احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:17 سنبله 1393 - ۱۶ سنبله ۱۳۹۳
نویسنده: آلبرتو مونکادا
مترجم: طیار رفیعی نیری
آیا ما به عنوان جامعهشناس در وظیفۀ حرفهیی خود، تعهد اخلاقیِ خاصی داریم؟ زمانی که جامعهشناسی، علم و تخصصِ آکادمیک را با هم ادغام کرد، مدافعانِ این مسأله نگران بودند که دانشمندان علوم طبیعی آنها را جدی نگیرند. بهویژه کنت و دورکیم اصرار داشتند که در جامعهشناسی نیز همانند علوم طبیعی، روشی را اتخاذ کنند که از طریق آن با دقت بیشتری به مطالعه و بررسی دلایل اجتماعیِ پدیدهها بپردازند.
این روش، دیدگاه و حرکتی عقلانی را برانگیخت که جامعهشناسان کارکردگرا پیوسته آن را اظهار میکردند. بدین معنی که جامعهشناسان باید بیطرفانه به بررسی پدیدههای اجتماعی پرداخته و نباید تحت تأثیر ارزشهای شخصی خود قرار گیرند. اما جامعهشناسان اولیه چنین اعتقادی نداشتند. سن سیمون و افرادی همانند او که رسالهنویس و خردگرا بودند، نهادهای رژیمهای قدیمی را به نقد کشیدند و تمایل داشتند با در نظر گرفتن خواستههای خودشان، مشروعیتِ کاریزماتیک را از بین برده و در مقابل، عقلگرایی اجتماعی بر اساس مردمسالاری و حقوق شهروندی را جایگزین کنند.
در تاریخ جامعهشناسی کارکردگرایی بهویژه در نوعی که مورد پذیرش پارسونزیها بود، نهاد محافظهکارانهیی پنهان است که برای تثبیت وضعیتِ موجود مناسب است. از نظر کارکردگرایان، دموکراسی سرمایهداری موجود در امریکا، یک دموکراسی ایدهآل است و تنها نیاز به تغییرات کوچکی دارد. اگر چه آنها مارکس را رد کردند؛ کسی که اجتماع را برآمده از کشمکش بر سر کسب قدرت و برتری تعریف کرده است. ارایۀ دلیل برای کسانی که درگیر این کشمکش هستند، بخش ضروریِ این تغییر است. این سنت نقد هنوز هم با وجود کسانی همچون سی رایت میلز و پیتر بوریو در آخرین آثارش مورد تأکید است.
این پرسش هر زمان که با یک الگوی محافظهکاری دیگر روبهرو شویم، مطرح است. برای مثال، خردگرایی خستهگیناپذیر معقول در تجارت در واقع حیلهیی است که از آن برای خطاب سرمایهداری با نامی دیگر استفاده میشود. در نتیجه، حتا اگر این مسأله درست باشد، تجارت آزاد نباید تحت کنترل کلاهبردارانِ حرفهیی و قدرتمندانی همچون دادستانها و سرمایهگذاران باشد.
توماس فرانک در کتاب اخیر خود “تجارت با نظارت خدا” با مهارت کامل به تشریح حیلههای تجارت پرداخته است؛ تعریفی که بسیاری از اقتصاددانان و تعداد نهچندان محدودی از جامعهشناسان بهراحتی آن را نادیده میگیرند. این مدل بر مبنای اصول (اقتصاد فراگیر) تعریف شده است. بدین معنی که دولت باید از طرق مختلف، پول و آزادی عمل در اختیار ثروتمندان قرار دهد. بر طبق نظریۀ فرانک، تجارت زیر لوای دین نهایتاً منجر به فقر میشود.
گزارش سال ۲۰۰۵ ادارۀ آمار نشان میدهد که در بین آمار مقایسهیی ثروت، نصف مردم جهان با روزی کمتر از ۲ یورو زندهگی میکنند و این در حالیست که نابرابریهای اقتصادی همچنان در حال رشد است.
بسیاری از جامعهشناسانِ جوان همانند بسیاری از روزنامهنگارانِ جوان میخواهند بهسرعت موفق شوند. آنها در تلاش برای ثروتمند شدن، به محض اینکه کسی دستمزد بیشتری پیشنهاد کند، میپذیرندـ بدون تفکر دربارۀ انگیزۀ کسانی که نیروی تخصصی و خدماتی آنها را به خدمت گرفتهاند. ما به خوبی میدانیم که قدرتمندان تمایلی به شناخته شدن ندارند، لذا آنها به افراد تحصیلکرده استناد میکنند؛ نه برای توضیح کار خودشان، بلکه برای پنهان کردن کارهایشان. برای بیشتر قدرتمندان، بهترین اطلاعات، بیاطلاعی است و بهترین موفقیت، داشتن زبان حرفهیی و نفوذناپذیری پژوهشگران است.
جامعهشناسان و روزنامهنگاران برای حل ابهامات و ساده کردن شعارها، نظیر (پاینده باد هسپانیا) در خدمت قدرتمندان هستند و مشوقی در بین آنهایی هستند که به این مسأله عادت کردهاند. همانطور که میدانید بعد از حملۀ ۱۱ سپتمبر، بوش به اهالی نیویارک پیشنهاد داد که از منازل خود بیرون رفته و خرید کنند و این بهترین راهحل برای فایق آمدن بر این فاجعه بود. چه کسی چنین ایدهیی را به او پیشنهاد کرد؟ یک جامعهشناس دوست.
در طی آخرین گردهمایی سالانۀ انجمن جامعهشناسی امریکا که از تاریخ ۱۲ تا ۱۶ سپتمبر در فیلادلفیا برگزار گردید، ما بحث بسیار جالبی در رابطه با جامعهشناسی انتقادی مشخصاً در مورد تعهد اخلاقی با مدافعان جامعهشناسی عمومی داشتیم. یکی از آنها به کتاب “حقوق بشر فراتر از دیدگاه لیبراستی” که من و جودیت اخیراً نوشتیم، اشاره کرد.
ما در این کتاب عنوان کردیم که حقوق بشر نسخۀ تکاملیافته و نهایی در تاریخ طولانی مبارزات شهرنشینی است. بیشتر به این دلیل که حقوق بشر فقط شامل احترام گذاشتن به حقوق مدنی و سیاسی مردم نمیشود، بلکه در دنیایی که گرسنهگی، فقر، نابرابری و ظلم و ستم بهوضوح آشکار است، سبب میشود حقوق اولیهیی را که جامعۀ امروز به دشواری به رسمیت شناخته را پذیرفته و حمایت کند.
به جامعهشناسانِ بدون مرز پیشنهاد میدهیم که رعایت حقوق بشر باید از الزامات اخلاقی و تعهدات اجتماعی جامعهشناس باشد. برای مثال ما میگوییم اگر از یک جامعهشناس امریکایی خواسته شود بررسی کند که “آیا مجازات مرگ برای کاهش جنایت کمک میکند یا نه؟” اگر او پس از بررسی به این نتیجه برسد که علاوه بر اینکه کمکی نمیکند بلکه بهطور آشکار جنایت را افزایش میدهد، متعاقباً باید اعلام دارد که مجازات مرگ، ناقض حقوق بشر نیز هست.
البته اگر تقاضا برای دفاع از مجازات مرگ در تگزاس، نوادا، چین و یا کویت باشد، اتفاقی که میافتد این است که شاید جامعهشناس را دیگر به خدمت نگیرند. جامعهشناس مجبور است بین شاد و خوشحال کردنِ قدرتمندان و تحمل سختی، یکی را انتخاب کند و اگر ما تعهد اخلاقی خودمان را دنبال کنیم، باید آمادهگی ادامه دادنِ راه دوم را داشته باشیم.
Comments are closed.