گزارشگر:دو شنبه 1 جدی 1393 - ۳۰ قوس ۱۳۹۳
دکتر ایلمیرا دادور
سمک عیار، یکی از زیباترین داستانهای جوانمردی و عیاریِ زبان فارسی مانده از قرن ششم است. بنا به نظر استاد دکتر ذبیحالله صفا، این کتاب در سه مجلد است که نسخۀ منحصر به فردی از آن در کتابخانۀ بودلین آکسفورد نگهداری میشود.
طبق این نسخه، کتاب متعلق به عهد مغول است و از قرن ششم هجری متأخرتر نیست. گردآورنده قصهها را فرامرز بن خداد بن عبدالله الکاتب الارجانی میدانند و صحنههای داستان در ایران و دیگر سرزمینها، یعنی از حلب تا چین است. بیشتر قهرمانان داستان نامهای ایرانی دارند: «خورشیدشاه»، «اشک»، «فرخروز»، «پرند پهلوان»، «رویین»، «کاوه»، «گندمک»، «سیمینه»، «ماهستون»،«ماهپری» و قهرمان اصلی داستان که در ذکاوت و هوشیاری و شجاعت و تدبیر یگانه است، «سمک» نام دارد؛ سمک عیار.
این داستان، داستانی است آینهوار یا تو در تو؛ یعنی بدون آنکه اتصال اصلیِ داستان برهم بخورد، داستانی در دلِ داستانی دیگر روایت میشود. دقت در آن کمک به آگاهی از وقایع اجتماعی دورانِ خود است. به گفتۀ ذبیحالله صفا، داستان سمک عیار «ساده و روان ولی از حیث قواعد لغوی و دستوری در نهایتِ اتقان و استحکام است و چون داستان مفصل و مربوط به مسایل مختلف حیاتی است، از حیث کلمات بسیار غنی است و بسی از ترکیبات زبان پارسی تازه که در سایر کتب کمتر به نظر میآید، در آن میتوان یافت.»
داستان سمک عیار به شیوۀ داستانهای دیگر سینه به سینه نقل شده تا به ما رسیده است. این داستان مربوط است به سرگذشتِ خورشیدشاه فرزند مرزبانشاه، سلطان شهر حلب است که دلباختۀ دختر فغفورشاه، شاه چین بود.
خورشیدشاه به دنبال پیدا کردن دلدارش که مهپری نام دارد، به سرزمین ماچین میرود و در آنجا درگیر جنگی بزرگ و دامنهدار با پادشاه ماچین میشود، اما در همهجا یاری و کمکِ عیاری به نام سمک است که او را از گرفتاریها و اسارت نجات میدهد و در نهایت، پیروز میدان باز میگردد.
در حقیقت میتوان گفت این داستان دربارۀ سمک عیار و جوانمردان و عیاران زمانِ خود است. قهرمان اصلی، سمک است که در آغازِ کار یکی از مریدان و شاگردان سرهنگ جوانمرد، شغال پیل زور است. در آغاز داستان میخوانیم که گروهی از جوانمردان و عیاران در اطراف رییس و سرهنگ خویش جمع آمده و در خانۀ شان را روی تمام مسافران و درماندهگان و پناهندهگان باز گذاشته اند و از هیچ گونه کمک و یاری به نیازمندان دریغ نمیکنند و این یاری و مددکاری برای همه یکسان است.
سمک عیار مردی است میانهقد و لاغراندام که به ظاهر با دیگران فرقی ندارد، اما او دارای سجایا و منشهای نیک انسانی همچون شجاعت، مروت، مهماننوازی، مردمدوستی، شکستهنفسی و فروتنی است. سمک تمام مشکلات را به نیروی تدبیر، عقل و خردِ خویش حل میکنـد. او که خود از میان مردمِ فرودست برخاسته است، مردی است مردمدار و پایبند به قولش، با یارانش صادق است و راستکار و وفادار، و از چاپلوسی و مردمفریبی و دروغگویی بیزار. این ویژهگیها، ویژهگیهای همۀ عیاران است.
سمک عیار به ما میآموزد مرد عیار باید: جوانمرد باشد؛ در جنگ استاد باشد؛ شبرو باشد، چارهجو و نکتهگوی و حاضر جواب هم باشد. سخن به نرمی بگوید و پاسخ هرکسی را در حد خودش بدهد و در نماند. عیبجو نباشد؛ زبان نگاه دارد و کم گوید؛ با اینهمه در میدانداری عاجز نباشد و اگر وقت کاری افتد، در نماند.
سمک صاحبِ تمامِ این امتیازات بود، به همین دلیل همۀ سران جوانمرد و عیارپیشه، حتا استادش شغال پیل زور، او را به سرهنگی پذیرفتند. از اینجاست که سمک عیار میشود، نمونه کامل جوانمردی و داستانش نمونۀ کامل ادبیات جوانمردی.
هانری کربَن، جوانمرد و عیار را معادل شوالیه دانسته است و میگوید: «در گذشته همۀ پهلوانان و سپاهیان عیارانی بودند که بعدها خود را جوانمرد نامیده اند. بنابراین باید پذیرفت جوانمردان به کلی تغییر ماهیت داده اند؛ یعنی شوالیهگری نظامی و جنگی به شوالیهگری معنوی و عرفانی و جوانمردی تبدیل شده است. گذار از حماسۀ پهلوانی به حماسۀ عرفانی از ویژهگیهای فرهنگ ایرانی است.»
در زمان خود، عیاران تشکیلات و سازمانی منظم و مرتب داشتند. بنا به گفتۀ دکتر باستانی پاریزی: «هر ده عیار یک سرپرست داشت که عریف نامیده میشد؛ و هر ده عریف یک نقیب داشت؛ و هر ده نقیب یک قائد (سرهنگ) و هر ده قائد یک امیر.» این سلسلهمراتب گویای آن است که عیاران را نباید با اوباش یکی دانست. سمک عیار به درجۀ قائدی یا سرهنگی، از درجات بالای عیاری رسیده بود.
محلی که عیاران در آن بیتوته میکردند، یتیمخانه نامیده میشد؛ دکتر باستانی پاریزی عقیده دارند: «بسیار احتمال دارد که این نام به این مناسبت انتخاب شده باشد که این جوانان پس از ورود در جرگۀ عیاران، باید ازین پس خود را اداره کنند و نه پدر و نه مادر و هیچ کس در زندهگانی آنان تأثیر نخواهد داشت، گویی از نو زاده شده و یتیم مانده اند!» و شعار عیاران چنین بود: «من مردی ناداشت (فقیر) و عیارپیشهام، اگر نانی یابم بخورم و اگر نه میگردم و خدمت عیاران و جوانمردان می کنم و کاری اگر میکنم، آن برای نام میکنم، نه از برای نان و این کار که می کنم از برای آن میکنم که مرا نامی باشد.»
اما یکی از اصول مهمِ مرام عیاران، حق نان و نمک است، آنچه هنوز در میان ما، باوری است قوی. عیار «بر آن سفره که نان و نمک خورده باشد، بد نکند». نان و نمک خوردن در میان ایلات و عشایر در حکم همقسم شدن و عهد بستن به خیانت نکردن است؛ و این همان رسم عیاران است که از گذشتههای دور باقی مانده است.
راز محبوبیت سمک عیار همان جوانمردیها و فضایل اخلاقی اوست که بعد از گذشت هشت سده هنوز از یادها نرفته است. سمک عیار نه تنها یک رمان گونه است، بلکه در زمینۀ مطالعات اجتماعی، سندی است برای پی بردن به سازمانهای عیاری، اصول تربیت، اخلاق و رفتار، آداب و رسوم و مقررات، سلسله مراتب عیاران، اسباب و ابزار کار، چاره جوییها و تدبیرها، مقام اجتماعی و پیوستهگی آنها با یکدیگر.
در پایان باید گفت با توجه به داستان سمک عیار، این ویژهگیها در طول تاریخ، ماندگارترین ویژهگیهای عیاران و جوانمردان محسوب میشود:
ـ بیاجازت درآمدن در خانۀ جوانمردان، ناجوانمردیست.
ـ مردی آنست که سخن راست گویند و سخنی گویند که بتوانند.
ـ جوانمردان دروغ نگویند، اگر سر ایشان در آن کار برود.
ـ عیاری به بددلی نتوان کرد.
ـ مردی آنست که چون در کاری خواهد رفتن، بیرون آمدن را طلب کند.
ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نیست.
ـ همه جوانمردی، مراد مردم به حاصل آوردن است.
ـ مردان سخن بسیار نگویند.
ـ سِر جوانمردی امانت نگهداشتن است.
ـ در طریق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است.
ـ سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است.
ـ اصل مردی حریف شناختن است.
ـ سر جوانمردیها نان دادن است.
ـ نام مردان در سر تیغ مردان باشد.
***
منابع:
کربن، هانری و دیگران (۱۳۶۳)، آیین جوانمردی، مترجم احسان نراقی، نشر نو
صفا، ذبیحالله (۱۳۸۷)، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، انتشارات فردوس
Comments are closed.