احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:25 سنبله 1393 - ۲۴ سنبله ۱۳۹۳
دیروز، روز دموکراسی در جهان بود؛ اما روزگار دموکراسی در افغانستان چندان خوش نیست. هرچند اذهانِ عامه در سیزده سالِ اخیر با نامِ دموکراسی مواجه شده و مردم چیزهایی را به نامِ دموکراسی دیدهاند و احساس کردهاند؛ اما پرسش اساسی این است که دموکراسی در سیزده سالِ پسین از چه اهمیتی در جامعۀ ما برخوردار بوده، چه تعاملی با آن شده و چه برداشتی از آن وجود دارد؟
پس از جاروب شدنِ طالبان و تشکیل ادارۀ موقت در افغانستان، دموکراسی به عنوان نظام سیاسی و اجتماعیِ کشور مطرح و قانون اساسی تدوین شد و دو انتخابات پارلمانی و چهار انتخابات ریاستجمهوری و دو انتخابات شوراهای ولایتی هم برگزار گردید که به عنوان نشانههای بارز دموکراسی در یک جامعۀ سیاسی از اهمیتِ زیادی برخوردار اند. اما اگر به رفتار حکومت افغانستان در سیزده سالِ گذشته نظری بیاندازیم، درمییابیم که این روش حکومتداری و دولتداری، فقط در حد نام، دموکراتیک بوده و در عمل همۀ اقدامها در تعارض با دموکراسی قرار داشته است. چنانکه از قانون اساسی گرفته تا ساختار حکومت و نوع نظام و سیستم قضایی و نوع آزادی بیان، همه و همه به گونهیی بودهاند که ارزشهای دموکراسی را به چالش روبهرو ساختهاند.
در قانون اساسی کشور، صلاحیت رییسجمهوری بهسانِ صلاحیت یک پادشاهِ غیر مسوول در نظر گرفته شده و نوع نظام ریاستیِ موجود نیز خودبهخود مانع توزیعِ عادلانۀ قدرت شده و میشود. با آنکه قانون اساسی کشور از حضور مساویانۀ اقوام در ساختارها و نهادهای دولتی صحبت میکند، اما ساختار نهادها بهخصوص نهادهای مالی و سیاسی نشان میدهد که همهگی تکقومیاند و حضور دیگر اقوام در آنها سمبولیک است. حتا نهادهایی که تمثیلکننده و تأمینکنندۀ دموکراسی در کشور اند، مثل نهادهای انتخاباتی نیز ساختاری کاملاً غیر دموکراتیک دارند و نهتنها از مشارکتِ مساویانۀ اقوام در آنها خبری نیست، که حتا حضور نود درصدی یک قوم در آنها دیگر اقوام را به حاشیه رانده است.
نحوۀ حکومتداری در سیزده سال گذشته در افغانستان، به هیچ عنوان دموکراتیک و مبتنی بر ارزشهای یک جامعۀ بازِ سیاسی نبوده است. رییسجمهور قبل از اینکه به عنوان یک زعیمِ ملی وارد صحنۀ سیاست شده باشد، به عنوان رییسِ یک قوم وارد معرکه شده و همواره از نشانیِ یک قوم یا قبیله سیاست ورزیده است.
نکتۀ دیگر اینکه انتخابات از اصلهای اساسی دموکراسیست، اما در افغانستان انتخابات فقط یک بهانه و دستاویز بوده و بیشتر تقلب تعیینکننده بوده است؛ چنانکه در دو انتخاباتی که آقای کرزی در آن برنده اعلام شد، تقلبهای کلانی صورت گرفت و در دور اول و دور دومِ انتخابات سال ۱۳۹۳ نیز حرفِ اول را تقلب و قبیلهسالاری زد، آنهم به گونهیی که اکنون کشور به سمتِ بحران رفته و زندهگی عادی در جامعه با چالش مواجه شده است.
در نظام دموکراسی احترام به هویتها و فرهنگهای خُرد و کلان، رکنی اساسی شمرده میشود؛ اما در نظامداریِ افغانستان در این سیزده سال تلاشِ جدی صورت گرفته که تکثر به عنوان یک عنصرِ دموکراتیک از میان برداشته شود و همۀ هویتها و فرهنگها زیر سیطرۀ یک هویت و فرهنگ محو گردند.
آزادی بیان نیز با چالشهای بسیار کلانی روبهرو بوده است، به حدی که هنوز بهسان کشورهای استبدادی، به زبان آوردنِ برخی از واژهها گناه پنداشته میشود و از طرف دیگر تا کنون مأموران و مسوولانِ حکومتی از حقِ آزادی بیان و آزادی اندیشه برخوردار نشدهاند و مقاماتِ بلندتر به زیردستانشان بهدلیل داشتنِ اندیشه و عقایدِ متفاوت سخت میگیرند و مستبدانه عمل میکنند. در کنار این موضوع، پس از گذشت سیزده سال از نظامِ بهظاهر دموکراتِ افغانستان، هنوز جامعۀ ما از خلای قانونِ دسترسی به اطلاعات و معلومات رنج میبرد و این نشان میدهد که هنوز با دموکراسی فرسنگها فاصله داریم.
شوربختانه اینکه در سیزده سال گذشته آنهایی که از دموکراتترین کشورهای جهان به افغانستان آمدند و بهنام متخصصینِ دموکراسی در رأسِ امور قرار گرفتند نیز به تداومِ قبیلهسالاری پرداختند و در متن قبیله گم شدند. بنابراین دموکراسی در این کشور فقط در حد نام و شعار باقی مانده و برای رسیدن به یک جامعۀ باز تلاشهای بسیار باید کرد.
Comments are closed.