هم بپاشند و در اختیار گیرند.
بنابرین در آغاز، کشور سوریه را که در آن‌وقت به نام پاشای مصر، اما عملاً به وسیلۀ دولت انگلیس اشغال شده بود، پیش کشیدند. در آن سال، «روزنامۀ تایمز لندن» مقاله‌یی زیر عنوان «سوریه ـ بازگردانیدن یهودیان» منتشر کرد. در قسمتی از آن پیشنهاد شده بود که یهودیان «در سرزمین آبا و اجدادی خود» اسکان داده شوند. در آن مقاله آمده بود که «پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین آبا و اجدادی خود … اینک دیگر مسالۀ ذهنی و حیاتی نیست؛ بلکه موضوعی است از نظر سیاسی در خور اعتبار …» ۲۳ این فکر توسط سیاست‌مداران کهنه‌کار و کارآزموده در امور مستعمرات، دنبال گردید. حتا وزیر خارجۀ وقت انگلیس نوشت: «سوریه را باید به صورت یکی از دو مینیون(قلمرو)های انگلیس درآورد …» و مطلب را به این‌جا کشاند که: «بازگشت ایشان، یعنی یهودیان را در پرتوِ وضع جدید فلسطین، با استعمار آن [لازم است] مورد توجه قرار دهیم. خواهیم دید که این‌طرح و اقدام، ارزان‌ترین و مطمین‌ترین راه‌ تدارک نیازمندی‌های این نواحیِ کم‌جمعیت است.» ۲۴
به دنبال این فکر، دولت انگلیس درصدد برآمد تا هرچه زودتر، قبل از آن‌که رقیب سرسختِ او یعنی دولت فرانسه، رشتۀ عملیات را به‌دست گیرد، بر آن جامۀ عمل بپوشاند و به بهانۀ اسکان دادن یهودیان در سرزمین فلسطین، دامنۀ استعمار خود را در کشورهای همسایۀ آن، یعنی مصر و سوریه بگستراند. لذا در صدد جلب رضایت مهاجرتِ یهودیان به فلسطین برآمد. این کار به کمک صهیونیست‌ها که در حال شکل‌گیری به صورت واقعی بودند، به‌سرعت انجام گرفت. دولت انگلیس با اشاعه و تلقینِ این فکر در میان صهیونیست‌ها و یهودیان غیرمذهبی که «آنان فرزندان حقیقی» صهیون و صاحبان واقعیِ آن سرزمین هستند و باید در «نوسازی و تجدید حیات» آن مناطق بکوشند، آغاز به کار کرد.
در سال ۱۸۵۳م. دکتر ن. آدلر ۲۵ که از متخصصین انگلیسی در امر مستعمرات بود، نوشت: «عنایت پروردگار، سوریه و مصر را در میان شکاف موجود بین انگلستان و مهم‌ترین نواحی مستعمراتی و تجارت خارجی، یعنی هندوستان، چین و جزایر هند و استرالیا قرار داده است … از این‌رو، پروردگار از او می‌خواهد [؟!!] مساعیِ خود را در بهبود وضع این دو سرزمین به کار برد… و اینک بر انگلستان است که با استفاده از تنها مردمی که توانایی و نیروی‌شان در این مهم به منتها درجه به کار گرفته خواهد شد، یعنی با استفاده از اولاد بنی‌اسراییل … در تجدید حیاتِ سوریه اقدام کنند.» ۲۶ و بدین ترتیب، زمان آن رسیده بود که اگر صهیونیستی هم وجود نداشت، دولت انگلیس آن را خلق کند.
اما این سیاست، یعنی سیاست مهاجرت یهودیان به فلسطین و یا اشغال سوریه، البته در آن زمان مورد توجه یهودیان معتقد و متدین نبود. به طوری که خاخام معروف انگلیس، جرج گولر ۲۷ در سال ۱۸۸۴م. مخالفت شدیدِ خود را با این طرز فکر سیاسی چنین اعلام کرد: «سرنوشت یهودیان در دست خداست که به ایشان فرمان داده که در برانگیختن قهر و مهرش اقدامی نکنند تا روزی که او اراده کند.» ۲۸ البته منظور خاخام مذکور، آمدن حضرت مسیح و رهانیدنِ آنان بر طبق نوشتۀ تورات است.
صرف‌نظر از خاخام گولر، اکثر یهودیان راستین نیز با این پیشنهاد مخالف بودند؛ یعنی آن دسته از یهودیانی که «مجمع اصلاح یهودیت» را بنیان نهاده بودند و با افکار صهیونیستی که در حال بارور شدن بود، به مخالفت برخاسته بودند. آنان در گردهمایی خود اعلام داشته بودند که: «ما انتظار بازگشت به فلسطین را نداریم.»
حتا جمعیت خاخام‌های امریکا نیز طی قطعنامه‌یی، «تأسیس یک حکومت یهودی» را رد کرده و صراحتاً در قطعنامۀ خود اعلام داشته بودند که «امریکا، صهیون ماست».
ولی ارزش و اهمیت مصر پس از حفر کانال سویز، چیزی نبود که دولتین فرانسه و انگلیس به‌راحتی و بی‌خیال از کنار آن بگذرند و به رقابت در جهت حضور در آن منطقه نپردازند؛ رقابتی که از سال‌ها قبل از حفر کانال، بین آنان در مصر آغاز شده بود و پس از حفر آن، به اوج خود رسید و دست‌رسی به فلسطین و سوریه، نزدیک‌ترین راه به حضور در محل کانال سویز بود.
بعضی از دولت‌مردان انگلیس، هم‌چون «لوید جرج» نخست‌وزیر آن‌وقت در انگلیس، در دست‌یابی به سرزمین‌های آن قسمت از خاورمیانه، چنان هیجان‌زده بود که می‌گفت: «این هتک حرمت اماکن مقدسه خواهد بود، اگر دولت انگلیس در دست‌یابی به آن مکان‌ها تعلل ورزد و آن را برای فرانسۀ ملحد بلامانع گذارد.» ۲۹
به دنبال این جریانات، در اواخر قرن ۱۹ در لندن انجمنی به نام «استعمار سوریه و فلسطین» تشکیل شد که سرآغاز ظهور رسمی صهیونیسم بود. در این مورد، یکی از اولین رهبران صهیونیست‌های اوایل قرن بیستم اظهار داشت: «آن‌زمان فرا رسیده بود که اگر صهیونیسمی هم وجود نداشت، بریتانیای کبیر آن را آغاز کند و بتراشد.» ۳۰ به این ترتیب، سازمان جهانی صهیونیسم با تز ایجاد وحشت و ترور که هدف «سازمان مالی صهیونیست‌ها» بود، به وجود آمد و خانوادۀ روچیلد و سایر بانک‌داران یهودی، زمام کار آن سازمان را با هدف عمران و توسعۀ صنعت و کشاورزی و بازرگانی در فلسطین به‌دست گرفتند. ۳۱
با توجه به مسایل یاد شده، صهیونیست‌ها، به ویژه «هرتزل» شروع به خوش‌خدمتی کردند؛ به طوری که نام‌برده برای جلب رضایت بیشتر مستعمره‌گران در کتاب خود، بی‌هیچ واهمه‌یی با کلمات «استعمار و مستعمره» به نحوی که رضایت خاطر مستعمره‌گران، به ویژه دولت انگلیس را فراهم کند، بازی کرده و در نهایت بی‌پروایی و وقاحت نوشته است که: «ما در آن‌جا، باید بخشی از برج و باروی استحکامات اروپا علیه آسیا را تشکیل دهیم و یک برج و باروی تمدن علیه وحشی‌گری بسازیم.» ۳۲

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.