احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ 5 میزان 1393 - ۰۴ میزان ۱۳۹۳
سخنان داکتر عبدالله عبدالله رهبر تیم اصلاحات و همگرایی در همایش بزرگِ تالار لویهجرگه، نشانۀ روشنِ گذار از مناسباتِ سنتی به مناسبات مدرنِ قدرت در افغانستان میتواند باشد. رهبر تیم اصلاحات و همگرایی در این سخنرانی، مواضعِ خود را در قبال تحولاتِ تازۀ کشور با طمأنینه و حوصلهمندی بدون شور و هلهلههای دورانِ انتخابات و پس از آن بیان کرد. او صادقانه با مردمی سخن گفت که در دو دور انتخابات برایش رای داده بودند و بعضاً نسبت به آنچه که اتفاق افتاده بود، ناخشنود به نظر میرسیدند. داکتر عبدالله در این سخنرانی، ریاستجمهوری را به اشرفغنی احمدزی رقیبِ انتخاباتیِ خود تبریک گفت و ابراز امیـدواری کرد که در پنج سالِ آینده در دولت وحدتِ ملی همکارانِ خوبی برای یکدیگر باشند.
این نخستین تجربۀ انتقال مسالمتآمیزِ قدرت در افغانستان از یک حکومتِ متکی بر ارزشهای مردمسالاری به حکومتی دیگر با همین ویژهگی است. هرچند روند انتخابات در کشور زمانگیرتر از آن بود که فکر میشد؛ ولی نتیجۀ آن میتواند تلخیهای ششماه انتظار و جنجالهای انتخاباتی را شیرین سازد. از ویژهگیهای مهمِ جوامع متکی بر ارزشهای مردمسالاری، تساهل سیاسی، مدارا و گفتوگو است. رقیبهایی که در جریان مبارزاتِ انتخاباتی یکدیگر را نقد میکردند و گاه حتا سخنانِ کنایهآمیز و نیشدار به نشانی هم میگفتند، نشان دادند که به فرهنگِ مدارا و تحمل تعلق دارند. آنها با پشت سر گذاشتنِ همۀ تلخیها و مرارتهای دوران مبارزه، قرار است بهزودی پایههای حکومت وحدتِ ملی در کشور را پیریزی کنند.
داکتر عبدالله بهدرستی به این نکته اشاره کرد و گفت که حکومت وحدت ملی، حکومتی پاسخگو و آورندۀ تغییر و تحول در زندهگی سیاسی و اجتماعیِ مردم افغانستان خواهد بود؛ حکومتی که تلاش میکند مطالباتِ مردم را شناسایی کند و بهترینپاسخها برای آنها را بیابد. حکومت وحدت ملی به قول داکتر عبدالله، حکومت خدمتگزارِ مردم است و او با طرح این مسأله، به قناعت رایدهندهگانی پرداخت که خود را برندۀ وضعیت احساس نمیکردند.
تجربۀ انتقال مسالمتآمیز قدرت برای کشوری که همواره دستخوشِ کودتا و بحران بوده، میتواند تجربۀ خوشفرجامی تلقی شود. بسیاری از کشورهای در حال گذار، در چنین مقاطعی درگیرِ بحرانهای ویرانگرِ امنیتی شده و کارشان به رویاروییهای مسلحانه کشیده است.
داکتر عبدالله در جریان سخنرانی خود در تالار لویه جرگه، از مردم و شهروندانِ کشور نیز بهدلیل زمانبر شدنِ انتخابات و صبر و حوصلهیی که آنها از خود نشان دادند، سپاسگزاری کرد. او تأکید ورزید که دلیل زمانبر شدن انتخابات، به مشکلاتِ پس از آن برمیگردد که به گفتوگوهای طولانی و گاه اعصابخُردکن بر سرِ مشارکتِ سیاسی برای تشکیل دولت وحدتِ ملی انجامید.
گفتوگو، مهمترین مولفۀ جوامعِ دموکراتیک است؛ جوامعی که مشکلاتِ خود را نه از راه تفنگ و زور، بل از راه اقناعِ سیاسی و منطق به حلوفصل میرسانند. این تجربه نیز برای افغانستانِ پسامنازعه تجربهیی تازه و باارزش بود. هرگز در طول دههها، طرفها و جناحهای سیاسی در میز مذاکره مشکلاتِ خود را حل نکرده بودند. در بهترینوضعیت جناحهای سیاسی ترجیح میدادند که یکدیگر را از صحنه بیرون برانند و خود سکاندار کشور شوند. اما گفتوگوهای سیاسی میان دو دستۀ انتخاباتی و دو نامزد انتخابات ریاستجمهوری که خالی از برخی سوءتفاهمها به گونۀ طبیعی نبود، نشان داد که برای حلِ مشکلات گزینههای بهصرفهتری نیز وجود داشته که دولتمردان و سیاستمداران کشور، کمتر آنها را به رسمیت شناخته بودند.
فرهنگ گفتوگو، فرهنگِ نجاتبخش است؛ فرهنگی که خود را یکسره حق نمیپندارد و طرف مقابلِ خود را یکسره باطل فرض نمیکند. این فرهنگ، واقعیت را با تمام ویژهگیها و عینیتِ آن به رسمیت میشناسد و باور دارد که انسانها میتوانند در صورتِ تن دادن به گفتوگو، مشکلات را بهتر مدیریت کنند. سیاست در جهان مدرن، در زیباترین تعریف خود، گفتوگوی مسالمتآمیزِ شهروندان برای مدیریتِ کشور است. داکتر عبدالله نشان داد که به چنین فرهنگی اعتقاد دارد و زبان خشونت را برنمیتابد.
وقتی سایتهای مختلفِ خبری را پس از سخنرانی داکتر عبدالله در تالار لویه جرگه مرور میکردم، در یکی از سایتها که اتفاقاً به مخالفان سیاسیِ او نیز تعلق دارد، جملۀ جالبی خواندم که بهشدت مرا تحت تأثیر قرار داد. این جمله چنین است: «اگر سکان رهبری این مقطع حساس غیر از داکتر عبدالله در دست کسِ دیگری میبود، چشمانداز وحشتناکی در پیش داشتیم».
همه به یاد داریم که پس از بهوجود آمدنِ مشکلات انتخابات، چهگونه برخیها دم از بحران در کشور میزدند. هراس از بهوجود آمدن بحران، حتا برخیها را وادار به انتخابِ گزینۀ «رفتن» کرده بود. گزارشهایی وجود داشت مبنی بر اینکه برخی از سرمایهگذاران و بازرگانانِ کشور ترجیح دادهاند برای مصونیت شغلی خود، کشور را ترک کنند. حس ترس و هراس از آیندۀ مبهم را در سیمای اکثریتِ شهروندانِ کشور میشد بهروشنی رصد کرد. اما دیدیم که «آبها از آسیاب افتاد» و آب از آب تکان نخورد.
البته اینگونه هم نبود که هیچ چیزی اتفاق نمیافتاد و هیچ گزینۀ دیگری وجود نداشت. ما به کشوری تعلق داریم که بر سر خط بحران راه میرود. علاوه بر آنکه در این کشور انتخابِ گزینههای غیرمسالمتآمیز گاه افتخار پنداشته میشود؛ در میدانِ سیاست نیز همانقدر که خرد میتواند حاکم باشد، به همان میزان نابخردی هم وجود دارد. کشورهایی بودند که بهدلیلِ تصمیمهای نابخردانۀ سیاستمداران خود، به نابودی کشیده شدند. برخیها تیشه را برداشتند و به ریشههای خود زدند و برخیها هم کشورشان را به اسارت و فقر دچار کردند. در همین افغانستان، یک تصمیمِ نابخردانۀ سیاسی، جنگی سیساله را رقم زد. پس سعادت و شقاوتِ ملتها در درجۀ نخست به تصمیم، اراده و عقلانیتِ سیاسیِ رهبرانشان تعلق دارد. باید خدا را شاکر بود که با تلاشهای سیاستمدارانِ خود به آشوب و هرجومرج دچار نشدیم.
Comments are closed.