اقتـصاد مـکتب اتـریشـی

گزارشگر:احمد سیف/ 21 عقرب 1393 - ۲۰ عقرب ۱۳۹۳

بخش چهارم

mnandegar-3۱۳ـ نهادها پیامد عمل افرادند نه نتیجۀ طرح‌ریزی از پیش
نهادهای اجتماعی نتیجۀ فعالیتِ بشرند نه این‌که از پیش طرح‌ریزی شوند. بسیاری از نهادهای مهم نتیجۀ فعالیت مستقیمِ انسان‌ برای رسیدن به اهدافِ مشخصی‌اند که دارند، نه این‌که از قبل طرح‌ریزی شده باشند. بازار و نظامِ قیمت‌ها از این نمونه‌اند. از قبل تصمیم گرفته نمی‌شود، بلکه افراد برای بهبود شرایط خویش دست به اقدام می‌زنند و این اقدام‌ها در نهایت باعث ایجاد نظام بازار شد. پول، قوانین، زبان و علوم همۀ پدیده‌های اجتماعی‌اند که در اثر این فعالیت‌ها متحول می‌شوند، نه این‌که با طرح‌ریزی تکامل یافته باشند، بلکه در فرایند عمل برای بهبود خویش پدیدار شده‌اند و سپس منفعت عمومی دارند.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
وقتی به این موارد در کلیتش نگاه می‌کنیم، مشاهده می‌شود که اقتصاددانان مکتبِ اتریشی با هرگونه مداخلۀ دولت در اقتصاد مخالف‌اند و آن را مخرب و مضر می‌دانند. آن‌چه در این مکتب اقتصادی مهم است، وارسیدن فرایندی است که اطلاعاتِ تولیدشده پخش می‌شود و درون اقتصاد مورد استفاده قرار می‌گیرد. از جمله تأکید اصلی بر روی نهادهایی است که ایجاد می‌شود، چون افراد فاقد اطلاعات کامل‌اند و در شرایط بی‌اطمینانی نسبت به آینده تصمیم می‌گیرند. پول یکی از این نهادهاست که ایجاد می‌شود. پول به عنوان یک وسیلۀ مبادله هم‌زمان با مبادله‌یی که قرار است انجام بگیرد به‌وجود می‌‎آید، چون افرادی که درگیر تجارت هستند می‌خواهند بی‌اطمینانی را کاهش بدهند و به کالاهایی که خود قادر به تولیدشان نیستند دسترسی داشته باشند. وقتی کالایی به‌عنوان وسیلۀ مبادله پذیرفته می‌شود، افراد می‌توانند در تولید کالاها تخصص پیدا کرده خاطرجمع باشند که می‌توانند کالای تولیدشدۀ خود را با این وسیلۀ مبادله تعویض کنند و سپس وسیلۀ مبادلۀ به‌دست آمده می‌تواند صرف تهیۀ کالاهایی بشود که اگرچه موردنیاز است ولی خودشان تولید نمی‌کنند. وجود پول، منافع ناشی از تخصص و تقسیم کار را بیش‌تر می‌کند.
در اقتصاد مکتب اتریشی، شاهد بررسیِ چه‌گونه‌گیِ ظهور پول و دیگر نهادها هستیم و برخلاف اقتصاددانان نیوکلاسیک، وجود این نهادها را «فرض» نمی‌کنند. پرسش اساسی در اقتصاد مکتب اتریشی این است که کدام نهاد به یک فرد امکان می‌دهد به اهدافِ خود برسد و کدام نهاد در این راستا مفید نیست. رهنمودهای سیاست‌پردازی‌شان به تغییر در نهادها محدود می‌شود که در یک جامعه وجود دارند. در مقایسه با مکتب نیوکلاسیک‌ها می‌توان به نکات قابل توجهی اشاره کرد. نیوکلاسیک‌ها از بازار رقابت کامل این‌گونه سخن می‌گویند که تعداد زیادی بنگاه‌های کوچک که کالاهای همگون تولید می‌کنند وجود دارند. عوامل اقتصادی دربارۀ بازار اطلاعات کامل دارند. ساختار بازار، میزان رقابت‌پذیریِ بازار را مشخص می‌کند. البته می‌دانیم که هایک با این نگرش به اقتصاد همراه نبود. هایک به‌درستی می‌گفت در بازار «رقابت کامل» هیچ‌گونه رقابتی وجود ندارد. از نگاه اقتصاددانان مکتب اتریشی، رقابت یعنی رفتار رقابت‌آمیز و کوشش برای ارایۀ کالا یا خدمتی با شرایطی بهتر از آن‌چه رقبا ارایه می‌دهند. رقابت در بازار از آن‌جا آغاز می‌شود که بنگاهی می‌تواند کالای خود را از بقیه که دربازار عرضه می‌شوند تفکیک کند و چون در دنیای واقعی، بنگاه‌ها اطلاعات کامل ندارند، در نتیجه تا قبل از به‌کاربردن یک استراتژی موفق نمی‌دانند یک استراتژی موفقِ رقابتی کدام است. رقابت به گفتۀ هایک، بیشتر یک «فرایند کاشفانه» است، چون هر بنگاهی می‌کوشد از رقبا پیشی بگیرد و در این فرایند است که دانش به آن‌چه که مصرف‌کننده‌ها طالب‌اند به‌دست می‌آید. بسته به این‌که کدام تعریف از رقابت را بپذیریم ـ تعریف نیوکلاسیک‌ها و یا مکتب اتریشی ـ در آن صورت از قوانین (از جمله قوانین آنتی‌تراست) ارزیابی متفاوتی خواهیم داشت. آن‌چه برای اقتصاددانان مکتب اتریشی اهمیت اساسی دارد این است که آیا رفتار رقابت‌آمیزِ عوامل اقتصادی از مداخلات دولت تأثیر می‌گیرد یا خیر. برای مثال در همین راستا وقتی دولت ضوابط کنترول واردات را اعمال می‌کند، بنگاه‌های داخلی از رفتار رقابت‌آمیزِ شرکت‌های خارجی مصون می‌مانند. یا زمانی که دولت انحصارهای عمومی و دولتی ایجاد می‌کند ـ به عنوان مثال ادارۀ پست ـ فرایند رقابتی شیوه‌های کارآمدتر رساندنِ نامه متوقف می‌شود. به‌طور کلی با توجه به تأکیدی که در این مکتب اقتصادی بر نقش فرد می‌شود، روشن است که با هرگونه مداخلۀ دولت درمسایل اقتصادی مخالف‌اند.
با این همه، چند نکتۀ دیگر هم قابل اشاره است:
ـ اقتصاد مکتب اتریش با اقتصاد کلان، مخالف است و اقتصاد کلان را «اساساً نادرست و گمراه‌کننده» می‌داند. به این ترتیب، روشن است که برای مقولۀ «عقلانیت غیرعقلایی» هم پاسخی ندارد. منظور من از «عقلانیت غیر عقلایی» این است که مدافعان اقتصاد سرمایه‌داری براین باورند که هر عامل اقتصادی بسته به وضعیتی که در آن است، هدفی دارد و برای رسیدن به آن و به حداکثر رسانیدنش تلاش می‌کند. مصرف‌کننده برای حداکثرسازی مطلوبیت تصمیم‌گیری می‌کند و بنگاه و سرمایه‌دار هم برای حداکثرسازی سود می‌کوشند.
اگر این شیوۀ کار را عقلایی بدانیم، من برآن سرم که ما در نظام سرمایه‌داری با «عقلانیت غیرعقلایی» روبه‌‎روهستیم، یعنی وقتی همه برای حداکثرسازی سود می‌کوشند، پیامد به واقعیت‌نزدیک‌ترش این است که نظام اقتصادی به بحران می‌رسد.
ـ فردگرایی افراطی که گوهر و جان‌مایۀ اقتصاد مکتب اتریشی است، به نظر می‌رسد برای بررسی و شناخت رفتار گروه انسان‌ها مناسب نیست. این واقعیت دارد که انتخاب از سوی افراد صورت می‌گیرد، ولی این مکتب شماری از توضیحات کلان برای شناخت بهتر از فعالیت‌های انسانی ـ چون فرهنگ، تاریخ، اخلاق و سنت را نادیده می‌گیرد و به همین خاطر این فردگرایی افراطی نه تنها راهگشا نیست که تقلیل‌گرانه و گمراه‌کننده است.
ـ اگرچه در همۀ مکاتب اقتصادی، ما شاهد ساده کردن واقعیت ـ تجرید ـ برای نظریه‌پردازی هستیم، ولی به نظر می‌رسد که مکتب اتریشی به جز تجرید، هیچ چیز دیگری برای عرضه کردن ندارد.
وقتی اقتصاددانان نیوکلاسیک برای درک فعالیت‌های اقتصادی نظریه پردازی می‌کنند، از الگوی رقابت کامل بهره می‌گیرند. پیش‌گزارۀ اساسی این است که مصرف‌کننده‌گان اطلاعات کامل دارند و تولیدکننده‌گان هم، و کالاهای تولیدشده هم همگن‌اند. ورود یک بنگاه تازه به بازار آزاد و بدون هزینه است. اقتصاددانانِ مکتب اتریشی به‌درستی به غیر واقعی بودنِ این پیش‌گزاره‌ها ایراد می‌گیرند و معتقدند که باید پیش‌گزاره‌ها دنیای واقعی را نشان بدهد، که اتفاقاً پیشنهاد مطلوبی است. ولی نکته این است که خودشان چه می‌کنند.

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.