احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





بامزه‌ترین مردِ مُـردۀ جهـان!

گزارشگر:20 عقرب 1393 - ۱۹ عقرب ۱۳۹۳

گردآوری و ترجمه: رضا حسـینی

mnandegar-3وقتی اسمِ رابین ویلیامز می‌آید، بلافاصله به یاد چهرۀ بشاش و لبخندِ دل‌نشینش می‌افتیم و تصویر مردی آرام و مهربان در ذهن‌مان نقش می‌بندد. اما زمانی که دوباره کارنامۀ بازیگری او را مرور می‌کنیم، می‌بینیم که در قالب نقش‌های متنوع و حتا دور از ذهنی ـ مثل شخصیت‌های بی‌ثبات یا دارای پتانسیل خشونت ـ در فلم‌های عکس یک‌ساعته (مارک رومانک) و بی‌خوابی (کریستوفر نولان) هر دو محصولِ ۲۰۰۲ بازی کرده و درخشیده است.
رابین مک‌لورین ویلیامز ۲۱ جولای ۱۹۵۱ در شیکاگو متولد شد. او که یک بازیگر امریکایی، کمدین بذله‌گو (stand-up comedian)، صداپیشه، تهیه‌کننده و فلم‌نامه‌نویس بود، با نقش بیگانه‌یی با نامِ مورک در مجموعۀ تلویزیونی مورک و مایندی (۸۲-۱۹۷۸) به شهرت رسید. او کارنامۀ موفق و درخور تأملی از خود به‌جا گذاشت که برخی از تحسین‌شده‌ترین فلم‌های آن عبارت‌اند از: دنیا از نگاه گارپ (۱۹۸۲)، صبح‌بخیر ویتنام (۱۹۸۷)، انجمن شاعرانِ مرده (۱۹۸۹)، بیـداری‌ها (۱۹۹۰)، سلطان ماهی‌گیر (۱۹۹۱)، ویل هانتینگ خوب (۱۹۹۷)؛ و این فلم‌های پُرفروش: هوک (۱۹۹۱)، علاءالدین (۱۹۹۲)، خانم دات‌فایر (۱۹۹۳)، جومانجی (۱۹۹۵)، قفس پرنده (۱۹۹۶)، شب در موزیم (۲۰۰۶) و پای‌کوبی (۲۰۰۶).
او در دوران فعالیت‌هایش سه بار نامزد جایزۀ اسکار شد و یک بار برای نقش درخشانش در ویل هانتینگ خوب، تندیس طلایی را به خانه برد. علاوه بر این، رابین ویلیامز دو جایزۀ امی، چهار گلدن‌گلوب، دو جایزه از انجمن بازیگران سینما و پنج جایزۀ گرَمی دریافت کرد. او دوشنبه یازدهم اوت ۲۰۱۴ (بیستم مرداد ۱۳۹۳) در خانه‌اش در مارین کانتی، کالیفرنیا درگذشت. پزشک قانونی منطقه، علت محتملِ مرگش را خفه‌گی گزارش کرده است.

نکته‌هایی از زنده‌گی و فعالیت‌هایش
در ماه اکتوبر سال ۱۹۹۷ در رتبۀ ۶۳ از فهرستِ «صد ستارۀ برتر تاریخ سینما» مجلۀ «امپایر» قرار گرفت. البته همان سال نشریۀ «اینترتینمنت ویکلی» او را به عنوان «بامزه‌ترین مرد زندۀ جهان» انتخاب کرد.
مدت کوتاهی در جولیارد (مدرسۀ هنرهای بازیگری در نیویارک که شهرت جهانی دارد) زیر نظر جان هاوسمن (تهیه‌کننده، بازیگر، فلم‌نامه‌نویس و نویسندۀ رومانیایی که بعد از مشاجرۀ معروفش با اورسن ولز سر اعتبار نویسنده‌گی همشهری کین، با امثال ماکس اوفولس، وینسنت مینلی، نیکلاس ری و جان فرانکن‌هایمر همکاری کرد) به تحصیل در رشتۀ بازیگری پرداخت. هاوسمن به او گفت که این‌جا استعدادش را تلف می‌کند و باید هرچه زودتر کارش را به عنوان یک کمدینِ بذله‌گو آغاز کند.
ویلیامز در مدرسۀ جولیارد بود که با کریستوفر ریو (بازیگر نقش سوپرمن در نسخۀ ۱۹۷۸) دوست صمیمی شد، و دوستی‌شان تا زمان مرگ ریو در سال ۲۰۰۴ ادامه یافت. او یک هفته بعد از حادثۀ اسب‌سواری تراژیک ریو، برای ملاقات به بیمارستان رفت. اما لباس و ماسکِ جراحان را به تن کرد و شروع به صحبت کردن با لهجۀ روسی کرد. او مثل یک داکتر واقعی رفتار کرد، اما دست به مسخره‌بازی‌های عجیبی زد. ریو پس از این‌که ویلیامز ماسکش را برداشت، گفت: «این اولین دفعه‌یی است که پس از حادثۀ هفتۀ پیش می‌خندم!»
بعد از این‌که در سال ۲۰۰۴ جایزۀ سسیل بی. دمیل را در گلدن گلوب برد، آن را به دوستِ خوبش کریستوفر ریو تقدیم کرد.
وقتی در آزمون بازیگری نقش «مورک اهل اورک» برای سریال روزهای خوش (۷۹-۱۹۷۸) شرکت کرد، گری مارشال به او گفت که روی چوکی بنشیند. ویلیامز بلافاصله با سرش روی چوکی قرار می‌گیرد. مارشال او را انتخاب می‌کند و می‌گوید که او تنها «بیگانه»‌ی حاضر در این آزمون است.
ویلیامز در طول ساخت سریالِ مورک و مایندی (۸۲-۱۹۷۸) که به‌خاطر محبوبیت شخصیت مورک در روزهای خوش بلافاصله از آن مشتق شد، آن‌قدر از متن فلم‌نامه فاصله گرفت و به‌خوبی بداهه‌پردازی کرد که تهیه‌کننده‌گان دست از محدود کردنِ او به فلم‌نامه برداشتند و در قسمت‌های بعدی سناریو، عمداً فواصلی با عنوان «مورک می‌تواند خودش ادامه دهد» را تعبیه کردند تا ویلیامز بتواند آزادانه کارش را انجام دهد و بداهه‌پردازی کند.
ویلیامز در سال ۲۰۰۲ پس از بیست سال دوری از فعالیت‌هایش به عنوان یک کمدین بذله‌گو، با برنامۀ زنده‌یی به برادوی بازگشت که در نهایت یک جایزۀ گرَمی را در سال ۲۰۰۳ برایش به ارمغان آورد.
با این‌که کاملاً با توانایی‌اش برای اجرای صداهای مختلف شناخته می‌شد، اما فقط در شش انیمیشن صداپیشه‌گی کرد. البته صدای شخصیت «داکتر آگاه» در هوش مصنوعی (استیون اسپیلبرگ، ۲۰۰۱) هم متعلق به اوست.
در طول زمان ضبط صدای شخصیتش، جینی در علاءالدین (۱۹۹۲) آن‌قدر بداهه‌پردازی کرد که سازنده‌گان فلم نزدیک به شانزده ساعت دیالوگ داشتند! سرانجام میزان دیالوگ‌های بداهه‌پردازی‌شدۀ او به قدری زیاد شد که فلم‌نامۀ علاءالدین نامزدی اسکار بهترین فلم‌نامۀ اقتباسی را از دست داد.
در طول تولید فهرست شیندلر (۱۹۹۳) استیون اسپیلبرگ بارها با او تماس گرفت و صدای او را روی بلندگو گذاشت تا ویلیامز بتواند برای بازیگران و عوامل فلمش جوک تعریف کند و حال‌وهوای آن‌ها را تغییر بدهد. ویلیامز اغلب از شخصیتش در کارتون علاءالدین بهره می‌برد.
در سپتمبر ۲۰۰۶ با سلامت کامل از مرکز توان‌بخشی درمان اعتیاد به الکول مرخص شد. او پیش از این در دهۀ ۱۹۸۰ هم یک بار بر اعتیادش به مواد مخدر و الکول غلبه کرده بود.
در ماه مارچ ۲۰۰۹ با موفقیت عمل قلبِ باز را پشت سر گذاشت و از آن پس گیاه‌خوار شد.
یکی از طرف‌داران پروپاقرصِ مجموعه بازی‌های «افسانۀ زِلدا» (که برای اولین‌بار در سال ۱۹۸۶ عرضه شد) بود، و حتا نام دخترش را زلدا گذاشت. او به همراه دخترش در سال ۲۰۱۱ در یک آگهی تبلیغاتی برای «افسانۀ زلدا: شمشیر اِسکای‌وارد» ظاهر شد.
دوازدهم دسمبر ۱۹۹۰ با اعطای ستاره‌یی در پیاده‌روِ مشاهیر هالیوود، از او قدردانی شد.
یک بار جیمز لیپتن از او پرسید که وقتی وارد بهشت می‌شود، از خدا چه درخواستی دارد که پاسخ داد: «یک چوکی در ردیف اولِ کنسرت وولفگانگ آمادئوس موتزارت و الویس پریسلی.»
شمایل‌های کمدی زنده‌گی او، جاناتان وینترز و ریچارد پرایر بودند.

چند نقل قول خواندنی
دربارۀ جاناتان وینترز: «جاناتان به من آموخت که دنیا برای شوخی کردن است؛ این‌که هر چیزی و هر کسی را می‌شود دست انداخت و کولاک کرد.»
به جاناتان وینترز گفتم که مرشدم است و او پاسخ داد: «لطفاً بی‌خیال شو، همان شمایل بودن را ترجیح می‌دهم.»
کمدی یعنی برون‌ریزی خوش‌بینی.
دربارۀ ملوان زبل Popeye/ (رابرت آلتمن، ۱۹۸۰): اگر فلم را از آخر به اول تماشا کنید، دارای پیرنگ است.
دربارۀ نظامیان حاضر در امریکا: دارم به گروهی از آدم‌های تا دندان مسلح نگاه می‌کنم؛ و به خودم می‌گویم: «اگر بامزه و سرگرم‌کننده نباشی، حتماً مشکلی وجود دارد.»
دربارۀ فعالیتش به عنوان بازیگر: آشنایی با این‌همه آدمِ جدید واقعاً شگفت‌انگیز است. خون‌آشام به خونِ تازه نیاز دارد. هم‌چنان چیزهای زیادی برای آموختن باقی است و همیشه چیزهای فوق‌العاده‌یی را می‌توان یافت. حتا اشتباه‌ها هم می‌توانند فوق‌العاده باشند!
در نطق اسکاری که برای ویل هانتینگ خوب (۱۹۹۷) دریافت کرد، گفت: بیش از همه می‌خواهم از پدرم تشکر کنم که آن بالا است؛ مردی که وقتی بهش گفتم می‌خواهم بازیگر شوم، گفت: «عالی است… فقط یک شغل دیگر و کمکی هم داشته باش… مثل فلزکاری.»
فکر می‌کنم بالاخره در فلم بعدی بتمن نقش شخصیت ریدلر را بازی خواهم کرد، البته کارم خیلی سخت است، چون هیث لجر در نقش جوکر آدم‌بدِ به‌یادماندنی را خلق کرد. به علاوه، فلم‌های بتمن تا امروز دو بار مرا پیچانده‌اند. سال‌ها پیش نقش ژوکر را به من پیشنهاد دادند، ولی در نهایت آن را به جک نیکلسن دادند و سپس در فلم دیگری بازی در نقش ریدلر را مطرح کردند که آن‌هم به جیم کری رسید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.