احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 29 جدی 1393 - ۲۸ جدی ۱۳۹۳
عبدالبشیر فکرت بخشی ـ استاد دانشگاه کابل
از تعصب جاهلان دینِِ هدا را دشمن اند
عاقبت در دستِ این کوران عصا خواهد شکست
بیـدل
بخش نخست
درآمد
اخیراً یکی از مجلاتِ ظنرِ فرانسهیی بهنامِ شارلی اِبدو با نشرِ کاریکاتوری از پیامبر گرامی اسلام، دست به اقدامی زد که احساساتِ دینیِ مسلمانها را جریحهدار ساخت و واکنشهای بسیاری را با خود بههمراه داشت. چند تن از مسلمانانِ تندرو در واکنشی مسلحانه واردِ دفتر آن مجله شدند که حدود هفده تن کشته بر جای گذاشت و شبکۀ القاعده مسوولیتِ آن را پذیرفت؛ سپس رهبرانِ کشورهای اروپایی، برخی کشورهای اسلامی و حتا اسراییل به فرانسه ریختند و در جمعِ صدها هزار نفر در اقدامی نمادین انزجارِ خویش را از حمله بر مجلۀ مزبور نمایش دادند. مجلۀ مذکور نیز ـ بعد از کشته شدنِ کارمندانش ـ در اقدامی جسورانه، هزاران نسخۀ دیگر خود را چاپ و توزیع کرد. در تصویری که هفتهنامۀ چارلی منتشر کرد، پیامبر روی خود را پوشانده میگوید: «محمد هم از دست افراطگرایان به ستوه آمده و چهقدر دشوار است که احمقانی به انسان دل ببندند».
در میان کشورهای اسلامی، اردوغان در ترکیه این اقدام را نوعی ترویج اسلامهراسی در جهان خواند و دانشگاه الأزهر در مصر، آن را مایۀ تنفر در میانِ پیروانِ ادیانِ گونهگون جهان دانست؛ حکومتِ ایران آن را توهین به مقدسات خواند و تقبیح کرد و کشورهای عربی نیز در قبالِ این مسأله بیتفاوت نماندند. واکنشها تا جایی بود که حتا پیشوای بزرگ مسیحیت پاپ نیز با تفکیک میانِ توهین و آزادی بیان، آن را حرکتی توهینآمیز خواند.
برخوردهای فکری ـ فرهنگی نیز به این مسأله کم نبودند. رسانههای زیادی ستیژهایشان را به تحلیلِ ابعادِ این مسأله اختصاص دادند و نویسندهگانی در این عرصه با قلم گام گذاشتند تا رسالتِ فکری – فرهنگی را انجام داده باشند. آرش نراقی، حمایت از آزادی بیان را به معنای موافقت با محتوای بیان آزاد ندانست. به بیان او، استفاده از آزادی بیان و آسیبپذیرکردنِ اقلیتهای مسلمان نادرست بوده، واکنشِ مسلحانه و تندروانۀ چند تن را در برابرِ آن تروریستی خواند (این در حالی است که شمارِ دیگری حمله بر شارلی ابدو را واکنشی شهادتطلبانه خواندند) و بر ضرورتِ بازاندیشی در سنتِ اسلامی و الهیاتی تأکید ورزید.
فرید زکریا با تأکید بر اینکه در قرآن ممنوعیتی در موردِ کشیدنِ تصویر پیامبر وجود ندارد (هرچند در روایت دینی بر ممنوعیت بتپرستی تأکید شده است)، خواست نشان دهد که ظاهراً اهانتی صورت نگرفته است. او به نقل از «مولانا وحیدالدین» مدعی شد که در اسلام کفرگویى، بیشتر یک مبحث عقلانى است تا یک مجازات فیزیکى.
در افغانستانِ ما نیز نویسندهگانی به این مسأله توجه کردند. از آنجمله خواجه بشیر احمدِ انصاری طی مقالهیی پژوهشی تحتِ عنوانِ «تمدنی در آستانۀ انتحار» بدان پرداخت و روی سخنانش بیشتر متوجه کسانی بود که با اقدامی خشونتبار، آب به آسیاب دشمن ریختند و مسلمانها را در تنگنا قرار دادند. او با تأکید بر اصلِ تسامح و با استناد به نصوص دینی اظهار داشت که بایست حملۀ فرهنگی را با درایتِ فرهنگی پاسخ داد و تناسبِ حمله و دفاع را راه حل دانست. کمالالدین حامد و فرهیختهگانِ دیگری نیز به این مسأله عطف توجه کردند.
آنچه بدان کمتر پرداخته شده است، واکاوی ماهیتِ ایمان دینی است و پاسخ به اینکه: چرا واکنشهای دینی همواره خشونتبار و توأم با سرسپردهگی بوده است؟ آیا ایمانِ دینی فقط باوری در سطح است یا در اعماقِ وجودِ انسان ریشه دارد؟ مگر میشود میانِ ایمانِ دینی و باورهای علمی علامتگذاری تطبیقی کرد؟؛ از طرفی هم، اینگونه اهانتها بیپیشینه نیست و هرازگاهی در هر مقطعی با عنوانهای مختلف سر میکشد که اینبار نقاب آزادی بیان بر تن کرده است. اینکه برخودِ غرب با آزادی بیان چهگونه بوده است؟ آیا آزادی بیان مطلق است یا نسبی؟ مگر میشود آزادی بیان را برای هر کسی هر گونه تعریف کرد؟، از پرسشهای دیگری اند که مختصراً به آنها پرداخته شده است.
گواهی تاریخ
به گواهی تاریخ در هر مقطعی که حرکتی راه افتاده است و شخصیّتی در پی اصلاحِ نظری و عملیِ انسانها بر آمده است، کسانی دور هم جمع شدهاند و برای خنثی کردنِ داعیههای اصلاحگرایانه در نطفه تا پای جان کمر بستهاند و از هیچ تلاش و تقلایی در این زمینه دریغ نورزیدهاند. اگر مسأله را همان اصلاحِ اجتماعی و تغییرِ رفتارِ تاریخی، ارزشگزاری و انسانی شدنِ حیاتِ فردی و اجتماعی بشر بنامیم، بدونِ تردید پیامبرانِ الهی در این کارزار سرامدِ همۀ بزرگمردانِ تاریخاند و با کارنامههای درخشانِ خویش، بر سکوهای شامخِ تاریخ ایستادهاند و فرازهایی تسخیرناپذیری را از آنِ خویش کردهاند که طبیعتاً حسادت و واکنشهایی را برانگیخته است.
بدونِ تردید، کارهای بزرگ دشمنانِ بزرگ و آزمونهای بزرگی نیز دارد که برای هر کسی قابلِ تحمل نیست. فقط انسانهای ویژهاند که میتوانند سختیهای طاقتفرسای مصایب را در نوردند و روحی تازه در مشاعرِ زمانِ خویش و زمانههای مابعد بر جا بگذارند. همین است که پیامبرانِ الهی همواره در برابرِ بتهای زمان، و زمانهها قرار گرفته اند و شماری نیز در مسیرِ هدایتگری و ارجاعگری انسانها به خویش جان سپرده اند و خطرها را با نقدِ جان خریدند. توهین و اهانتگری، حربۀ همیشهگییی بوده که رهزنان راه هدایت پیوسته از آن سود جسته اند و از آدم تا خاتم از این گزند در امان نبوده است. یک روز پیامبر را شاعر خوانده اند، روزِ دیگر مجنون، و باری هم ساحر، گمراهکننده و … ؛ تا آنجا که قرآن کریم نشان میدهد:
وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَهٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ ۚ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ[توبه:۶١]
ترجمه: و از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند؛ و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند.
آنان از هر وسیلهیی برای اهانت به پبامبر اسلام استفاده کردند و حتا فضایلِ اخلاقی آنحضرت را بدل به توهین میکردند و به قصدِ اذیتکردنش به کار میبستند. گویی آنها با بیماری سادیسم یا دگرآزاری مبتلا اند، اما آنان هر «دیگری» را اذیت نمیکردند بلکه آماج زخمهای زبان و چشمانشان[نون: ۵۱] همانا پیامبری بود که از هر کسی به ایشان مهربانتر و دلسوزتر بود، اما آنان بیمارهایی بودند که از روی جهل با داکترِ معالج خویش به دشمنی برخاسته بودند و در آتش مخاصمتی که افروخته بودند، آسیبی جز بر خویش نمیزدند و به تعبیرِ قرآن کریم «وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» [بقره:۵٧] سودی جز خسران و ظلم بر خویشتن در این تجارت نصیبشان نمیشد. و به تعبیر مولوی:
مانعِ خویش اند جمله کافران
از شعاعِ جوهرِ پیغامبران
گر شود بیمار دشمن با طبیب
ور کند کودک عداوت با ادیب
در حقیقت رهزنِ جان خود اند
راه عقل و جانِ خود را خود زدند
گر ترا حق آفریده زشترو
هان مشو هم زشترو هم زشتخو
به تعبیرِ مولوی، معاندینِ پیامبران الهی با حصارهایی که از حسد، بغض، کینهوری و طعنگویی و … بر خویش کشیدهاند، خویشتن را از رسشِ نورِ هدایتِ پیامبران محروم کردهاند. اینها همان صباوت پیشهگانیاند که به تقصیرِ خویش در برابرِ مربیّانِ خود بهپا خاستهاند و سرانجام در فقدانِ مربّی رنج میبرند. این مربیّان جز
پیامبرانِ الهی نبودهاند که همواره موردِ طعن و توهین قرار گرفته و با چنین رفتارهایی دست و پنجه نرم کردهاند. کما اینکه قرآن کریم در سورۀ انبیا برای پیامبر اسلام(ص) تسلی میدهد که در این مصاف تنها نیست و فرستادهگانِ بسیاری پیش از وی نیز طعمِ تلخِ این طعن و توهین را چشیدهاند.
وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ [انبیاء:۴١]
ترجمه: (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند؛ امّا سرانجام، آنچه را استهزا میکردند دامان مسخرهکنندگان را گرفت (و مجازات الهی آنها را در هم کوبید).
چنانکه حضرت موسی(ص) را ساحر خواندند[شعراء: ۴۹ و طه:۷۱] و حضرت شعیب را به اخراج و تبعید تهدید نمودند[اعراف: ۸۸] و پیامبرانِ دیگری نیز به تعذیب و مجازات تهدید شدند[یس: ۳۶] که میتوان رویارویی با تحقیر و استهزای مخالفین را وجه عام زندهگی پبامبرانِ الهی دانست.
بیانِ این همه وقایع تسلیت و اطمینانِ قلبی است که خداوند برای آن حضرت میدهد و تنها نبودنِ پیامبرِ اسلام در این دعوت بر مبنای قاعدۀ «المشقه إذا عمت طابت» بر پایداری بیشتر وی در راه دعوت کمک میکند.
قرآنِ کریم به دنبالِ نقلِ بیاناتِ اهانتآمیزِ مشرکین به ساحتِ پیامبر اکرم که میگفتند: «آیا ما معبودان خود را بهخاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟!» به نکتهیی اشاره میکند که در خورِ توجه است:
بَلْ جَاءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ[صافات:٣٧]
ترجمه: چنین نیست، او حقّ را آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است.
آیۀ فوق اشاره بر آن دارد که محمد در پی نفی پیامبرانِ گذشته نیست، بلکه تصدیقگر آنان است و پیامی را که آورده است، همان پیامِ برحقی است که انبیای پیشین آوردهاند. بنابراین، تعجبی ندارد و نباید رسالتِ وی امری عجیب و باور نکردنی تلقی شود، کما اینکه در گذشته نیز فرستادهگانی بودهاند و حقایقی را عرضه کردهاند.
اعتقاد به نبوّاتِ عامه یکی از پایههای ایمانِ دینی است که بدونِ آن ایمانی وجود نخواهد داشت و مقبول نخواهد بود. بههمپیوستهگی ایمان به انبیای الهی چنان است که هرگز تفکیک نمیپذیرد و با هرگونه فرقگذاشتنی ایمان متلاشی میشود و از دست میرود. بنابراین، ایمانِ یک انسانِ مسلمان به پیامبرانِ پیشین کمتر از ایمانِ آنان به پیامبر خاتم نیست و اگر چنین باشد، مسلمان نامیده نمیشود.
از همینجاست که در قلمروِ کشورهای اسلامی و نیز توسطِ اقلیتهای مسلمانِ کشورهای غیراسلامی هیچ توهینی به فرستادهگان ادیانِ سماوی دیگر صورت نمی-گیرد و دستگاههای حکومتی نیز در صورتِ اهانت به پیامبرانِ دیگر در برابرِ آن میایستند و اجازۀ اهانت به پیروان ادیان دیگر را نمیدهند و حتا اهانت به پیروانِ ادیان وضعی نیز ممنوع قرار داده شده است.[انعام: ۱۰۸] مسلمانان با اعتقادمندی به نبوّات عامه، هر اهانتی به آنان را همان اهانت به ساحتِ دین خویش میدانند و از آن خودداری میورزند که میتواند الگوی شایستهیی برای پیروانِ ادیانِ دیگر باشد.
Comments are closed.