احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ یک شنبه 3 حوت 1393 - ۰۲ حوت ۱۳۹۳
بخش سی و سوم
۱٫ اسلام درباره این مسأله که چه کسی باید حاکم باشد، دارای نظر است.
شیعیان این استدلال را پیشکش میدارند، زیرا به به عقیده آنها پیامبر جانشینانِ خویش را معین کرده است و مشخص شدن امامان، به معنی آن است که اداره و رهبریِ جامعۀ مسلمانان یک وجیبۀ مهمِ دینیست و از دین جداپذیر نمیباشد.
۲٫ از قرآن و سنت، میتوان مبانی تشریعی و فقهیِ دخالت دین در سیاست را بهدست آورد.
مراجعه به قرآن و سنت نشان میدهد که قرآن پیوسته مسلمانان را به جهاد و مبارزه فرا خوانده است، در احادیث فراوان از ضرورتِ امام و پیشوا در میان مسلمانان سخن رفته است.
۳٫ اگر دین به سیاست نیاندیشد، خود را نفی کرده است.
اگر دین به سیاست نیاندیشیده باشد، ضمانت اجرایی ندارد؛ زیرا تأمین عدالت، رهایی بردهگان، دفاع از حقوقِ مظلومان بدون قدرت سیاسی نمیتواند تحقق یابد.
۴٫ در صورتِ ترکیب دین و سیاست، تقوای دولتمردان تأمین و سیاست اخلاقی میشود.
در صورتی که حکومت دینی و احکام اسلامی جاری باشد، زمینۀ تامین عدالت بیشتر فراهم میگردد؛ زیرا در آن صورت دولتمردان تنها بهخاطر بیم از پولیس و کسب امتیازات مادی به اجرای قانون دست نمیزنند، بل دولتمردان از میان مسلمانها بوده و آنها به حکم اعتقاداتشان برای تأمین عدالت و خدمت به مردم اجرای وظیفه میکنند.
۵٫ دین میتواند منبعِ مهمی برای تشویقِ مردم و دولتمردان به فداکاری باشد.
از آنجایی که دستورهای دینی با معنویاتِ انسانها ارتباط دارد، در مواردی که کشورها به فداکاری نیاز داشته باشند، دین مأموریت تشویقِ مردم و دولتمردان را بیشتر از هر نیروی دیگری انجام میدهد. (میر، ۱۳۸۰: ۶۷-۱۰۸)
دلایل طرفدارانِ جدایی دین از سیاست یا جدایی دین از حکومت
ریشه سکولاریسم، واژۀ لاتینی “سیکلوم” است که به معنی عصر است و سکولار بودن، به عصر تعلق داشتن را میرساند. واژۀ سکولاریسم بهوسیلۀ “جی بی هولبوک” در سال ۱۸۵۴م در یکی از کتابهایش بهنام “اصول سکولاریسم” وضع شد تا به عنصر مثبت و اخلاقیِ خاص اشاره کند که واژههای لامذهب، کافر، شکاک و ملحد قادر به بیانِ آن نبودند.(میر، ۱۳۸۰:۱۳۸)
سکولاریسم در صورت غربی خود، ایدهیی است که دین و حکومت را پدیدههای متفاوت و تفکیکپذیر تلقی میکند. مبنای این عقیده آن است که انسانها میتوانند ادیان و باورهای متفاوتی داشته باشند، اما میتوانند شهروند یک کشور بوده و از حقوق برابر برخوردار باشند. متداولترین توضیحی که در مورد اصطلاح “حکومت سکولار” ارایه شده، آن است که حکومتِ سکولار در حالی که با دین ضدیتی ندارد، اما دین را نه مبنای مشروعیتِ خود قرار میدهد و نه مبنای عمل خود.
دلایلی که طرفداران جدایی دین از حکومت یا سکولارها ارایه میدارند، عبارتاند از:
۱٫ دین ثابت است، ولی نیازهای انسان متغیر میباشد.
نصوص اساسی دین، معین و مشخص میباشد و در آن پرسشهای عصرِ بعثت پاسخ یافته است؛ در حالی که زمانه پیش میرود و همپای آن، نیازهای بشری تازه میگردد، بنابراین به سازوکاری نیاز است که بتواند به این پرسشها پاسخ دهد و بهترین گزینه برای این این کار، حکومت است.
۲٫ دین مربوط به آخرت، و سیاست مربوط به زندهگی دنیویِ بشر است.
ادیان، سرای آخرت را بهتر از زندهگانی دنیا وانمود میکنند و پیروانِ خود را به زندهگانی جاودانی آخرت فرا میخوانند؛ در حالی که سیاست به مسایل اینجهانی میپردازد. میان این دو مخالفتی وجود ندارد، بل در صورت جدایی دین از سیاست، میتوانند متمم و مکملِ یکدیگر باشند.
۳٫ تنزیۀ دین از آلودهگیِ اجتنابناپذیرِ حکومتها
کارِ حکومت آلوده به انواع کجرفتاریها و دسیسهها میباشد و سیاستمداران ناگزیراند که برای بهسر رسانیدنِ مأموریتشان، به یک سلسله کارهای غیراخلاقی دست بزنند؛ از اینرو جدایی دین از حکومت، به سودِ دین میانجامد. زیرا دامنِ دین از ناپاکیها مصون میماند.
۴٫ دین امری فردی، ولی حکومت مبتنی بر قرارداد اجتماعی است.
دینِ هر کسی به یک سلسله احساسات و برداشتهای درونیِ او ارتباط دارد، و از آنجا شکل میگیرد، از همینجاست که هر انسانی میتواند دارای تجربۀ متفاوت دینی بوده باشند و این ویژهگی، دین را پهنا و گستردهگی بخشیده است و هر کسی میتواند در فضای آن احساس راحت و آرامش کند. اما حکومت دارای یک سلسله قواعد و احکام عمومی است که هر فرد فارغ از تعلقات دینی، مذهبی، قومی و جنسیتی باید به آن وفادار بماند، تا نظم لازم در جامعه بهمیان آید؛ بنابراین میان حوزه دین و حوزه سیاست فرقهاییست که نمیتوانند در یکجا جمع گردند، جز به زیانِ یکدیگر.
۵٫ دین و حکومت، تمایزِ ماهوی دارند.
دین و حکومت دو مقولۀ جدا از هم هستند. دین به معنویت تعلق دارد، حکومت به مادیت. دین با عقاید سر و کار دارد، حکومت با قرارداد. دین اعتبارِ درونی دارد و مقدس است و حکومت اقتدار بیرونی دارد و مقدس نیست.
۶٫ تفکیک دین و دولت بر اساسِ نظریۀ پلورالیسم.
Comments are closed.