احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهران موحد / شنبه 20 جدی 1393 - ۱۹ جدی ۱۳۹۳
هر دم از این باغ، بری میرسد
تازهتر از تازهتری میرسد
در ماههای اخیر، کارهای وحشیانه و بربرمنشانۀ گروه داعش در عراق و سوریه، خوراک خوبی به رسانهها فراهم کرده و آنها را بهشدت به خود مشغول ساخته است. به تازهگی، این گروه در اقدامی که بسیاری از مردم جهان را در بهت و حیرت فرو برد، پس از اشغال منطقۀ «سنجار» در عراق، شمار زیادی از زنان و کودکان اقلیت کرد ایزدی را به بردهگی گرفت و مورد آزار و اذیت جنسی قرار داد. داعش در توجیه این کار وحشیانۀ خود – طوری که در برخی از نشریههایشان آمده – اعلام داشته که این اقدام بر اساس نظر جمهور فقیهان مسلمان در بارۀ چهگونهگی تعامل با مشرکان صورت پذیرفته است.
گروه داعش، اقلیت کرد ایزدی در عراق را متهم به شیطانپرستی میکند و مشرک میشمارد. داعش به «آنهایی که ضعیفالایمان و کمخرد» اند یادآور میشود که به کنیزی در آوردن کودکان و زنان کفار از «احکام ثابت شریعت اسلامی»است و هر کسی که این حکم مسلم شریعت را رد کند و یا نسبت به آن تمسخر روا دارد، در واقع آیات قرآن و سنت پیامبر را مورد انکار قرار داده و بدینگونه از دایرۀ اسلام بیرون رفته است.
واکنشهای متفاوتی در پهنۀ جهان اسلام دربارۀ این اقدام بدوی و شگفتانگیز داعش روی داد. از جمله، ۱۲۶ شخصیت اسلامی نامهیی سرگشاده به ابیبکر بغدادی، رهبر داعش، فرستادند و این نکته را گوشزد کردند که داعش با اجماع مسلمانان در زمینۀ حرام شمردن بردهگیری در بیش از صد سال پیش، مخالفت ورزیده است.
دریغمندانه علاقه به احیای سنت بردهگیری، به داعش اختصاص ندارد بلکه طرفداران دیگری هم در میان مسلمانان دارد. برای مثال، یکی از عالمانِ دین نامورِ عربستان سعودی که عضو هیأت کبار علمای سعودی هم هست (صالح الفوزان)، در یکی از اظهارات جنجالبرانگیز خود چنین گفته است: «بردهگیری، بخشی از اسلام است چرا که بردهگیری بخشی از جهاد است و جهاد تا وقتی که اسلام وجود دارد، وجود خواهد داشت. آنهایی که قایل به تحریم بردهگیری هستند، افراد نادانی بیش نیستند هرچند خود را به عنوان اندیشهورز به مردم معرفی کنند. کسی که آگاهانه از حرام بودن بردهگیری در اسلام حرف میزند، ملحد و مرتد است و شخصی که از روی ناآگاهی این حرف را میزند، معذورش میدانیم چرا که از روی بیخبری، این سخن را بر زبان رانده است.»
به نظر میرسد که مشکل داعش و دیگر گروههای افراطگرا از اینجا ناشی میشود که به چیزی به نام «قرائت تاریخی متون دینی» آشنایی و باور ندارند. موضوعی که از اعتراف به آن گزیر و گریزی نداریم ایناست که قرآن کریم با توجه به واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی جامعۀ عربستان دورۀ نزول قرآن نازل شده است. از این رو، نمیتوان آن را بیتوجه به فرهنگ و شرایط اجتماعی دورۀ نزول وحی معنا کرد و به مراد آن دست یافت. بدینقرار احکام اسلامی با توجه به عصر و زمانۀ نزول وحی، معنا پیدا میکند چرا که در تکوّن وحی، شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعۀ عربستان، نقش موثری داشته است.
پیشوایان مسلمانان، از همان صدر اسلام بهخوبی به این نکته توجه داشتند و در موقع مطالعۀ نصوص دینی، این نکته را مغفول قرار نمیدادند. خلیفۀ دوم مسلمانان، عمر بن خطاب، سهم «مؤلفه القلوب» را از مصارف زکات و صدقات حذف کرد با آنکه قرآن مجید به صراحت برای مولفهالقلوب، سهمی از زکات در نظر گرفته شده است. حضرت عمر به این باور بود که از آنجایی که مسلمانان به اندازۀ کافی نیرومند شدهاند لزومی ندارد که سهمی از زکات را به غیر مسلمانان به منظور خوشبین ساختن آنها نسبت به مسلمانان، اختصاص دهند. به اعتقاد او، این حکم در زمانی جاری بود که مسلمانان، ضعیف بودند و نیاز داشتند دیگران را به سوی خود – حتا اگر با پول هم که شده – جذب کنند. با نکاح متعه (ازدواج موقت) نیز حضرت عمر همین برخورد را داشت و پس از آنکه نکاح متعه تا چند سالی پس از وفات حضرت رسول، جاری و ساری بود آن را ممنوع ساخت. احتمالاً حضرت عمر به این گمان بوده که ازدواج موقت در زمان حضرت رسول و خلافت ابی بکر، اهدافی را متحقق میساخته که اکنون آن اهداف را برآورده نمیکند.
میدانیم که قرآن در طی بیست و سه سال و گاهی در پاسخ به نیازهای جزیی مسلمانان فرود آمده و همانند ـ مثلاً ـ تورات به یکبارهگی در اختیار مردم قرار نگرفته است. نیز بر پایۀ دیدگاه غالب میان عالمان اسلامی، بخشی از آیات قرآن به مرور زمان منسوخ شده و جای آنها را آیات دیگری گرفته است. همۀ اینها به روشنی نشان میدهد که قرآن مجید با رعایت حال مخاطبان و نیز با در نظرداشت واقعیتهای زمانه به وجود آمده است. روی این جهت، ما باید هنگام مطالعۀ متون دینیِ خودمان به روح و پیامِ آموزههای دینی توجه کنیم و خود را اسیر ظواهر نصوص نسازیم.
آیین اسلام در عصری پا به عرصه گذاشت که نظام بردهگی بر زندگی مردم حاکم بود و در همۀ جهان پُر رونق بود و یکی از عناصر سیستم اقتصادی آن زمان را تشکیل میداد و هیچکسی هم به غیر اخلاقی بودن این نظام باور نداشت. آنطور که از نصوص دینی به دست میآید، اسلام هرچند نتوانست از بُن دندان با پدیدۀ بردهگیری مخالفت بورزد و آن را به کلی نابود کند چرا که ممکن نبود یکشبه ریشۀ این پدیده زده شود؛ راههای گونهگونی را پیمود تا زمینه را برای آزادی بردهگان آماده کند و توصیههای فراوانی در زمینۀ آزادسازی بردهگان ارایه کرد. همچنین کوشید ریشههای بردهگیری را بخشکاند و زمینههای بردهگیری را از بین ببرد تا اینکه این پدیده به تدریج از میان برداشته شود. همۀ اینها این بهخوبی نشان میدهد که جهتگیری کلی اسلام در راستای از میان برداشتن پدیدۀ بردهداری بوده است.
خیلی بعدها بود که مردم جهان حقوق بشر را مطرح کردند و از کرامت انسانی حرف زدند و دولتها در طی قطعنامههای بینالمللی، بردهداری را به کلی ملغا قرار دادند و آن را منافی با کرامت و آزادی ذاتی انسان شمردند. در واقع، این تحولات نه تنها هیچ تضادی با آموزههای اسلام ندارد بلکه با مقاصد کلی شریعت و روح اسلام همخوانی کاملی دارد چرا که از نظر اسلام، آدمیزاد، اشرف مخلوقات و موجودی کرامتمند و با ارزش است.
اگر مسلمانان به اصول و ارزشهای اسلامی بهخوبی پایبند میبودند و تحت تأثیر سنتها و فرهنگ جامعههای خود قرار نمیگرفتند و پیام وحی را بهخوبی دریافت میکردند، خیلی خیلی پیشتر از اینکه در سدۀ بیستم، بردهداری در سطح جهان، ملغا قرار بگیرد و قطعنامههای جهانی به خاطر ریشهکن ساختن پدیدۀ بردهداری صادر شود، بردهداری را از میان برمیداشتند و به آزادی و کرامت انسانیِ همۀ انسانها احترام میگذاشتند. در آن صورت، افتخار لغو بردهداری نصیب مسلمانان میشد. اما چنانکه میدانیم این کار صورت نگرفت بلکه پس از آنکه افکار غربی برضد بردهداری به حرکت درآمد و اعلامیۀ جهانی حقوق بشر منتشر شد، مسلمانان هم به تکاپو افتادند و خواستند از قابلۀ بشریت عقب نمانند و گامهای اساسی در راستای تحریم پدیدۀ بردهداری برداشتند. برای نمونه، سازمان کنفرانس اسلامی، «اعلامیۀ حقوق بشر اسلامی» را منتشر کرد که در مادۀ یازدهمِ آن چنین آمده است: «انسانها آزاد زاده میشوند و هیچکسی حق بردهساختن آنها را ندارد.»
روی این حساب، مسلمانان در زمینۀ ممنوعیت بردهداری وامدار غربیها هستند چرا که مسلمانان پس از آنکه ارزشهای مدرن بر آنان فشار وارد کرد، مجبور شدند بردهداری را ملغا قرار دهند. گاهی با خود میگویم، غربیها اگرچه آسیبهای فراوانی به ما وارد کرده اند، اما اگر از حق نگذریم باید به این نکته اعتراف کنیم که ورود افکار و ارزشهای مدرن غربی به جامعههای اسلامی، تکانۀ شدیدی به مسلمانان وارد کرد و آنها را از خواب خرگوشی بیدار کرد و تا حدود زیادی برداشتِ آنها را از متون دینی، انسانیتر ساخت. حالیا قرائت طالبانی و داعشی از اسلام، هرچند طرفدارانی در میان مسلمانان – به ویژه در جامعههای عقبماندۀ اسلامی – دارد، با اینهمه، بیشترینۀ مسلمانان به اندیشههای طالبانی و داعشی به دیدۀ تنفر و انزجار میبینند و چنین اندیشههایی را برنمیتابند.
اقدامهای جنایتآلود گروههای افراطگرا در پهنۀ جهان اسلام به نام اسلام و قرآن، باید رهبران مذهبی مسلمانان را بیشتر از پیش به اهمیت بازنگری و نقد اندیشۀ دینی مسلمانان مصممتر بسازد. امروزه نمیتوان همچنان به تقلید از پیشینیان پرداخت و مردهریگِ آنها را دربست پذیرفت. اندیشههای گذشتهگانِ ما اگر با روزگار و زمانۀ ما سنخیت نداشته باشد، میباید به آسانی کنار گذاشته شود و اندیشههای تازهیی جایگزین آنها ساخته شود.
اگر آنهایی که دغدغۀ دین و ایمان مردم را دارند و دلشان به حال مسلمانان میسوزد و آرزو دارند مسلمانان وضعیت بهتری داشته باشند، دیر بجنبند و شجاعت از خود نشان ندهند و بیباکانه جلو تندروان را نگیرند، موقعیت مسلمانان در جهان، بیشتر از پیش به مخاطره میافتد و اعتبار و پرستیژ اخلاقی اسلام برباد میرود.
مشکل دیگر گروههای تندروی که نام اسلام را یدک میکشند ایناست که اسلامی که آنها میشناسند، اسلامِ بدون اخلاق است. در صورتی که اسلامِ بدون اخلاق در جامعههای مسلمان ترویج شود، هر جنایت و وحشیگرییی ممکناست به نام اسلام روی دهد. اسلامگرایانِ بیاعتنا به اخلاق و ارزشهای انسانی، بهآسانی جنایت میکنند و فاجعه میآفرینند چرا که از نظر آنها خدا به آنها دستور داده که چنین جنایتهای وحشتناکی را انجام دهند و دستورهای خدا هر طور که شده باید اجرا شود! بسیاری از جنایتهای هولناک در تاریخ به نام دین صورت گرفته و رنگ و بوی مذهبی داشته است. دینداری هیچ منافاتی با جنایتآفرینی ندارد اگر با اخلاق و ارزشهای انسانی توأم و همراه نباشد.
Comments are closed.