احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ چهار شنبه 24 جدی 1393 - ۲۳ جدی ۱۳۹۳
بخش هفتم
خوارج
پس از قبول حکمیت و داوری از سوی علی در جنگ صفین، شماری از سپاهیانِ آنحضرت از اطاعتِ او سر باز زدند، و از صفِ او بیرون شدند. آنها گفتند که علی با پذیرشِ داوری انسان بهجای داوری خدا، کافر شده است. این دسته به نامهای گوناگون یاد میشدند، ولی به گونۀ طعنهآمیز از سوی سایر فرقههای اسلامی به “خارجی” و “خوارج” شهرت یافتند که در زبانِ امروز برابر با انشعابی و تجزیهطلب بوده میتواند. افرادِ این گروه برخاسته از اقشار محروم و تهیدستِ جامعه بودند؛ اشخاصی بااخلاص و سرسخت، اما دارای عقاید انحرافی. خوارج که از سابقهدارترین گروههای اسلامی است، در افراطیگری شهرتِ تمام دارند. آنها در ابتدا ماهیتِ سیاسی داشتند، ولی سپس شاخ و پنجه فکری پیدا کردند.
خوارج در جنگ نهروان بهشدت سرکوب شدند و از آن به بعد به نقاط دوردست پراکنده شدند و تا عهد امویان و سپس عباسیان در گوشه و کنارِ قلمرو اسلامی به فعالیت پرداختند. مشاهیر این گروه که از زمره اصحاباند، عبارت استند از: زیدین حصن طائی، حرقوص بن زهیر، سعدی تمیمی، عبدالله بن وهب راسبی، شجره بن اوفی سلمی، عبیدالله بن شجره سلمی، شریح بن اوفی بن ضبعه عسی، و امثال آنها. (صابری، ۱۳۹۱:ج ا، ۳۴۳)
اندیشه سیاسی
خوارج با نظریه اهل سنت که به اقتضای برخی شرایط در ارتباط با مصلحتِ مسلمانان امامتِ مفضول را میپذیرفتند، مخالف بودند و بر فاضل بودنِ امامِ مسلمانان با جدیت پا میفشردند. آنها میانِ امور دینی و دنیویِ مسلمانان تمایز قایل گردیدند و بدین باور بودند که امامِ مسلمانان باید انتخابی باشد. به سخن دیگر، از دید خوارج وجود امام یک وظیفه خالصِ دینی شمرده نمیشد. آنها بدین باور بودند که امام “جائر” کافر بوده و فاقد مشروعیت میباشد، و در صورتی که ایجاب کند، باید بهزور برکنار گردد و حتا قیام در برابرِ او را واجب میشمردند(صابری، ۱۳۹۱: ج ۱، ۳۴۲). همچنان از نظر خوارج، پایبندی امام به قانون الهی به او مشروعیت میبخشد، آنگاه که امام قانون الهی را پاس ندارد، مشروعیتِ خود را از دست میدهد؛ زیرا مرتکبِ گناه کبیره از دید خوارج، کافر میباشد. خوارج عثمان و علی را خلفایی میدانستند که در آغازِ کار مشروع بودند ولی بعدها کافر شدند و مشروعیتِ خود را از دست دادند. از دید خوارج، همۀ کسانی که حکمیت را پذیرفتند، گناهکار بودند و همۀ آنهایی که در جنگ جمل شرکت داشتند، از جمله طلحه، زبیر و عایشه مرتکب گناه کبیره و کافر شدند(شریف، ۱۳۶۵: ج۲، ۱۱۳). خوارج شرطِ قریشی بودنِ امام یا خلیفه را نمیپذیرفتند و میان عرب و موالی از لحاظ حقوقی هیچ تمایزی قایل نبودند.(صابری، ۱۳۹۱: ج ۱، ۳۴۲)
گروه بزرگی از خوارج که خود را النجدیه میخواندند، به لزومِ یک دولت اعتقاد نداشتند. میگفتند که بر مسلمانان واجب است که حق را گردن نهند، اما اگر نیاز یافتند که خلیفه بر مسایلشان نظارت کند، زیانی ندارد که خلیفه برگزینند. گروه دیگر خوارج، اَزارقه نام دارد. ازارقه جنگ با مسلمانانِ دیگر را یک وظیفۀ مذهبی میدانستند و کشتن زنان، کودکان و به غنیمت گرفتنِ اموالِ آنان را جایز میشمردند. چنان کینهتوز بودند که یک نامسلمان از آنها بیشتر از مسلمان احساس امنیت میکرد. (شریف، ۱۳۶۵: ج۲، ۱۱۳-۱۱۴)
معتزله
واصل بن عطا (۸۱-۱۳۱ق) مؤسسِ این فرقه میباشد. واصل شاگرد حسن بصری بود و روی این موضوع که مرتکبِ گناه کبیره کافر است یا مسلمان، با استادش اختلاف کرد و از او کناره گرفت. حسن بصری در مورد واصل گفت: “اعتزل مناواصل” (واصل از ما کناره گرفت). از آن به بعد همفکرانِ واصل به معتزله شهرت پیدا کردند.
معتزله بیش از آنکه گروهی سیاسی مذهبی باشد، جریانی فکری فلسفی بود. از عهد امویان تا عباسیان به مدتِ یک قرن سیر ترقی و شکوفایی خود را پیمودند، بهویژه از زمان مأمون تا واثق (۱۹۸ هـ ق تا ۲۳۲ هـ ق) عصر طلاییِ معتزله به شمار میرود. این گروه به خردگرایی معروفاند، با رسیدن متوکل ستاره معتزله رو به زوال نهاد و جای خود را به فرقه اشعری داد.
مذهبِ اعتزال روی پنج اصل بنا شده است: ۱٫ توحید ۲٫ عدل ۳٫ منزله بین المنزلتین ۴٫ وعد و وعید ۵٫ امر به معروف و نهی از منکر. (صابری، ۱۳۹۱: ج ۱، ۱۱۹-۱۶۰)
نامورترین شخصیتهای این گروه عبارتاند از: عمرو بن عبید، واصل بن عطا، ابوالهذیل علاف، ابوهاشم، غیلان دمشقی، جاحظ بصری، علی جبائی و قاضی عبدالجبار همدانی.
اندیشه سیاسی
معتزله تعیین امام را بر مسلمانان واجب میدانند، اما پارهیی از آنها مانند ابوبکر اصم معتقدند که امامت یک مقامِ ضروری نیست؛ اگر امت راه عدالت در پیش گرفت و ناحقی وجود نداشت، به امام نیازی نیست.
انتخابِ امام به عقیدۀ آنان به عهدۀ امت است و تنها انتخابِ امت است که در این مورد اعتبار دارد و امت میتواند هر شخص با کفایتی ـ قریشی یا غیرقریشیِ عرب یا غیر عرب ـ را به امامت برگزیند. پارهیی از معتزله طرفدار یک حکومت ضعیف بودند، از اینرو امامتِ غیرعرب را ترجیح میدادند. امر به معروف و نهی از منکر، از اصول بنیادی معتزله است؛ بنابراین قیام علیه امام جائر را واجب میدانند، به شرط آنکه برای بهسر رسانیدنِ این کار قدرت کافی داشته باشند. بسیاری از معتزله حدیث و اجماع را در احکام شرعی حجت نمیدانستند.(شریف، ۱۳۶: ج۲، ۱۱۵-۱۱۶)
اندیشه سیاسی
معتزله تعیین امام را بر مسلمانان واجب میدانند، اما پارهیی از آنها مانند ابوبکر اصم معتقدند که امامت یک مقامِ ضروری نیست؛ اگر امت راه عدالت در پیش گرفت و ناحقی وجود نداشت، به امام نیازی نیست.
انتخابِ امام به عقیدۀ آنان به عهدۀ امت است و تنها انتخابِ امت است که در این مورد اعتبار دارد و امت میتواند هر شخص با کفایتی ـ قریشی یا غیرقریشیِ عرب یا غیر عرب ـ را به امامت برگزیند. پارهیی از معتزله طرفدار یک حکومت ضعیف بودند، از اینرو امامتِ غیرعرب را ترجیح میدادند. امر به معروف و نهی از منکر، از اصول بنیادی معتزله است؛ بنابراین قیام علیه امام جائر را واجب میدانند، به شرط آنکه برای بهسر رسانیدنِ این کار قدرت کافی داشته باشند. بسیاری از معتزله حدیث و اجماع را در احکام شرعی حجت نمیدانستند.(شریف، ۱۳۶: ج۲، ۱۱۵-۱۱۶)
Comments are closed.