احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ شنبه 11 دلو 1393 - ۱۰ دلو ۱۳۹۳
بخش هجدهم
گروه دوم از عارفانِ مسلمان بدین باورند که هیچگاه زمین از وجود اولیاءالله خالی نمیباشد. آنچه از بهبودی اوضاع رونما میگردد، برف و بارانی میبارد و مصایب از زمین دفع میگردد، همۀ اینها به برکتِ ابدال، اوتاد، خلفا و اقطاب صورت پذیرد.
خوارزمی در شرح فصوصالحکم چنین مینگارد:
“… سلطانالمحققین ابوعبدالرحمنالسلمی در تفسیر “و لقد اخذالله میثاق بنیاسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا” گفته است: ایشان طایفهییاند که در وقایع و ضرورات و مصایب و بلیات، سایر طوایف را رجوع به ایشان باشد.
و از حضرت خواجه علیه الصلاه و السلام نقل میکند که گفت: در امتِ من همیشه چهل کس بر خلق ابراهیم باشند و این چهل کس بدرا اند، و هفت کس بر خلق موسی باشند و ایشان اوتاد اند، و سه کس بر خلق عیسی باشند و ایشان خلفا اند، و یک کس بر خلق من باشد و او قطب باشد. پس ایشان به اندازۀ مراتبِ خویش سادات دیناند و سلاطین مملکتِ یقین که به برکت ایشان باران از آسمان آید و بلا از زمین خیزد و مردم بهواسطه ایشان رزق یابند”.(خوارزمی، ۱۳۵۷: ۳۳)
این طرز نگاه، کار و تلاش را بیهوده میشمارد، برنامهریزی و سیاستگذاری را کاری عبث میخواند، فکر اجتماعی و تلاش به مقصد بهترسازی حیاتِ خود و جامعه را به هیچ میانگارد؛ زیرا کسانِ دیگری پنهان از دید مردم به نام اولیاءالله تدبیر امورِ جهان را در کفِ با کفایتِ خویش دارند.
اما گروه سوم که نادرند، شامل شیخ نجمالدین کبری و نظایرِ آن میشود. نجمالدین کبری در برابر حمله لشکر مغول در کنار مردم ایستاد، جنگید و شهید شد، با وجود آنکه راه فرار و مهاجرت در برابرِ او باز بود. شاگرد وی بهنام نجمالدین رازی راه متفاوتی اختیار ورزید، او نه مانند مرشدش در صف مقدمِ جنگ ایستاد و نه بهسانِ بسیاری از مشایخِ دیگر ملعبۀ لشکر مغول قرار گرفت و نه هم مانند شماری دیگر مردمِ خود را رها کرد و در دوردستها به آوارهگیِ با عافیت تن داد. نجمالدین رازی دو کتاب مهمِ “مرصادالعباد” و “مرموزات اسدی” را به یادگار نهاده است. او در این آثار، از آنچه بر مسلمانها و سرزمینشان میرود، اظهار تشویش و نگرانی میدارد و مینویسد: “بوی آن میآید که یکبارهگی مسلمانی برانداخته شود، با آنکه اکثر بلاد اسلام برافتاد، این بقیت نیز براندازند”. (رازی، ۱۳۶۵: ۱۸)
نجمالدین رازی در پی پادشاهی میبرآید که عادل و دینپرور باشد. این نکته میرساند که در کنار آن عبادتِ شبانه و دعای سحری، یک نیروی زمینی را به جستوجو مینشیند تا اندکی از مشکلاتِ مسلمانان را بهوسیلۀ آن چاره سازد. او میگوید:
“و چون امید از وطن و مسکنِ مألوف منقطع شد، صلاح دین و دنیا در آن دید که مسکن در یاری سازد که در او اهل سنت و جماعت باشند و از آفتِ بدعت و هوا و تعصب پاک بود و به امن و عدل آراسته باشد و رخص اسعار و خصب معیشت بود و در آن دیار، پادشاهی دیندار، دینپرور و عالم منصفِ متمیز باشد که قدر اهل دین داند و حق اهلِ فضل شناسد”. (رازی، ۱۳۶۵: ۲۰)
شیخ رازی به دیار روم میرود و در سایۀ کیقباد از سلسله سلاجقه مأمن میگیرد و کار اساسیِ خود را که تحریک و تشجیح سلطان است، آغاز میدارد. او مینویسد:
“پس گرگ رمۀ اسلام، کفار ملاعیناند و در این عهد سخت مستولی شدهاند و دفع شرِ ایشان پادشاه و امرا و اجناد را به جان کوشیدن واجب است، چه نان و آب آنگه بر ایشان حلال شود که با کفار تیغ رانند و دفع شرِ ایشان کنند. و اگر نیز کافر زحمت ننماید، بر پادشاه واجب است به غزا رفتن و دیار کفر گشودن و اسلام آشکار کردن و در اعتلای کلمۀ دین کوشیدن”. (رازی، ۱۳۶۵: ۴۳۸)
در زمان سلطنت جلالالدین محمد اکبر در نیمقاره هند، اساسِ آیین اکبری نهاده شد؛ آیینی سراپا آلوده به شرک و خرافات که قراد بود ریشه اسلام از آن دیار کنده شود و جایش بهوسیلۀ آیین جدید پُر گردد. شیخ احمد سرهندی مشهور به مجدد الف ثانی (۹۷۱-۱۰۳۴) از عارفان نامدار، کارنامهیی از خود به یادگار گذاشت که سخن از شیوهیی تازه میگوید و سیمای متفاوتی از عرفان اسلامی به نمایش میگذارد. مجدد الف ثانی در میان مردم زیست، به احیای دین پرداخت، به مقصدِ پخش تعالیم اسلامی و پیشگیری از انحرافِ بیشترِ سلطان از دایرۀ دین، به دربار سلطان نزدیک گردید و از درون، مصدر خدماتِ ارزنده گردید. (بنگریدبه : ندوی، ۱۳۸۳)
از آنچه گفته شد، بهروشنی برمیآید که عرفان و تصوف نهتنها محیطی سازگار با سیاست و اندیشه سیاسی نبوده است، بل افزون بر آن، در تضاد و تقابلِ آشکاری با هم بهسر بردهاند. اگر کسانی از زمرۀ صوفیان به امورِ اجتماعی پرداخته و یا در امرِ سیاسی دستی دراز کردهاند، از شریعت مدد جستهاند؛ ورنه در زمین تصوف، نهالِ سیاست جوانه نمیزند.
Comments are closed.