احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:1 میزان 1393 - ۳۱ سنبله ۱۳۹۳
بخش نخست
نسرین پورهمرنگ و کوروش ضیابری
فرآیند یا process اگرچه کاربردی وسیع بهویژه در علوم اجتماعی دارد، اما از ابهام معناییِ فراوان برخوردار است. این واژه را میتوان بر هر جنبه از برهمکنشِ اجتماعی دلالت داد. از سوی دیگر، میتوان فقط به آن دسته از فعالیتهای اجتماعی که از توالی مداوم برخوردارند و بر پایۀ پژوهش تجربی تعریف شدهاند، اطلاق کرد. جولیوس گولد و ویلیام کولب در فرهنگ علوم اجتماعی، آن را به معنی گذار یا رشتهیی از گذارهای میانِ یک وضعیت اجتماعی و وضعیت اجتماعی دیگر عنوان مینمایند. اگرچه به توضیح اینان، بعضی جامعهشناسان میان فرآیند اجتماعی و فرآیندهای اجتماعی تمایز قایلاند. آنجا که از فرآیند اجتماعی سخن میرود، میتوان آن را بر همکنش اجتماعی تلقی نمود؛ اضافه آنکه فرآیندهای اجتماعی، شکلهای اختصاصیتر برهمکنش میباشند.
آرای چارلز داروین دربارۀ تکامل گونهها، تأثیر فراوانی بر نحوۀ ادراکِ جامعهشناسان از تحولات اجتماعی نهاد. تغییر ساختارهای زیستشناختی بر اثر فرآیندهای معین، علمای جامعهشناسی را به جستوجوی چنین فرآیندهایی در اجتماع هدایت نمود. هربرت اسپنسر از جملۀ این جامعهشناسان بود که نظریۀ تطور اجتماعی را مطرح ساخت. گومپلوویچ معتقد بود که فرآیند طبیعی متضمن برهمکنش عناصر گوناگون است. چیزهایی که همانند یکدیگر اند و هستیشان مجزا نیست، برهمکنشی ندارند. نتیجۀ چنین وضعیتی، عدم وجود فرآیند است. آنگونه که گولد و کولب عنوان مینمایند، دو عنصر اساسی در هر فرآیند طبیعی عبارتاند از عناصر گوناگون و برهمکنش. در حالی که گومپلوویچ بر وجود عناصر کشمکش و رقابت تأکید داشت، محققی مانند کروپوتیکن بر مفهوم همکاری تأکید مینهاد. میتوان در نظر آورد که همزمان با رشد مفهوم فرآیند در قرن بیستم و در علوم اجتماعی، این دو مفهوم یعنی تعاون و همکاری و تخلف و کشمکش نیز به همراه هم رشد کردند. حاصل یک رشد، گسستهگی بود و حاصل دیگر پیوستهگی.
آنجا که سخن از گسستهگی است، میتوان پیشبینی نمود که تعادل و توازن درونی بر هم خورد و آنجا که حرکت بر مبنای پیوستهگی است، میتوان چشمانداز برقراری تعادل را مشاهده نمود. به عقیدۀ گولد و کولب، فرآیند اجتماعی در جنبههای بنیادین خود، مفهومی است از جنبش، تغییر و جریان مداومِ حرکت. یکی از مهمترین وظایف آن در توسعۀ نظریۀ اجتماعی، برانگیختن احساسی دربارۀ توالی زمانی بوده است. از اینرو نظریۀ فرآیند اجتماعی، نمایندۀ واکنشی مهم علیه نظریاتِ ایستا و نظریاتِ مربوط به ساختار به شمار میرود. شاید از همینرو است که نظریۀ فرآیند بیش از همه توسط جامعهشناسانی گسترش یافت که در مرکز شهری فعال، متغیر و پویا ـ شیکاگو ـ زندهگی میکردهاند.
نظریۀ فرآیند آنگاه که وسعت یافت، ابعاد متنوع بومشناختی، انسانشناختی، سیاسی و… پیدا نمود. بورگس که نظریۀ جانشینی (توالی) را در بومشناسی شهری مطرح نمود، به چهار مرحله در توالی بومشناختی اشاره میکند: حرکت آغازین به درون یک منطقه، واکنش از سوی افراد مقیم، هجوم عمومی تازهواردان و اوج.
آنچه در اینجا مهم تلقی میشود، رقابت و کشمکش به سبب کمبود فضا است. ر. ا. پارک نیز موقعیت روابط نژادی را در رقابت، همسازی، همانندسازی و آمیزش میدید که در چرخهیی تقریباً – اجتنابناپذیر پیوسته از نو تکرار میشوند. اما مطالعۀ فرآیند اجتماعی در میان انسانشناسان در دو حوزۀ فرهنگپذیری و فرآیندهای خاص اجتماعی متمرکز شده است. شرایط پیش روی به سوی برهمکنش اجتماعی و برقراری مجدد تعادل در این راستا مورد توجه قرار گرفته است. بندیکت و مید نشان داده اند که یک فرهنگ خاص با الگوهای خاص که در حال مسأله دارد، بر فرآیندی اجتماعی نظیر رقابت تأکید میکند، در حالی که فرهنگی دیگر بر فرآیند اجتماعی دیگری تأکید میورزد. اما فرآیند سیاسی political process که همواره در نوشتههای علوم اجتماعی و علوم سیاسی کاربرد داشته، عمدتا ًعناصر رقابت و کشمکش را در خود به همراه دارد. پروفیسور هریسون سه مفهوم اصلی اصطلاح فرآیند سیاسی را مشخص نموده است:
۱ـ منعکسکنندۀ یک نحوۀ گفتوگوست دربارۀ سیاست که میان کسانی متداول است که بهشدت مجذوب جنبش و تغییر اند و آن را تنها جنبۀ مهم سیاست میدانند.
۲ـ در آثار دیگر نویسندهگان، کاربرد این اصطلاح بستهگی دارد به و جزیی است از این تصور وسیعتر که الگوی پیوسته تکرارشدۀ تغییر را لزوماً باید همیشه در سیاست یافت؛ زیرا که سیاست الزاماً تابع قواین فرآیند است. چنین قیاسی با علوم طبیعی، نمایشگر یک آرزو و احتمالاً آرزوی بیراهه است.
۳ـ سومین کاربرد حول مفهوم رویه و طرز کار دور میزند. مثلاً در عباراتی نظیر فرآیند قانونگداری و فرآیند نامزدی انتخاباتی، که بر مجموعۀ جداییپذیری از برهمکنشهای میان قواعد مربوط به طرز کار، فعالیتها و نگرشها و پایگاههای فردی و انواع گوناگون مناسبات داخلی و خارجی گروههای اجتماعی دلالت دارد.
میتوان با اندکی تساهل نظریات مربوط به جهانی شدن را به دو دسـته تقسیم کرد: یک دسته که جهانی شدن را به مثابۀ یک پروژه تلقی مینمایند. ارادۀ واحد، برتر و مطلقی را در پشت پرده مطمین فرض نموده و از جهانی شدن به عنوان غربی کردن جهان نام میبرند. و دستۀ دوم که جهانی شدن را یک فرآیند محسوب میدارند و آن را عمدتاً محصول گسترش ارتباطات، اختلاطهای فرهنگی و نظام نوین سرمایهداری میدانند. در آثار مور، پارسونز، والرشتاین، بوین، رابرتسون، واترز، ترنر و… میتوان تلقی تأثیر عوامل اخیر را مشاهده نمود.
Comments are closed.