- ۱۷ حوت ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
محمود هندیپور
نزدیک بودن امواج و انرژی افراد به یکدیگر نیز میتواند آنها را در نگاه اول نسبت به هم متمایل کند. به این معنا که نزدیک بودن افکار و حالات، نوع انرژی وجودیِ افراد و شباهت به هم در این موارد میتواند زمینهیی ایجاد کند که در همان نگاه اول صدای قلبِ خود را به وضوح بشنوید!
در گام نخست جذب چه میشوید؟
البته مسایل انسانی مطلق نیستند. بودهاند و هستند کسانی که در نگاه اول بهشدت به دل یکدیگر مینشینند و خوشایند یکدیگرند و در ادامه نیز بر اساس میزان نزدیکی روانی شخصیتی و میزان همسان بودن و البته وجود فاکتوری به نام رشدیافتهگی در کنار یکدیگر میمانند و تجارب زیبایی برای یکدیگر رقم میزنند و جاودانه میشوند. جالب است بدانید نتیجۀ تحقیقی در ۳۳ فرهنگِ مختلف نشان از این داشت که افراد ابتدا جذب ظاهر طرف مقابل میشوند؛ یعنی در گام نخست این جاذبۀ ظاهری است که ما را فریفتۀ خود میکند به خصوص افرادی که آگاه هستند که چه فاکتورهای ظاهری برایشان حایز اهمیت است. با دیدن فردی که به آن فاکتورها نزدیک است، سریع احساس کشش و علاقه را در خود تجربه میکنند.
چرا عشق به نفرت بدل شد؟
فراموش نکنید که لزوماً وجود چنین حالتی عشق معنا نمیشود. نباید همه چیز را تمام شده ببینید. بارها این جمله را شنیدهام که خانم یا آقایی نقل میکند که من درهمان نگاه اول عاشقِ او شدم! و در ادامه نیز بارها شنیدهام که میگویند اما به مرور متوجه شدم اختلافات و تفاوتهایی وجود دارد که نمیتوانیم با هم ادامه دهیم و از این جالبتر که احساس تنفر نیز سراغ بعضیها میآید. یعنی ابتدا شیفتهگی بود و عاشقی، و پس از مدتی که گاهی کوتاه نیز هست، تبدیل میشود به انزجار و دوری! اگر این حالت را تجربه کرده باشید، به خوبی گفتههای مرا درک خواهید کرد. عشق در نگاه اول میتواند به تنفر در نگاه آخر تبدیل شودـ البته اگر بتوان نامش را عشق گذاشت.
باید بشناسید
بهتر است آگاه باشیم تا زمانی که ما درگیر شخصیت فردی نشویم و به شناختی نسبی از مولفههای شخصیتش نرسیم، دامن زدن به بخش احساسی و تمرکز زیاد بر حس اولیه میتواند عاقبت نامطلوبی را از آن رابطه برایمان رقم بزند. البته نمیخواهم منکر احساس خوشایند اولیه باشم. در واقع ما در ابتدا به حدی از احساس دلنشینی نسبت به طرف مقابلمان نیاز داریم، اما در گامهای بعدی بهتر است اجازۀ ورود و دخالت به بخش منطقی شناختی وجودمان را بدهیم تا مشاهده کنیم به چه میزان حس اولیۀ ما صحیح و برای ادامه به ما یاری خواهد رساند.
این عشق نیست، هیجان است
عشق مفهومی کاملاً انتزاعی است و هر فرد تعبیر خاصی از عشق دارد. اما از بعد روانشناسانه، عشق نوعی دلبستهگی است که میتواند در ادامۀ دلبستهگیهای دیگر به وجود بیاید. در این حالت، بار عاطفی موضوع زیاد است اما در هر صورت، دلبستهگی است و نه وابستهگی. برای مثال نوزاد از وابستهگی به دلبستهگی میرسد اما عشق نوعی دلبستهگی است که میتواند مثلاً در ادامۀ وابستهگی مادر و نوزاد ایجاد شود، ولی بار هیجانی زیادی دارد. اگر فردی اوایل زندهگی دلبستهگی خوب و ایمنی ایجاد کند، در آینده میتواند عشق بورزد. برخی افراد ممکن است آدمهای خوبی در اطرافشان داشته باشند، ولی نتوانند با دیگران ارتباط مناسبی داشته باشند. معمولاً در یک نگاه واکنش هیجانی خیلی بالاست. زمانی که واکنش هیجانی ارتباط ایجاد کند، دلبستهگی ایجاد میشود. اما به طور کلی در یک نگاه دلبستهگی ایجاد نمیشود، اما در یک نگاه ممکن است یک واکنش هیجانی شدیدی ایجاد شود که فرد فکر کند که از طرف مقابل خوشش میآید بدون آنکه دلیل منطقی وجود داشته باشد. اگر این هیجان در جای خودش باشد، باید به آن توجه شود، ولی لزوماً به معنای ایجاد دلبستهگی نیست و نیاز به یک ارتباط طولانیمدت دارد. توجه به این نکته الزامی است که هر فردی میتواند عاشق شود بدون آنکه دچار واکنش هیجانی باشد. به طور کلی، افرادی که به شکل معمول هیجانی هستند، ممکن است در این مورد هم خیلی زود هیجانی شوند و واکنش سریع نشان دهند.
Comments are closed.