احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 17 قوس 1393 - ۱۶ قوس ۱۳۹۳
بخش دوم
گورباچف اجازه داد که رسانهها فقط برداشتِ او را از اصلاحات و لنینیسم منتشر کنند؛ میگفت: «مطبوعات و رسانه رسالت دارند تا فلسفۀ اصلاحات را بین مردم جا بیندازند و برای اجرای برنامههای حزب، یعنی اصلاحات، مردم را بسیج کنند». به زعم او: «ما به گلاسنوست احتیاج داریم، یعنی به انتقاد و انتقاد از خود؛ با چنین روندی است که همۀ حوزههای جامعه تغییرات بنیادی را تجربه میکنند».
گورباچف میخواست با گلاسنوست حمایت طبقاتِ تحصیلکرده و روشنفکر را برای اصلاحات جذب کند. فکر میکرد که چنین حمایتی به او بسیار کمک میکند تا بر موانع سیاسی و اجتماعی غلبه و مردم را بسیج کند.
«پشیمانی» چه سودی داشت؟
درحالیکه گلاسنوست سرعت میگرفت، توافق در پولیتبورو بر سر دامنۀ آزادی بیان و رسانهها ضعیف میشد. اولین دلیل چالش در این نهاد راهبری، بحثی بود بر سر اینکه چهگونه باید تاریخ شوروی و بهویژه استالین را باز کرد؟ در ۱۹۸۶ فلم «پشیمانی» باعث شد تا میان اعضای پولیتبورو اختلاف افتد. در این فلم، شخصیت اول دیکتاتوری شبیه استالین بود و آن خطرها و خصیصهها را نمایش میداد که نظام سیاسی متکی به کیش شخصیت به آنها دچار میشود و تأکید میکرد که باید گذشته را از خاک بیرون کشید تا کشور بتواند پیش برود.
«پشیمانی»، با آنکه فلمی تمثیلی بود، اما سانسورچیها در ۱۹۸۲ اکرانش را ممنوع کردند. ولی تصمیم مجدد مبنی بر جواز نمایش فلم در ۱۹۸۶ نشان میداد که گورباچف و حاکمیت چهقدر مشتاق بود که تاریخ شوروی نقد شود. پولیتبورو، بارها دربارۀ این فلم بحث کرد. لیگاچفِ دستهراستی، با نمایش این فلم مخالف بود، در حالیکه یاکولفِ دستهچپی از نمایش آن استقبال میکرد. بعد از مدتی یاکولف با حمایت تلویحی گورباچف و بدون اجازۀ پولیتبورو مجوز نمایشش را صادر کرد. اینکه نقش استالین در تاریخ شوروی چهگونه بازنمایی میشد، میتوانست در مشروعیت سیاسی و ایدیولوژیک نظام کمونیستی حاکم مؤثر باشد.
خروشچف که این واقعیت را فهمیده بود، سعی کرد با سخنرانیاش در بیستمین کنگرۀ حزب، حزب کمونیست و نظام شوروی را از کیش شخصیت و دورۀ آدمکشی استالین جدا کند. او و گورباچف بهطورکلی سعی داشتند نشان دهند انحرافات استالین از ذات شوروی نشأت نمیگرفت، بلکه نتیجۀ خصایل شخصی استالین بود.
در واقع شعار «بازگشت به لنین»ِ گورباچف تلویحاً سرِ آن داشت که استالین و میراثش را نفی کند. اما نکته اینکه مهمترین مواضع مشروعیت و هویت نظام شوروی در عصر استالین بهدست آمده بود. در تبلیغات، در مکتبها و بهطور کلی در همۀ جامعه به مردم القا میکردند که استالین با برنامۀ صنعتیکردن اشتراکی، شوروی را به یک ابرقدرت تبدیل کرد؛ یا شوروی در زمان استالین در شکست آلمان نازی نقش تعیینکنندهیی بازی میکرد. در جنگ جهانی دوم، اشتراک مساعی ملی در پیروزیها و مصیبتها، اساس هویت شوروی بود.
مسالۀ استالین اما دو جنبۀ متقابل داشت. یکی سیاسی و دیگری احساسی که دلیل عمدۀ پیدایش اختلافات در حاکمیت است. حمله به استالین از رسانهها، کاستن از ارزش موفقیتهای اقتصادی و ژئوپولتیک عصر استالین که به بهای رنج، زحمت و مرگ بسیاری آدمها حاصل شده بود و این نظر گورباچف که شورویِ استالین و بعد از آن، از اهداف و آرمانهای بزرگ لنین منحرف شد، بخشی از جامعه را به واکنش عاطفی واداشت. همزمان، اصلاحطلبان افراطی و بسیاری از روشنفکران فکر میکردند که نظام شوروی فقط با افشای جنایتهای استالین و دیگران و بحث عمیق و ملی دربارۀ دلایل پیدایش استبداد، میتواند فاصلهاش را از جامعه کم کند و پیش برود. گذشته از این جنبۀ عاطفی، مسالۀ استالین رنگوبوی سیاسی هم داشت.
با گذشت زمانی کوتاه ولی توجه رسانهها و روشنفکران بیش از پیش از استالین به نقش لنین معطوف میشد. محافظهکاران از این میترسیدند که اگر افکار عمومی به این نتیجه برسد که نه تنها استالین، بلکه نگرش لنینی و لنینیسم هم در پیدایش استبداد و تحدید آزادیهای فردی در دورۀ آدمکشیهای استالین مقصر بودند، نظام ایدیولوژیک شوروی از هم میپاشد و حزب کمونیست دیگر نمیتواند حاکمیتش را توجیه کند. تنها دورۀ استالین نبود که محل انتقاد قرار میگرفت، بلکه رهبری حزب کمونیست در دورۀ پسااستالین هم محل پرسش واقع شد. چون در فاصلۀ ۸۵- ۱۹۵۳ سیاستهایشان به رکود سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دامن زده بود و این همان مسألهیی که گورباچف مدام دربارهاش حرف میزد. بنابراین تعجبی ندارد که دامنۀ آزادی بیان و رسانه و شیوۀ بازنمایی تاریخ شوروی، به اختلافات جدید و جدی حاکمیت شوروی منجر شده باشد.
معلم شیمییی که میخواست لکههای تاریخ را پاک کند!
در اوایل ۱۹۸۸ نینا اندریوا(Nina andeeva)، معلم شیمی در شهر لنینگراد، برای روزنامۀ «روسیۀ شوروی» نامهیی یکصفحهیی نوشت که در آن به لکهدارکردن تاریخ شوروی و مشروعیتزدایی حاکمیت و انقلابِ ۱۹۱۷ بهشدت حمله کرد و از سقوط اخلاق شورویایی انتقاد کرد. در مارس ۱۹۸۸، برای ۵ روز، گورباچف به یوگسلاوی رفت. در غیاب وی، رهبری موقت برعهدۀ اصلاحطلبِ دست راستی و معاون اول گورباچف، لیگاچف، قرار گرفت. روز بعد، نامۀ خانم معلم شیمی، شاخوبرگ داده شد و با عنوان «نمیتوانم به اصولم خیانت کنم» منتشر شد. فردای آن روز، نامۀ خانم معلم را، بهدستور تلویحی لیگاچف، در روزنامههای محلی سراسر کشور منتشر کردند. اصلاحطلبان دستراستی، در پوشش مقالۀ معلم شیمی، به برنامههای گورباچف حمله کردند. اصلاحطلبان چپی بدون گورباچف جا ماندند و ترسیدند، ولی چند روز پس از بازگشت از یوگسلاوی، گورباچف در نشست پولیتبورو شدیداً به این نامه اعتراض کرد: «این نوشته ضدّپروسترویکا(Perestroika) است و به خطمشی حزب کمونیست و بهویژه به پولیتبورو حمله کرده؛ معلوم نیست این نامه چهطور منتشر شده و چه کسی در کمیتۀ مرکزی (نهاد ناظر بر رسانهها) آن را خوانده! این دیگر چه وضعی است؟!»
Comments are closed.