احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 26 قوس 1393 - ۲۵ قوس ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
دکتر عباس منوچهری
بحث اساسی ساختمندی این است که آنچه تاریخ نشان میدهد، رابطهیی بین این دو است. یعنی عامل انسانی در بطن و متنِ وضعیتهای تاریخی دست به عمل میزند. عامل انسانی هم مقید است و هم نیرویی است که میتواند در شرایطی که مقیدش میکنند، دست به عمل بزند. این عمل در شرایط و عمل مقید از الزامات تاریخی، عینی و ساختاری و در عین حال بر خود آن وضعیتی که در آن هست، تأثیر گذاشته و تغییرات را میتوان در تاریخ به این معنا دید. بحث دیگر، بحث تفسیر مضاعف است. تفسیر مضاعف در همۀ حوزههای علوم انسانی و مشخصاً در تاریخ وجود دارد. بحث اصلی آن، این است که هر کنشگری به عنوان مثال انسان در فضایی که عمل میکند، موجودی تفسیری است. انسان کنشگر موجودی است که خودش اساساً تفسیری است؛ به این معنا که هرکس، هر بار، در هرجا که دست به عمل میزند، تفسیر و فهمی از امور دارد. این بحث در جریان متون هم وجود دارد، به این معنا که در اینجا متن به معنای بیان یا نوع فهم و تفسیری که متفکر یا نویسنده داشته است، قلمداد میشود. به همین ترتیب، آثار هنری (معماری، شعر، نقاشی) و به تعبیر دریدا حتا یک قرارداد یا پل، بیان درونی آدمها از وضعیت خودشان است.
یکی از مشکلات اساسیِ خوانش متن، تفاوت علت و دلیل است و حتا در متون علمی هم مکرراً از واژۀ علت استفاده میشود. ما برای همهچیز علت داریم، حال اگر به مطالعات تاریخی نیز علت را اضافه کنیم، در حالی که کار تاریخ توصیف موارد جزیی است، مشکلات اضافه میشود. اساساً آیا در حوزۀ علوم اجتماعی موضوعیت دارد که ما به دنبال «علت» بگردیم یا نه؟… از دیدگاه پوزیتیویستها، همۀ پدیدهها اعم از انسانی و طبیعی را باید یک قِسم دید و علم یعنی همین. حال میخواهد موضوع آن انسان باشد یا نه. از اینجا به بعد است که هرمنوتیک وارد میشود. چرا که علتیابی، کفایت لازم برای بررسی تحولات تاریخی و انسانی را ندارد. چون انسان موجودی است بسیار پیچیدهتر از آنچه علوم طبیعی و دقیقه متصور است. انسان به نسبت کاینات و نجوم نیز پیچیدهتر و سختتر است.
هرمنوتیک در ابتدا با دو اصلِ ثابت شروع میکند: ۱) انسان موجودی زبانی است؛ ۲) انسان موجودی تاریخی است. بحث دیلتای این است که انسان در تاریخ انسان میشود. نگرش ارسطویی این است که انسان موجودی با یک سری مشخصات و غایت است و غایت انسان در دیدگاه ارسطو، نظرورزی است. در حالی که برای هرمنوتیک این غایت را چه کسی و چهگونه تعیین کرده است. آنچه به شکل ریالیستی در تاریخ به ما نشان داده میشود، این است که انسان در فرآیند تاریخ به آنچه هست، تبدیل شده است. اشکال اینجاست که وقتی میگویند انسان چنین موجودی است یا انسان چنین خصوصیاتی دارد، اول ما موجودی به نام انسان را فرض میگیریم و بعد میگوییم این گونه است. نگرش کلاسیک این است که در واقع انسان به عنوان موجود اجتماعی از پیش تعریف شده است. بحث هرمنوتیک و مشخصاً هایدگر این است که انسان بودن یعنی در عالم بودن، یعنی ناطق بودن و زمانی بودن و اینجاست که تاریخ و زمان محوری میشود به این شکل که انسان اساساً همان زمانی بودن است و از اینجاست که هرمنوتیک وارد تاریخ میشود. ما همیشه از پیش چیزی با خود داریم و همیشه چیزی برای از اینپس داریم. در هر لحظه انسان به این معنا زمانی بودن است، نه اینکه اولاً انسان است، بعد زمانی هم هست. در واقع انسان نمیتواند به صورت مجرد، آن موجودی که هست، باشد. همیشه چیزی از پیش وجود دارد؛ اینکه کی و کجا و در چه شرایطی باشیم را ما انتخاب نکردهایم و از آن طرف زندهگی همواره پیشِ روست. ما هیچ وقت در لحظه زندهگی نمیکنیم و بحث انسانشناسانۀ هرمنوتیکی این است که ما همیشه در هر لحظه برای لحظۀ پس از این هستیم؛ ولی اگر ما علّی نگاه کنیم، انسان موجودی است همیشه از پیش، یعنی همیشه چیزی پیش از عمل من باعث عمل من شده است. در واقع هر امر تاریخی، حاصل وقایع ماقبلِ آن است و حتا در شرایط اجبار مطلق، انسان دست به انتخاب و عمل میزند، به عنوان مثال میخواهد از یک بلا رهایی پیدا کند یا از چیزی اجتناب کند. بنابراین بحث این است که آیا پدیدههای انسانی با انفعال مواجه است؟
ما باید پدیدهها و امور را علّی ببینیم. ما در عین اینکه دایماً در چیزی و بهخاطر چیزی زندهگی میکنیم، برای هر آنچه میگوییم و کاری که میکنیم و هر انتخابی که انجام میدهیم، دلیلی داریم که معطوف به چیزی است؛ یعنی همان غایتی که ارسطو میگفت. اگر ما بخواهیم پدیدهیی را بشناسیم، باید دلایل انسانها برای کارهایشان را بفهمیم. این شرایط در جریانهای تاریخی نیز مصداق دارد. پدیدههای تاریخی در عین اینکه در شرایط و با وجود عوامل و مولفههای بیرونی اتفاق افتاده، در عین حال کنش انسانی نیز در آن دخیل بوده و انسانها نیز دست به عمل زدهاند. به همین دلیل است که مطالعۀ تاریخ برای مطالعات انسانی و اجتماعی مهم است. تاریخ فقط آن موضوعاتی نیست که در حوزۀ مطالعات تاریخی به آن پرداخته میشود، بلکه تاریخیت در وجود انسان بنیادین است. از نگاه هرمنوتیکی، هیچگاه تفکر از نقطۀ صفر شروع نمیشود و همیشه ما چیزی از پیش داریم. هرمنوتیک به دلیل اینکه تاریخیت و زبان را عنصر مقومِ انسان میداند، اساساً تفکر را بدون تاریخ و بدون وجه زبانیاش نمیتواند متصور شود.
Comments are closed.