احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۳ میزان ۱۳۹۱
سخنرانی احمد ولی مسعود در سیمینار بینالمللی صلح و وحدت ملی
حضار گرامی!
اینجانب از اولین کسانی بودم که طرح یک گفتمان ملی را در سال ۲۰۰۳ زیر عنوان آجندای ملی، به حکومت موقت و نیروهای مطرح پیشنهاد نمودم. این طرح (آجندای ملی) به مثابه یک گفتوگوی مستمر بینالاافغانی، بهدور از حیطه فشارهای منفی خارجی، در شفافیت کامل و با درک دقیق اوضاع جاری و بینالافغانی و یک فکر سازنده و بهدور از تمام مسایل قومی و بر اساس یک استراتژی روشن، تدوین یافته بود.
آجندای ملی به عنوان یک برنامه عملی برای ایجاد اتحاد ملی، اعتماد ملی، تقویت پایههای مشارکت ملی واقعی تنظیم شده است. اگر در همان زمان، حکومت و نیروهای مطرح اهمیت موضوع را درک میکردند، به یقین کار افغانستان به این وضع نابهسامان و بحرانی نمیرسید. در آجندای ملی تذکر داده بودیم، پالیسی و سیاست خارجی ما، با گذشت زمان تغییر مینماید و تا خود افغانها با مسایل مهم ملی تفاهم نکنند و به تعریفهای شخصی و مولفههای ملی نرسند، مطرح کردنِ مسایل ملی بهطور شعارگونه و سطحی، مسبب بحرانهای دامنگیرخواهد شد. و در این راستا مسوولیت رهبران و مدیران جامعه، از همه سنگینتر است.
صلح با طالبان یا مصالحه ملی (صلح پایدار)
حضار گرانقدر!
در خصوص مساله مهم صلح، باید بگویم که صلح با طالبان به حیث یک نیروی جنگی تا مصالحه ملی، کاملاً تفاوت دارد. در صلح با طالبان شاید صلح ایجاد گردد، اما ثبات به میان نمیآید و صلح بهدست آمده نیز مقطعی، منفی و شکننده میباشد؛ زیرا عوامل جنگ درجایش باقیست و هر آن دور باطل جنگ تکرار خواهد شد. طالبان، آیاسآی و القاعده جزوِ لاینفک همدیگر میباشند. نیروهای طالبان به حیث ابزار جنگ با منافع خاص خودشان، ۲۵۰ میلیون دالر سالانه از عواید مواد مخدر بهدست میآورند و صدها میلیون دالرِ دیگر از مراجع مختلف بیرونی حاصل مینمایند. آیاسآی منافع منطقهیی دارد و به دنبال عمق استراتژیک در افغانستان است، در سیاست پاکستان هیچ تغییری پدید نیامده و القاعده نیز اهداف جهانیِ خاصِ خود را دارد؛ پس خواست نیروهای طالبان، تطبیق شریعت و ایجاد امارت اسلامی نیست، بلکه تحت این عناوین، اهداف منطقهیی و جهانیِ خود را دنبال میکنند که با مساله صلح افغانی قطعاً جور نمیآید. با در نظر داشت این اصل، صلح با طالبان ابعاد منطقهیی دارد. به این علت است که از بدوِ پیدایشِ پروژهیی به نام طالبان در سال ۱۹۹۶، در مدت ۱۸ سال تمام، همه مذاکرات، خیرخواهیها و سیاست مدارا با این گروه نه تنها نتیجه نداده است، بلکه افغانستان را تکهتکه نیز نموده است و هزاران قربانی بهجا گذاشته است. زیرا نیروهای طالبان نه تنها از حیث منافع، که از حیث دیدگاهها و ارزشها نیز صد در صد در مخالفت با مردم افغانستان قرار دارند.
در بخش زنان، معارف، دموکراسی، حقوق بشر، انتخابات، فرهنگ، و ارزشهای متداول جهان انسانی امروز، دیدگاهی کاملاً برعکس و خصمانه دارند. به این علت است که همه پیشنهادات را بهخاطر صلح رد کردهاند و یا پیشنهاد غیرواقعی و غیرعملی مینمایند و یا هم مانور سیاسی انجام میدهند. در مدت ۸ سال اخیر، سیاستهای دلجویانه و مدارامحورِ حکومت آقای کرزی از نیروهای طالبان، برای مردم افغانستان بسیار سنگین تمام شده؛ اما در عوض، به نیروهای طالبان قوت و اعتبار بخشیده است. این پالیسیِ حکومت برای مردم، باعث مغشوشیت اذهان عامه و اذهان بینالمللی گردید، باعث تضعیف استراتژی مبارزه علیه تروریسم گردید، باعث ضیاع امکانات و فرصتهای کشور شد، روحیه نیروهای امنیتی را تضعیف نمود و بین مردم و دولت شکافها و بحرانهای عمیق اجتماعی ایجاد کرد و همچنین باعث شهادت هزاران زن و مرد و پیر و جوانِ افغان و تعداد زیادی از نخبهگان سرآمدِ کشور شد.
اما برای نیروهای، طالبان باعث تقویت مجدد نیروهای مضمحلشده آنان و ایجاد پایگاههایشان گردید، موجبِ کسب اعتبار و مشروعیت یک گروه انتحارگر گردید و فرصتی برای حصول امکانات بیشتر و ایجاد روابط خارجی برای آنها شد. پرسش اساسی این است که در سال ۲۰۰۱ نیروهای مقاومت با حمایت نسبی جامعه جهانی موفق شدند که نیروهای که تروریسم بینالمللی را تا سرحدات پاکستان عقب برانند و قدرت را با همه امکانات جهانی و ظرفیت داخلی با یک تفاهم سرتاسری داخلی افغانستان و منطقه و جهان، به آقای حامد کرزی تحویل بدهند؛ اما چرا این نیروها [طالبان] در مدت ۱۱سال مجدد ظهور کردند و نیرومند شدند، در حالی که از نقطهنظر کمی و کیفی و امکانات و جغرافیا و پذیرش اجتماعی، قطعاً نمیشد این نیروهای شکستخورده ر ا با دولت افغانستان مقایسه نمود.
نیروهایی که تا دیروز آن، با همه امکانات منطقهیی و فرامنطقهیی و جغرافیای وسیع نتوانسته بودند نیروهای مقاومت را از بین ببرند و نیروهای مقاومت با باورمندی و انگیزه، بالاخره توانست امانت حکومت مجاهدین را با حفظ مشروعیت داخلی و جهانی به آقای کرزی تحویل بدهند.
حضار گرامی!
پاکستان در ۶۴ سال گذشته در استراتژی خود در قبال افغانستان، هیچ تغییری وارد نکرده و امکان دارد تا ۶۴ سال آینده نیز به همین استراتژی ادامه دهد. ما مردم افغانستان نمیتوانیم منتظر حوادث بنشینیم که چه زمانی پالیسیِ پاکستان تغییر مینماید؛ بلکه باید خود باهم قوت ایجاد نمایم و صلح باید از موضع قوت و قدرت مطرح گردد، نه از موضع ضعف حکومت کنونی.
تا قبل از سال ۲۰۱۴ باید در سه بخش و بُعد مهمِ این کشور توانمندی ایجاد گردد. این سه بُعد سیاسی، امنیتی و اقتصادی جزوِ لاینفک یکدیگر هستند. در بعد سیاسی، ما برای سه قرن در غفلت بودهایم و تا حال معضله مهم قدرت و بسا از مسایل ملی میان خودمان حل نشده باقیست. قدرت در افغانستان در طول تاریخ و امروز لجامگسیخته است و قدرت لجامگسیخته فسادآور است و فساد نیز باعث بیعدالتی و بالاخره جنگ میگردد. این بزرگترین معضل در مقابل ایجاد صلح میباشد.
در بُعد اقتصادی در مدت ۱۱سال در حدود ۲۰۰ ملیارد دالر در افغانستان سرازیر شدهاست که باعث ایجاد اقتصاد جنگ گردیده، و این اقتصاد جنگ با کاهش امکانات اقتصادی جهانی در سال ۲۰۱۴ باعث ضعف و رکود اقتصادی میگردد و در نبود یک پروگرام اقتصادی از سوی حکومت، بعد از ۲۰۱۴ اقتصاد مواد مخدر جایگزین اقتصاد جنگ میگردد. مسوولین حکومتی اگر به امکانات معادن افغانستان دل بستهاند، باید بدانند که مستفید شدن از امکانات معادن، یک پروسه بسیار طویلالمدت است که در سالیان نزدیک مقدور نمیباشد. در بُعد امنیتی ما به امکانات میلیارد دالری بهطور مستمر و سالیانه ضرورت داریم که این برای ما مقدور نیست؛ پس با این وضعیت چهطور بتوانیم بدون حمایت اقتصادی جهانی، در مقابل اینهمه مشکلات و بهخصوص سیاستهای منطقهیی و پاکستان بایستیم؟
خواهران و برادران!
موضوع مصالحه ملی و یا صلح پایدار، کاملاً متفاوت میباشد: در این نوع صلح، همه اطراف متضرر، با هم به یک توافق میرسند؛ صلح در مفهوم عام، عدالت معنی میشود؛ و آحاد ملت میان خود به یک قرارداد میرسند که با پروسه ملتسازی همگام میباشد. بهخاطر داشته باشیم که تعبیر امروزی صلح با آنچه در عصر گذشته به آن صلح میگفتند، کاملاً متفاوت میباشد. اساس صلح امروزی، بیشتر به قوت نرم تعلق میگردد. مسایل مهم ملی، هویت جمعی، حل معمای قدرت، مسایل ارزشی، موضوع مهم عدالت سیاسی و عدالت اجتماعی، فرهنگ و… شاخصههاییست که صلح را به تعبیر نوین، مستقر میسازد.
ما در طول تاریخ افغانستان در بیشترین زمان آن، شاهد جنگهای میانخاندانی، قبیلهیی، میاننخبهگان، کشمکشها و نزاعها بودهایم، و فقط جنگ میان سرداران سدوزایی و بارکزایی، برای مدت ۴۰ سال دوام یافت و تا جنگهای افغان و انگلیس، کودتاها و تجاوزات قرن ۲۰ و ۲۱ همه بهخاطر قدرت و حفظ قدرت و با یک فرهنگ سیاسی منحط صورت گرفتهاند و هیچگاهی برای مرد و زنِ این سرزمین شرایط مطلوبی بهوجود نیامد تا حکومت دلخواه خود را داشته باشند. از این وضعیت خارجیها به آسانی از نخبهگان افغانی در راستای نقشهها و آزمندیهای خود استفاده بردند. زمانی که یک طرف شکست میخورد، از خارجی طالب حمایت میشد و با این روش سیاسی غیرعقلانیِ زمامداران ما، این خارجیها بودند که رقابتهای منطقهیی را در کشور ما آغاز کردند و بالاخره لشکرکشیهای جهانی، باعث قربانی شدن افغانستان و مردم آن گردیده است. چنانکه یکی از محققین کشور نگاشته است: «به صحنه آمدن یک حکومت وابسته و متشکل از نخبهگان یکدست و منطبق با اصول حاکمیت پادشاهی با سیاست خذف رقبا و متمایل به سرکوبگری، با فرهنگ سیاسی افغانستان مطابقت داشت و مانند امروز به علت اعتیاد به وابستهگی، هیچ حکومتی در تاریخ افغانستان بدون حمایت خارجی نتوانسته است درجات بالایی از قدرت مرکزی را در کشور حفظ نماید».
دوستان گرامی!
۱۱ سال قبل مرحله جدیدی در حیات سیاسی افغانستان آغاز گردید. سه دهه انقلابها و جنگها، تغییرات بنیادی اجتماعی به افغانستان وارد آورد که در مرحله جدید باید به افغانستان رویکرد تازه میشد و نگاه و تعریف جدید از افغانستان این مرحله به پختهگی میرسید. اگر این مرحله را مرحله گذار مینامیدیم، افغانستان باید این مرحله را موفقانه پشت سر میگذاشت.
تفاهم در میان افغانستان و تفاهم منطقهیی و جهانی در دو سال اول امیدواریهای جدی را میان مردم ایجاد کرده بود. اما متاسفانه رویکرد حکومت به فرهنگ سیاسی کهنه، این فرصتهارا از افغانستان گرفت.
حضار گرامی!
داستان افغانستان زیاد است، اما امروز در طرح جدیدی که بهخاطر آوردن صلح و ثبات در کشور تهیه دیدهام و جدا از طرح شورای عالی صلح و حکومت میباشد و تفصیل آن را در رساله منتشر شده زیر عنوان «آجندای ملی» نگاشتهام، مختصراً چند مرحله یا فقره قابل دقت است:
یک: راهاندازی دیالوک بین الافغانی متشکل از علما، زنان، دولت، نیروهای مقاومت ملی دیروز، جامعه مدنی ـ نیروهای مطرح و اپوزیسیون در مجموع میباشد.
دو: توافق روی دیدگاههای مشترک ملی و ایجاد استراتژی راه سیاسی
سه: آغاز پروسه اعتمادسازی
چهار: ایجاد حکومت وحدت ملی ـ همه نیروهای سیاسی حتماً توجه دارند که روحیه حکومت وحدت ملی تا سالیان درازی در شرایط افغانستان باید حفظ گردد. در آستانه انتخابات ۲۰۰۴ گفته بودم که در افغانستان در نتیجه انتخابات، هیچ برنده و یا بازندهیی وجود ندارد. یا همه با هم برندهایم و یا هم همه بازنده. در واقع نوع دموکراسی تفاهمی را اعلام نموده بودم.
پنج: ریفورم سیاسی ـ که شامل اصلاحات قانونی و تغییرات بنیادی در ساختار قدرت میگردد؛ شامل ایجاد و تقویت احزاب سیاسی و نهادهای مدنی میگردد؛ شامل آمادگی برای انتخابات شفاف و عادلانه و ایجاد مکانیزم کارا و کمیسیون مستقل انتخاباتی میگردد؛ و شامل تقویت حاکمیت قانون و نظامسازی در افغانستان میشود.
و منالله توفیق
Comments are closed.