گزارشگر:علی پارسا/ دوشنبه 4 حوت 1393 - ۰۳ حوت ۱۳۹۳
به گفتۀ چودری نثارعلیخان، وزیر داخلۀ پاکستان، روابط میان افغانستان و پاکستان بهطور بیسابقهیی بهبود یافته و اخیراً جهشِ چشمگیری در میزانِ اعتماد متقابل میان دو همسایه ایجاد شده است.
وزیر داخلۀ پاکستان که برای شرکت در کنفرانس بینالمللیِ راههای مبارزه با تروریسم و افراطگرایی به واشنگتن سفر کرده، در کنفرانس مطبوعاتیِ مشترکی با جان کری وزیر امور خارجۀ امریکا به این مسأله اشاره کرده و اقرار نموده که روابط افغانستان و پاکستان هیچگاه تا به این اندازه خوب و صمیمی نبوده است.
این سخنان در حالی بیان میشود که جنرال راحیل شریف، فرمانده ارتشِ این کشور برای بار دوم طی سه ماه گذشته به کابل آمد و اینبار مژدۀ مذاکرۀ مستقیمِ رهبران طالبان با حکومت کابل را داد. نفس سفرهای مکررِ او به کابل و دیگر مقامات بلندپایۀ این کشور، خود گواه مبرهنی بر روابط استثناییِ نزدیکِ این دو کشور در این روزهاست. به این ترتیب به نظر میرسد که میتوان این روزها بازهم به رویای شیرینِ امنیت و ثبات در افغانستان و از سرگیریِ دوبارۀ روند گفتوگوهای صلح با مخالفان مسلح دلخوش بود.
رییسجمهور غنی هم به نظر میرسد که عزم راسخی برای به ثمر رساندنِ پروژۀ صلحِ ناکام و ناتمامِ سلف ریاستجمهوریاش دارد. او به مردم وعده داده که همه را در جریان جزییاتِ روند گفتوگوهای صلح میگذارد و هیچ قدمی پنهان از چشم مردم برنمیدارد. این سخنانِ او امیدواریها و خوشبینیها را نسبت به «آخرین امید صلح افغانستان و منطقه» (به تعبیر جنرال پرویز مشرف) بیشتر میکند. اما با اینهمه به نظر میرسد که دست یافتن به صلح و راه ثبات پیمودن در افغانستان، سهلتر از عبور از هفتخان رستم و تصرف هفت شهرِ عشق نیست. در دلهای این مردم، پیش از اینهم بارها بذر امید صلح و ثبات کاشته شده بود، اما به مرور زمان، سیل انفجار و انتحار همۀ آنها از بیخ نابود کرد.
گفتوگوهای بسیار صلح و نشستهای دوجانبه و سهجانبه و چندجانبه در یک دهۀ گذشته، حاصلی جز یأس و ناامیدیِ مضاعف برای مردمِ ما نداشته است. با وجود همۀ این تجارب تلخ و ناامیدکننده، بایسته و شایسته آن است که به تحلیلِ اوضاع و واکاویِ جدیترِ مولفههای اثرگذار بر روابط دو کشور از یکسو و پیشنیازهای روندِ صلح پرداخته شود.
اینکه چرا پاکستان پس از ۱۳ سال از عمر حکومت جدید، حالا دم از همکاری در راستای صلح و ثبات در افغانستان میزند، پرسشیست که میتواند ما را به وادی مقصود نزدیک کند و زمینه تحلیل وضعیتِ پیش آمده را برایمان بیشتر فراهم کند. شکی نیست که چنین موضع جدیدی از سوی اسلامآباد، ریشه در منافع ملیِ از پیش تعریفشدۀ آنها دارد که با توجه به تغییر فضا و مقتضیات زمان، حالا در چهرۀ دیگری ظاهر شده است. این شرایط جدید را به صورت عموم میتوان در دو قالب «تحولات درونی پاکستان» و «تغییرات محیطی منطقه» صورتبندی کرد.
در بررسی مقولۀ نخست، گسترش اعتراضاتِ درونی و نرخ رو به رشدِ ناامنی در این کشور، مهمترین عاملی بوده که سبب شده دولتمردانِ اسلامآباد با پدیدۀ تروریسمِ منطقهیی، منطقیتر مواجهه کنند و در صددِ تغییر قواعد بازی برآیند. حالا دیگر اسلامآباد بهخوبی میداند که حمایت از تروریسم، دمیدن به آتشیست که دیر یا زود دامنِ خود آنها را هم میگیرد؛ چنانکه حملۀ خونبار دو ماه پیش در یک مکتب در پیشاور بهصراحت بر این قاعده تأکید میکند. از سوی دیگر، فشارهای سیاسیِ خارجی و جهتگیری افکار عمومی در سطح جهانی به سمتِ پاکستان به عنوان حامی اصلی تروریسمِ منطقهیی نیز بر بازیگران پاکستانی بیاثر نبوده است. در نتیجۀ همۀ این مولفهها باید گفت که حالا دیگر جانب پاکستانی به این نتیجه رسیده که بازی با پرهای سوختهیی چون طالبان، حاصلی جز سوختن برای آنها نخواهد داشت.
در عرصه منطقهیی هم به نظر میرسد که اوضاع کمی به نفع همگراییِ منطقهیی میان دو کشور افغانستان و پاکستان رقم خورده است. با روی کار آمدن اشرفغنی و داکتر عبدالله در یک حکومت وحدت ملی، اوضاع مناسباتِ دو کشور هم نسبت به زمان حکومت سیزدهسالۀ کرزی تغییر چشمگیری کرده است. اشرفغنی در این چند ماه نشان داده که به پاکستان توجه جدییی دارد. او مقصد سومینسفر خارجی یا دومینسفر دیپلماتیکِ خود را پاکستان انتخاب کرد و در آنجا با بسیاری از رهبران سیاسی و اجتماعییی که گمان میرود در روند صلح اثرگذارند، شخصاً دیدار کرد. با ارسال ۶ افسر اردوی ملی برای آموزش به اسلامآباد و به تعلیق در آوردن درخواست تسلیحات سنگین از هند، او در این مدت به شکل مستمر، حُسن نیتِ خود را نسبت به پاکستان به نمایش گذاشت. در نتیجۀ همین اقدامات هم بود که روابط پُرتنشِ پایان حکومت کرزی در این روزها به گرمترین روابط سیاسی میان دو کشور در طول تاریخِ روابط آنها بدل شده است.
با همۀ اینها اما چنانکه گفته شد، در کنار تحلیل اوضاع، باید به مولفههای اثرگذار بر روابط دو کشور هم توجه کرد و برای دست یافتن به تحلیلی واقعبینانه، آنها را نیز مورد واکاوی قرار داد. با این پیشفرض، به نظر میرسد که از بدو تولد کشوری به نام پاکستان در سال ۱۹۴۷، دو مولفۀ اثرگذار در روابط میان این دو کشور همواره موجود بوده است که برای پاکستان بسیار حیاتی محسوب میشود. مولفۀ اول، به روابط ارضی و مرزی دو کشور و مناقشاتِ آنها بر سر دیورند باز میگردد و مولفۀ دوم، معطوف به رقابتها و منازعات منطقهییِ این کشور با هند است.
مقامات مسوولِ دو کشور بارها و بارها بر این دو مولفۀ اثرگذار بر روابط دو کشور و اختلافنظرهای دو طرف تأکید کردهاند. حالا هم به نظر میرسد که مطالبات و خواستهها همان هست که از ۶۰ سال پیش بر سرِ آن جنجال و کشمکش بوده است. هرچند از خواستِ پاکستان مبنی بر به رسمیت شناختن دیورند و پیگیری سیاستِ «عمق استراتژیک» در افغانستان برای مقابله با هند، در این روزها چیزی شنیده نمیشود، اما بدون شک همچنان بر سر میز سیاستمداران پاکستانی قرار دارد.
با این وصف به نظر میرسد که گرچه این روزها شاهد روابط گرمِ میان دو کشور هستیم، اما صورتمسأله همچنان در جای خود باقیست و تا مقاماتِ دو کشور به توافق جدییی در این دو حوزه دست نیابند، این رفاقتها و قرابتها چیزی جز پوقانههای پوشالی و پُر از هوا نخواهد بود!
Comments are closed.