احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حامد علمی - ۰۲ میزان ۱۳۹۱
بخش بیـستودوم
در یکی از پایگاههای اطراف شهر خوست، با مولوی نظامالدین مصاحبه نموده و از وضعیت اسیران جنگی و سرنوشت آنها پرسیدیم. مولوی نظامالدین احصاییه دقیقی نداشت، اما گفته میشد از سه تا چهارهزار تن اسیر شدهاند که در میان آنها چندین جنرال حکومت نجیب نیز شامل میباشد. اما آنها تنها جنرالی را که تا آن لحظه شناسایی کرده بودند، جنرال گلآقا قوماندان فرقه ۲۵ خوست بود. از مولوی نظامالدین خواستیم که اجازه دهد با جنرال گلآقا مصاحبه کنیم. او تقریباً پذیرفت و از شریعتیار خواست که زمینه دیدارِ ما را با جنرال مساعد سازد. یکی از جنرالانی که اسیر شده بود، توسط قوماندان مسوول اسیران، لحظهیی قبل به من معرفی شده بود، اما تا آن لحظه گزارش او را برای مولوی نظامالدین نیاورده بودند. من برای نجات آن جنرال از مولوی نظامالدین حقانی تقاضا کردم که او را به من بسپارد تا با من به شهر پشاور پاکستان برود. مولوی نظامالدین نپذیرفت، اما گفت درباره حیاتِ او اقدام میکند و زود دست به کار میشود تا کسی به او آسیب نرساند.
بر رهایی جنرال و سپردنِ او اصرار کردم و به مولوی نظامالدین گفتم: “حقانی صاحب از من پرسید که چه به غنیمت گرفتهام و از من خواست تا چند میل کلاشینکوف را با خود ببرم. من به کلاشینکوف ضرورت ندارم، اما همین جنرال را میخواهم که به من بسپارید تا آزادش سازم.” مولوی نظامالدین اسم و محل نگهداریِ او را از من گرفت و مخابره نمود که در قسمت صحت و حیاتِ او کوشا باشند و افزود که بار دیگر بیا و اگر درباره سرنوشتِ او تصمیمی گرفته شد، قبل از همه شریعتیار را اطلاع میدهم تا تو را باخبر سازد.
اگرچه آن جنرال را هیچ نمیشناختم، اما دیدنِ تصادفیِ من شاید باعث نجات او شده باشد و بعد از آن، چندینبار به خوست رفتم و با آن جنرال که با سه جنرال دیگر نگهداری میشد، ملاقات کردم. گاهی از پشاور کتاب و میوه نیز برای آنها میفرستادم. چهار جنرال که توسط مجاهدین حقانی نگهداری میشدند؛ هر یک جنرال محمدظاهر سوله ملـ معاون وزیر دفاع حکومت کابل، جنرال گلآقاـ قوماندان فرقه ۲۵ خوست، جنرال محمد عظیم پیلوت و جنرال مصطفی را همواره ملاقات میکردم. آنها تا سقوط حکومت کابل در اپریل ۱۹۹۲، نزد مجاهدین حقانی در پکتیا بودند.
جنرال ظاهر سوله مل و جنرال عظیم را بعد از سرنگونیِ حکومت داکتر نجیب در کابل دیدم. ظاهر سوله مل در عملیات گردیز حقانی را کمک نموده بود و بعد از سرنگونی حکومت کابل، دوباره در وزارت دفاع افغانستان مقرر شد و جنرال عظیم پیلوت نیز بعد از پیروزی مجاهدین، به نیروهای هوایی حکومت اسلامی پیوست و او را منظماً با لباس نظامی میدیدم. همیشه خوش و سرحال میبود. اما دو جنرال دیگر را بعد از سقوط حکومت داکتر نجیب هیچگاه ندیدم، هرچند جنرال ظاهر سوله مل و جنرال عظیم از سلامتیِ آنها به من اطلاع میدادند.
بعد از مصاحبه با مولوی نظامالدین به دیدار جنرال گلآقا رفتیم و با یک مصاحبه مختصر با او، روانه شهرک مرزی میرانشاه شدیم.
از شهرک میرانشاه به اسلامآباد زنگ زده و خبر سقوط خوست را مخابره کردیم. مصاحبههای فراوان نموده، راهی پشاور شدیم. حکومت کابل زمانی که از گزارش ما اطلاع پیدا نمود، در لحنِ خویش تغییر وارد کرد و مردم را تدریجاً به شنیدنِ خبرِ سقوطِ خوست آماده میساخت.
زمانی که به پشاور برگشتیم، هوا تاریک شده بود. نخست به “میدیا” یا ریاست خبررسانی افغانستان اسلامی زنگ زده، بعد از تبادله مختصر اخبار و گزارشها، با پروفیسور صبغتالله مجددی، رییس حکومت مجاهدین، و چند تن از رهبران مجاهدین تماس گرفتم.
رادیو بی.بی.سی به نشرات آغاز نمود و در اولین خبر بخش پشتو، مصاحبه مستقیم من نشر شد. بی.بی.سی همزمان با من، با مسوول سفارت حکومت کابل در لندن که به حیث سخنگوی کابل ایفای وظیفه میکرد، در تماس بود. نامبرده هنوز هم بر مقاومت در خوست تاکید میکرد، در حالی که من به عنوان شاهد سقوط خوست، از آنجا برگشته بودم.
گزارش مختصری هم به رادیوی صدای امریکا فرستاده، منتظر مصاحبه با بخش فارسی رادیو بی.بی.سی بودم که از میدیا زنگ آمد و گفته شد که حکومت کابل خبر سقوط خوست را تایید کرده و عزای ملی را اعلان نموده است.
بخش فارسی رادیوی بی.بی.سی گزارش مرا چنین به نشر رسانید:
«شهر محاصرهشده خوست بالاخره پس از ۱۲ سال نبرد، روز گذشته بهدست مجاهدین سقوط کرد و مجاهدین، هر دو فرودگاه و تمام سازوبرگ نظامیِ آن ولایت را در کنترول دارند. از نیمهشب گذشته، سیل زخمیها و کشتهشدهگان به پشاور و سایر شهرهای مرزی پاکستان سرازیر شده است. مجاهدین ادعا دارند بیش از ششصد تن از نیروهای حکومتی در این جنگ زخمی شده و حدود دو و نیم هزار تنِ دیگر به شمول جنرال محمدعلی فرمانده کل نیروهای حکومتی در خوست، به اسارت آنها درآمده است.
پروفیسور صبغتالله مجددی در پیغام تبریکیهاش به مجاهدین، از آنها خواسته است تا امنیت را تامین و اداره واحدی را ایجاد نمایند. پروفیسور مجددی در پیغامش از قوماندانان خوست خواسته است که اسرای جنگی را مورد عفو قرار دهند و از هرگونه عمل انتقامجویانه، بپرهیزند و عفو عمومی را مراعات نمایند.» (۵۴)
اگرچه حکومت کابل خبر سقوط خوست را تایید کرد، اما با آنهم شارژ دافیر سفارت حکومت کابل در لندن، بر مقاومت شدید و قهرمانی سربازانشان در خوست تاکید می کرد. سالها بعد آن شخص را در لندن دیدم و او هنوز بر این باور بود که در قسمت خوست، من دروغ گفته بودم.
فردای آن روز، پیامها و بیانیههای فراوانِ رهبرانِ مجاهدین به مناسبت سقوط خوست سرازیر گردید. پروفیسور رسول سیاف صدر اعظم حکومت موقت، اعلامیهیی فرستاد و خوست را مرکز بزرگ ملیشهها خواند: “خوست یک سنگرِ خطرناکِ کمونیستها و خانه اولی خلقیها بود.” (۵۵)
Comments are closed.