اقتصاد مکتب اتریشی

گزارشگر:احمد سیف/ 18 عقرب 1393 - ۱۷ عقرب ۱۳۹۳

بخش نخست

mnandegar-3دیدگاه اقتصادی مکتب اتریشی را می‌توان چنین خلاصه کرد: «حذف هرگونه نفوذ و کنترل دولت بر سر عرضۀ پول و در واقع همۀ اجزای نظام اقتصادی؛ تنها با این کار به بازار آزاد «واقعی» می‌رسیم». اگرچه ادعا می‌شود که مکتب اتریش از قرن ۱۵ تاکنون حضور داشته است(۱) ولی احتمالاً این مکتب اقتصادی با انتشار کتاب «اصول اقتصاد» کارل منگر در ۱۸۷۱ آغاز شد. در این نگرش، مهم این است که مکتب اتریشی از سویی انتقادی است از مکتب تاریخیِ آلمان که می‌گفت اقتصاد هم مثل تاریخ است. یعنی همان‌گونه که در تاریخ حوادثی رخ می‌دهد که تکرار نمی‌شود، در اقتصاد هم وضع به همین صورت است و در نتیجه قوانین عمومی اقتصاد وجود ندارد. ولی برخلاف مکتب تاریخی آلمان، اقتصاددانان کلاسیک انگلیسی اعتقاد داشتند که می‌توان قوانین عمومی اقتصاد را کشف کرد. از سوی دیگر، منگر اگرچه با کلاسیک‌ها همراه بود که برای اقتصاد هم قوانین عمومی وجود دارد، ولی به مکتب تاریخی آلمانی هم انتقاد داشت که «اقتصاد را به صورت انباشت داده‌های آماری در خدمت دولت» می‌دیدند(۲). به گمان منگر در هر آن میلیون‌ها انسان انتخاب می‌کنند و این انتخاب‌های فردی اساسِ پدیده‌های اقتصادی هم‌چون عرضه، تقاضا، بازار را می‌سازند. اقتصاد در این مکتب نه دربارۀ پدیده‌های عینی طبیعی، بلکه دربارۀ پدیده‌های ذهنی انسانی است. در این کتاب، منگر مدعی می‌شود بررسی مسایل اقتصادی، خصلتی همه‌جایی دارد و واحد مناسب بررسی هم بشر ـ فرد ـ و انتخاب‌های اوست. این انتخاب‌ها با ارجحیت غیرعینی ـ ذهنی ـ افراد صورت می‌گیرد. به‌ این‌ ترتیب، مکتب اتریشی را با دو خصلت عمده می‌توان مشخص کرد: فردگرایی و مخالفت با مداخلات اقتصادی بخش عمومی ـ دولت.
از سال‌های دهۀ ۱۹۳۰ به این‌سو، هیچ‌یک از پژوهشگران دانشگاه وین، نقش برجسته‌یی درپیشبرد اقتصاد مکتب اتریشی نداشتند. از این زمان به بعد، مکتب اتریشی به انگلیس ـ مدرسۀ اقتصاد لندن ـ و امریکا ـ دانشگاه نیویارک ـ منتقل شد. بسیاری از عقاید نماینده‌گان برجستۀ این مکتب اقتصادی، به‌طور مشخص، فون هایک و لودویگ فون میزس، ریشه در عقاید اقتصادی بزرگانی چون آدام اسمیت و دیوید هیوم و اقتصاددانان اوایل قرنِ بیستم چون نات ویکسل داشت. به احتمال زیاد می‌توان ادعا کرد که مؤثرترین و سخت‌کوش‌ترین مدافع این مکتب اقتصادی، لودویگ فون میزس (۱۸۸۱-۱۹۷۳) اتریشی بود. دو تن از دانشجویان منگر، اوژین فون بوهم باورک و فردریک فون وایزر هم در پیشبرد دیدگاه‌های منگر نقش موثری داشته‌اند. اوژین فون بوهم باورک، نگرش منگر را در بررسی نرخ بهره و سرمایه به‌کار برد و از «ارجحیت زمانی» سخن گفت. انسان ترجیح می‌دهد آن‌چه لازم دارد را به‌جای آینده، اکنون داشته باشد و به همین خاطر حاضر است وام بگیرد و بهره بپردازد تا بتواند چنین کاری را انجام بدهد. کسانی که بخشی از پول خود را به صورت وام به دیگری می‌دهند، آن‌ها هم به خاطر تأخیر انداختن مصرف خود، خواهان دریافت بهره هستند. فردریک فون وایزر، همین نگرش را برای بررسی هزینه به‌کار گرفت. هزینه در اقتصاد مکتب اتریش، هزینۀ فرصت است. یعنی آن‌چه اهمیت دارد، فرصت‌های از دست رفته است.
در دهه‌های اولیۀ قرن بیستم، لودویگ فون میزس و فردریک هایک با پژوهش‌های خود دربارۀ ادوار تجاری و در نقد اقتصاد سوسیالیستی این سنت را ادامه دادند. از دید هایک ـ میزس رکود به‌خاطر تزریق اعتبار پیش می‌آید. وقتی وام‌ستانی ارزان‌تر می‌شود، کارآفرینان در تولید بیش‌تر سرمایه‌گذاری می‌کنند و مصرف‌کننده‌گان هم بیش‌تر خرید می‌کنند. همین که مشکلی در میزان اعتبار و یا در هزینۀ وام پیش می‌آید، این الگو به مخاطره می‌افتد. در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شاهد نزول این مکتب اقتصادی بودیم، ولی در ۱۹۷۴ با اعطای جایزۀ اقتصاد نوبل به هایک افول اقتصاد کینزی و چیره‌گی تدریجی دیدگاه‌های نولیبرالی اقتصادی این مکتب به مقدار زیادی احیا شد. می‌توان اقتصاد مکتب اتریشی را چنین خلاصه کرد:
۱ـ روش‌شناسی فردگرایانه
اقتصاد در مکتب اتریشی یعنی بررسی فعالیت‌های هدفمندِ بشر در کلی‌ترین شکل خود. چون فعالیت اقتصادی از فرد سر می‌زند، موضوع بررسی مسایل اقتصادی در این مکتب هم همیشه فرد است. از نظر اقتصاددانان مکتب اتریشی، هیچ وقت نخواهیم دانست که آیا منافع بیشینه شده و یا هزینه‌ها کمینه شده یا خیر. تأکید اصلی در این مکتب بر فرایندی است که یک عامل اقتصادی فعال در بازار برای کسبِ اطلاعات و شکل بخشیدن به انتظاراتِ خود در پیش می‌گیرد تا به نظر خودش به بهترین راه‌حل برسد. بشر و اهداف و طرح‌های او، آغاز هر بررسی اقتصادی است. انتخاب به صورتِ فردی انجام می‌گیرد و انتخاب اشتراکی وجود ندارد. هدف اساسی بررسیِ اقتصادی این است که پدیده‌های اقتصادی را با استوار کردن بر اهداف و طرح‌های فردی قابل فهمیدن کند. هدف بعدی یک بررسی اقتصادی بررسیِ پی‌آمدهای تصادفی انتخاب‌های فردی است. عمده‌ترین مشکل اقتصادی که افراد از نظر این مکتب با آن روبه‌رو می‌شوند این است که چه‌گونه طرح‌ها و انتظاراتِ خود را با طرح‌ها و انتظاراتِ دیگران هم‌خوان کنند. به عنوان نمونه، اگر شما برای خرید یک کالای خاص به بازار می‌روید، مشکل اساسی این است که چرا این کالای خاص در بازار هست که خریداری شود.
در جهانی که در آن بی‌اطمینانی وجود دارد، هم‌خوان کردنِ این طرح‌ها عمده‌ترین موضوع بررسی در مکتب اقتصادی اتریش است. اقتصاددانان مکتبِ اتریشی از زبان ریاضیات برای بیان دیدگاه‌های خود استفاده نمی‌کنند، چون معتقدند پیچیده‌گی فعالیت‌ها و رفتارهای بشر بیشتر از آن است که به این زبان قابل بیان باشد. به اعتقاد معتقدان به مکتب اتریش، وقتی افراد دست به عمل می‌زنند تغییر صورت می‌گیرد و مناسبات کمّی که به زبان ریاضی بیان می‌شود مربوط به موقعی است که تغییری صورت نمی‌گیرد. زبانِ ریاضی از نظر مکتب اتریش، تنها برای بیان آن‌چه که اتفاق افتاده مفید است، نه آن‌چه که ممکن است اتفاق بیفتد.
۲ـ روش‌شناسی سوبژکتیو ـ ذهنی(۳)
فعالیت‌ها و انتخاب‌های فردی بر اساسِ یک نظامِ ارزشی است که تنها برای افراد به‌صورت فردی شناخته شده است. ارزش‌گذاری سوبژکتیو یا ذهنیِ کالاهاست که از دید این مکتب اقتصادی، ارزش اقتصادی‌شان را معین می‌کند. همانند دیگر اقتصاددانان، معتقدان مکتب اتریشی دربارۀ ارزش‌گذاری ذهنیِ فردی قضاوت نمی‌کنند یا به آن انتقاد ندارند، بلکه از نظر آن‌ها این در واقع ارزشی است که هست و وجود دارد. برعکس دیگر اقتصاددانان، آن‌ها هرگز سعی نمی‌کنند این نوع ارزش‌گذاری را به زبانِ ریاضیات بیان کنند. این نظر که ارزش‌گذاری، طرح‌ها و انتظارات و درک از واقعیت همه ذهنی است، موجب می‌شود که تأکید اساسی در این مکتب بر فرایند و تغییر باشد و کارآمدی اقتصادی در این مکتب، وارسیدن این تغییرات دایمی است.

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.