احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۸ میزان ۱۳۹۱
تبار نویسندههای پس از جنگ جهانی اول امریکا، (مثل کلاسیکهای روس) بنایی تازه بنیاد کردند. چه آن گروه شیکاگویی و چه آنها که به پاریس عزیمت کردند؛ سخنی تازه، دنیایی تازه و جهانبینییی بس نوآیین داشتند.
با همهی جداییها که بین «پاند» هست و «سندبرک» و «آندرسن» و «استاینبک»؛ در حرفها و دیدارها و دنیاها یگانهگی هست(همانطور که بین پوشکین، داستایفسکی و گوگول، چخوف). گویی همه فرزندان یک خانواده بودهاند و یک سرنوشت: همه شور گریز و سفر داشتهاند، منظم درس نخواندهاند، تهیدست بودهاند؛ روزنامهفروش و پادو و سرباز و دست آخر روزنامهنویس بودهاند. به دانشگاه که رفتهاند، نه دانشجویان پرکاری بودهاند و نه مسند «انتلکتول» را، در دارالعلمها حرمت گذاشتهاند.
در عوض، «زبان» فلوبرو بالزاک – و گاه دیگران را – خوب میدانستهاند.
«ویتمن» و «پو» ، «درایزر» و «تواین» و «ملویل» را آنچنان میشناختند که متولیهای کرسیدار – کسی چه میداند، شاید سخن از ادبیات و دانش امروز هم داشتهاند و ما خبر نداریم! – خوابش را هم نمیدیدهاند. فاکنر یکوقت رییس پست شد و در این فن، بیاستعدادیِ غریبی نشان داد: حال آنکه اغلب آن اساتید در وکالت و وزارت و شرکت در «امور» استادتر بودهاند. «جنگ»های قطور امریکایی، سند گویای ماست.
سپتمبر ۱۸۷۶ شروود اندرسن در شهر کامدن اهایو دنیا آمد. «قصه قصهگو» و «خاطرات شروود آندرسن»، تصویر خانوادهیی است که از شهرستانی به شهرستان دیگر آواره است. پدر، «قصهگو»یی است از جنوب. مادر، زنیست ایتالیایی (آلمانیالاصل) که گفت چندتا بچه دارد: سومیاش «شروود» است و برادر بزرگترش «کارل» نقاش. نبوغ قصهگویی و استعداد درک نقاشی را از برکت این خانواده دارد.
درست درس نخواند، ناگزیر بود کار کند، در مزرعه کلم و در اسپریس. مدتی هم مهتر بود و پادو کارخانه. سالهای بین ۱۸۹۸تا ۱۹۱۲ در جنگهای هسپانیه – امریکا شرکت داشت. از کوبا که برگشت، مدتی کوتاه در دانشکده ویتنبرگ Wittenberg، اهایو، درس خواند، و بعد منصرف شد، به طنز گفته است که دنبالم فرستادند که بیا کارنامهات را بگیر. از همان پیش از جنگ، چیز مینوشت.
در شیکاگو، علاوه برکارهای دیگر، در یک کانون تبلیغاتی هم کار کرد. ازدواج کرد و برگشت به شهر الیریا Ellyria ، اهایو. آنجا کارخانه رنگسازییی را میگرداند. به شیکاگو رفت و دوباره به کار تبلیغاتی برگشت و با نویسندههای جوان شیکاگویی آشنا شد. سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۵ با «مارگارت آندرسن» و «جینهیپ» مقالههایی در مجله ادبی «لیتل ریویو» نوشت. در یادداشتهایش نوشته است که کارل سندبرک، بنهچت، فلوید-دل، و ایونیکتیتجنز را میدیده.
ترتیب چاپ کتابهای آندرسن از این قرار است:
۱۹۱۶- پسر ویندی مکفرسون.
۱۹۱۶- مردان پیشرو درباره منطقه زغالسنگ پنسیلوانیا، که نشاندهنده جنبشی پنهانی بود، در راه تشکل کارگران، در راه رهایی آنان از کار شاق و ستمانگیز.
۱۹۱۸- مجموع شعرهای بیوزن.
۱۹۱۹- وینسبرک، اهایو، حکایتهایی است در باب زندهگی شهرستانی؛ شهر وینسبرک از ایالت اهایو. این کتاب اندرسن را مشهور کرد و اساس سبک او را نشان داد. برای زندهگی امریکایی تفسیری ناتورالیستی دارد. میگوید که نیروهای اصلی رفتار انسان غریزیست و نباید با معیارها و احکام عصر ماشین انکار شود. قهرمانهای او گیجاند و پریشان، رسموراهی ندارند و در برابر خشونتهای کور زمانه، تاب نمیآورند.
۱۹۲۰- سفید فلکزده. او میگوید: «این، شهر بود که قهرمان کتاب بود. به گمان، من آنچه بر شهر میگذشت، از سرنوشت آدمها بسی مهمتر بود. همین نکته را در قصه تنهایی، آورده است که: سرگذشت ایناک، بیشتر سرگذشت اتاقی است تا آدمی»، در «سفید فلکزده» ماشین به شهر میآید و زیباییها و شکوه شهر را به زوال میکشد، این «تم»، در کتابهای دیگر او هم هست.
۱۹۲۱- فتح تخممرغ: کتابیست حاوی شعر و حکایت، که از همان «زندهگی امریکایی» گفتوگو دارد. همین سال بود که جایزه دیال Dial به «سفید فلکزده» و «وینسبرک، اهایو» او تعلق گرفت با دوهزار دالر جایزهیی که بهدست آورد، سفری به پاریس کرد و فرصت گشتوگذاری یافت.
۲۳-۱۹۲۲- ازدواجهای فراوان – (رمان) اسبها و آدمها: حکایتهایی کوتاه و بلند از زندهگی امریکایی. بیشتر سال را در «نیوارلیان» با ویلیام فاکنر همخانه بود.
۱۹۲۴- قصه قصهگو درآمد. قصه گشتوگذار نویسنده است در دنیای تمثیلیِ خودش و دیار واقعیتها، از این کتاب است که خواننده متوجه میشود که چرا آندرسن در شرح حال خود به ذکر تاریخها بیاعتناست. نوشته است: «خیال میکنم «جوزف کنراد» بوده است که گفته نویسنده وقتی که شروع کرد به نوشتن، زندهگی را آغاز کرده است. این فکر مرا خوشحال کرد که پس دهسالی دارم. برای چنین آدمی مجال فراوان است. مجال به دوروبر خویش نگریستن، مجال فراوان برای دوروبر را پاییدن.
۱۹۲۵- نویسنده جدیر (رساله) زهرخند (رمان) تنها رمان اندرسون که پول درآورد. با همین وجوه بود که دو روزنامه (جمهوری و دموکراتیک) در «ماریون» انتشار داد. دستها و قصههای دیگر منتخبی است از «وینسبر، اهایو».
۱۹۲۶- یادداشتهای شروودآندرسن؛ ملاح.
۱۹۲۷- عهد جدید(شعرهای منثور). در این دوران یکسری سخنرانی در مملکت ایراد کرد که وسیله امرار معاشش هم بود.
۱۹۲۹- شهرها سلام: قطعات منتخب از روزنامهها. رساله بریشه گیاهه نزدیکتر و قصههای آلیس و رمان گمشده.
۱۹۳۰- بازار مکاره امریکایی.
۱۹۳۱- زنها شاید مقالهیی است در باب زنان که مساله جنسیت را مطرح میکرد. همین نکته در «مردان پیشرو» و «زهرخند» هم مطرح است.
۱۹۳۲- ورای هوس: رمان.
۱۹۳۳- مرگ در جنگل و قصههای دیگر.
۱۹۳۴- بیخودنمایی (مقاله) در این سال «وینسبرک، اهایو» را به نمایشنامه درآورد که توسط گروه تیاتر «هند گرو» به صحنه آمد.
۱۹۳۵ ـ امریکای مبهوت: مقاله.
۱۹۳۶- کیت باردون: رمان.
۱۹۳۸- چهار نمایشنامه چاپ شد. وینسبرک اهایو، فتح تخممرغ، مادر، بعدش ازدواج کردند. این سهتای اخیر تک پردهییست.
۱۹۳۹- زادگاه: چند طرح.
در ۱۹۴۱ مرد.
بخش ادبیات تبیان
منبع: آرش، شماره چهارم
Comments are closed.