احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبداحفیظ منصور/شنبه 25 دلو 1393 - ۲۴ دلو ۱۳۹۳
بخش بیست و هشتم
با گذشت هر سال، نهاد خلافتِ عثمانی سلطه و اقتدارِ خود را در استانبول (اسلامبول) از دست میداد و خلیفه تنها به صورتِ شکلی نقش ایفا میکرد؛ تا اینکه در ۱۳۴۳ق/۱۹۲۴م بهصورت رسمی نهاد خلافت از میان رفت، که این امر تکان شدیدِ دیگری بر مسلمانان از شبهقاره هند تا مراکش وارد آورد. این در حالی بود که اروپاییها به گوشه و کنارِ جهان اسلام بهصورتِ پیاپی رخنه میکردند و بر مقدراتِ مسلمانان حاکم میشدند. مسلمانان خود را از رهگذر سیاسی تحقیرشده و محکوم، و از نظر اقتصادی و تخنیکی درمانده و ضعیف مییافتند، که در نتیجه در آغاز بهصورت کوششهای فردی و سپس در شکل و هیأتِ سازمانهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی، مبارزه برای رفعِ این نقیصه آغاز گردید، که تا هنوز ادامه دارد.
پیشاهنگان بیـداری اسلامی
سید جمالالدین افغانی (۱۲۵۴-۱۳۱۹هـ ق)
سید جمالالدین فرزند سید صفدر، افتخار بیدارگریِ مسلمانان را در عصرِ حاضر از آنِ خود کرده است. در مورد زادگاه او اختلاف وجود دارد؛ ایرانیها او را همدانی، و افغانستانیها سید جمالالدین را از ساداتِ کنر میدانند. او جهت بیدارسازی مسلمانان، به کشورهای هند، ایران عراق، مصر و ترکیۀ عثمانی سفر کرد. با علما و حکامِ کشورهای یاد شده تماس برقرار داشت. گاهی با عزت و اکرام روبهرو میشد و در جایی با خشونت روبهرو میگردید و تبعید میشد. همچنان وی مدتی در فرانسه و انگستان بهسر برد و به روسیه سفر کرد. سرانجام به عمر ۶۵ سالهگی در حالتِ تجرد در استانبول داعی اجل را لبیک گفت، و سالها بعد از آن جسدش به کابل منتقل گردید و در دانشگاه کابل به خاک سپرده شد.
سید جمالالدین افغانی؛ مصلحی بیقرار، سخنوری توانا و شخصیتی بانفوذ بود. به هر جا که میرسید، حلقهیی ایجاد میکرد و مسلمانان را به آزادیخواهی و علمپروری دعوت میکرد. از او رسالهیی بهنام “نیچریه” و مقالاتی در مجلۀ “عروهالوثقی” بهجا مانده است. مجلۀ عروهالوثقی را در پاریس به همکاری محمد عبده منتشر کرد.
اندیشه سیاسی
سید جمالالدین افغانی مبارزی پُرشور و باتحرک بود. او بیش از آنکه به نظریهپردازی مبادرت ورزد و آثار مکتوب برجا نهد، به سخنرانیهای آتشین در میان مردم و روشنگری برای شمارِ محدودی از شاگردانش پرداخت و نامههای فراوانی به علمای دینی برای تنویر و تحریکِ ایشان ارسال داشت.
سید از وضعیتِ نابهسامانِ مسلمانان بهشدت رنج میبرد و ریشه آشفتهگیِ مسلمانان را در استبداد داخلی و استعمارِ خارجی میدانست، از اینرو برای رفع استبداد داخلی میکوشید که امرا و حکام را متوجه بسازد و از آن طریق به سوی عدل و داد رهنمون گردد. او از حاکمیت قانون، تفکیک قوا، آزادی بیان، فعالیت احزاب سیاسی و اپوزیسیون و دخالت و مشارکتِ مردم در تعیین سرنوشتشان، پارلمان، مشروطیت و حتا جمهوریت حمایت میکرد(موثقی،۱۳۸۸ :۳۶۲). سید جمالالدین با این اعتقاد که سببِ همۀ خرابیها در جهان اسلام ظلم است، میگوید “تاریخ صحیح، این عقیدۀ صحیح را ثابت میکند؛ هرجا ظلم به وجود آمد، آسایش معدوم شد و از دولت اثری باقی نماند. دولت به عدل استوار بوده و ملت به علم زنده میشود”(طباطبایی، بیتا:۲۵۲). او در نامه به یکی از علمای ایرانی، نظامهای اسبتدادی و مطلقه را به نقد میکشد و در اینباره مینویسد:
“بنیاد حکومت مطلقه، معدومشدنی است. شماها تا میتوانید در خرابی اساسِ حکومت مطلقه بکوشید، نه به قلع و قمعِ اشخاص. شما تا قوه دارید در نسخ عاداتی که میان سعادت و ایرانی سد گردیده، کوشش نمایید، نه در نیستی صاحبان عادات. هرگاه بخوایید اشخاص [را] مانع شوید، وقت شما تلف میگردد”. (چهاردهی، ۱۳۶۰: ۳۲۴)
از نامههایی که از سید جمالالدین باقی مانده است، این باور بهدست میآید که او مصایب و پیامدهای ناگوارِ ظلم و بیداد را بسیار عمیق و گسترده میشمرد و در حقیقت، ظلم را راهگشا و زمینهسازِ دشمنانِ وطن برای ورود به سرزمینِ مسلمانها توصیف میداشت. (طباطبایی، بیتا :۲۵۲-۲۵۱)
سید جمالالدین ابتدا کوشید به دولتها و حکامِ سرزمینهای اسلامی نزدیک شود و اصلاحات را از بالا تشویق کند، ولی در اواخر عمرش از این کارِ خود اظهار پشیمانی داشت و بدین عقیده افتاد که کار در میانِ مردم بسی بهتر از این است که تخمهای بارور را در شورهزارِ سلطنت فاسد کرد. (طباطبایی، بیتا :۲۸۱)
در تأکید بر مراعاتِ آزادیهای سیاسی و حقوق عامه، سید جمالالدین نگاشته است:
“… من میخواهم که جمیع کافرانِ عالم را برانگیزانم و بر این دارم که این متلبسین به لباس اسلام را مجبور کنند که اقلاً جز از دین خود که متعلق به حقوق عامه است که میزان عدل و قانون حق باشد، مسلمان باشند. و در جزوِ دیگر باشند آنچه باشند، الی نار جهنم؛ چون آن از خاصۀ خودِ آنهاست و ضررش به خودِ آنها راجع است. مرا جز این مقصد عام، مقصدی نیست”. (صفایی، ۱۳۴۶: ۲۵۳-۲۵۴)
شیخ محمد عبده (۱۲۶۶-۱۳۲۳هـ ق)
عبده از دوستانِ نزدیک و شاگرد ممتازِ سید جمالالدین افغانی بود. در مصر متولد شد و در جامعِ احمدی دروسِ ابتدایی را پشتِ سر گذراند. در عنفوان جوانی درسهای ابتدایی را نزد مامای پدرش، شیخ درویش، فرا گرفت. شیخ درویش که از علاقهمندانِ جنبش سنوسی بود، محمد عبده را متأثر گردانید و دروازۀ جدیدی را بر رخِ وی گشود.
Comments are closed.