احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نظری پریانی - ۱۷ حوت ۱۳۹۳
هشتم مارچ، همهساله در سراسرِ جهان به عنوان روز جهانیِ همبستهگی زنان، گرامیداشت میشود. از این روز در افغانستان نیز با برگزاری مراسم ویژه و انجام سخنرانیها تجلیل میشود. مقامهای دولتی در چنین مراسمی، از برنامههای خود برای تغییر در وضعیتِ زنان سخن میگویند و نهادهای مدافع حقوقِ زنان با توجه به وضعیت اسفبارِ زنان کشور، با انجام مراسم نمادین، اعتراضِ خود را نسبت به وضعیت زنان به نمایش میگذارند.
همه با هم همصدا اند، همه زن را موجود عزیز و قابل احترام میدانند، همه از حقوق تلفشده و بیعدالتیها نسبت به زنان نگراناند؛ اما آنچه که به عنوان نگرانی همواره پابرجاست، وضعیت زنانِ کشور است که شاهد چندان تغییـرِ بنیادی نیست.
در سیزده سال گذشته، میلیونها دالر صرف تغییر در وضعیت زنانِ کشور شد. جامعۀ جهانی به عنوان تمویلکنندۀ افغانستان، یکی از شرطهای ادامۀ کمکها و حمایتش از افغانستان را توجه به وضعیتِ زنان عنوان میکند؛ ولی کجاست آن تغییری که واقعاً به عنوان «تغییر اساسی» در زندهگی زنانِ کشور رونما شده باشد.
مسلماً وضعیت زنان در حال حاضر با آنچه که در رژیم طالبان بر آنها روا داشته میشد، یکسان نیست؛ ولی نباید زمانِ طالبان را به عنوان نمونه پیش چشم داشت. در زمان رژیم طالبان، تنها بر زنان ظلم و تعدی صورت نمیگرفت، بل این رژیم، رژیمی انسانکُش بود که کرامت و شرافتِ انسانی را زیر پا میگذاشت. در این رژیم، انسانیت آماج بیعدالتی قرار داشت. اما اکنون پرسش این است که: «در سیزده سال پسین، برای زنان چه کارهایی صورت گرفته است؟»
در سیزده سال گذشته، حرکتهایی برای اعادۀ حقوق زنان در کشور صورت گرفته است که حداقل توانسته موجودیتِ آنها را در جامعه تثبیت کند. دولت با فشارهای نهادهای مدافع حقوق زنان، اقدامهایی را برای حضور و مشارکت سیاسیِ آنها در دولت انجام داده است. حضور دختران در مکاتب چشمگیر است و مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ زنان چیزی نیست که از چشم کسی پوشیده بماند. ولی وقتی مقداری جدی به قضیه نگاه کنیم، میبینیم که اینها جزوِ حقوق انفکاکناپذیرِ انسانی است که همۀ انسانها باید از آن برخوردار باشند.
شاید عدهیی خُرده بگیرند که در امریکا پیشرفتهترین کشور جهان هم زنان تا اواخر قرن نوزدهم از حق رای دادن برخوردار نبودند. شاید عدهیی بگویند که وضعیت زنان در سراسر جهان چندان مطلوب نیست، افغانستان که جای خود دارد. اما مشکل از همینجا آغاز میشود. از همینجاست که باید دغدغهیی به نام وضعیتِ زنان را داشت.
وقتی گزارشهای مربوط به تجاوز و تبعیض جنسیتی را در رسانهها میشنویم، بدون تردید ما را به این نتیجه نزدیک میکند که وضعیت زنانِ کشور نگرانکننده است. آنچه را که صورت گرفته، نمیتوان نفی کرد و یا ندیده گرفت، زیرا بیانصافیِ محض خواهد بود که بگوییم در عرصۀ زنان کاری انجام نشده است؛ ولی این هم درست نیست که خود را قانع و راضی از وضعیت نشان دهیم.
نگاه موجود به زنان هرچند دستخوش تغییراتی شده، اما این تغییرات به لایههای پایینِ جامعه کمتر راه یافته است. خیابانآزاری نمونۀ شرمآور از یک فرهنگِ جاهلانه نسبت به زنان میتواند باشد. دختران و زنان کشور، حتا در خیابانهایِ بزرگشهرهایِ کشور احساس مصونیت و امنیت نمیکنند. همین چند روز پیش، تظاهرات گستردهیی را در کابل در اعتراض به خیابانآزاری زنان شاهد بودیم.
زنان از خیابانآزاری و نگاههای هرزه به آنها خسته شدهاند. در کشورهای اروپایی، قانونی نانوشته وجود دارد که جامعهشناسان به آن «مصونیت مدنی» میگویند. بر اساسِ این عرف و یا قانونِ نانوشته، هیچ شهروندی بهصورت عمد و با نگاههای کنجکاو به شهروند دیگری نگاه نمیکند. اگر کسی با نگاههای خود باعث آزار فرد دیگری شود، قانون او را مورد پیگرد قرار میدهد؛ زیرا این فرد میتواند شکایت کند که حریم خصوصیِ او شکسته شده و احساس امنیت و مصونیت نمیکند. اما در افغانستان برای خیابانآزاری و نگاه کردنهای هرزه، هیچ پیگردی وجود ندارد. برخیها به خود حق میدهند که وارد فضای خصوصی شوند و دیگران را اذیت کنند.
وضعیت زنان در خانوادهها نیز چنـدان خوشایند نمینماید. وقتی زنی مجبور میشود که خود را آتش بزند، مشخص است که رنجی بیپایان را تجربه میکند؛ رنجی که او را به سوی مرگ میبرد. حتا در خانوادههای تحصیلکرده و شهری، پسران و دختران از امتیازهای یکسان برخوردار نیستند. زنان در افغانستان هنوز جنسِ دوم اند. این نگاه غالب به زنان در کشور است. شاید برای آن استثناهایی را بتوان پیدا کرد، ولی استثنا قاعده نمیشود. فرهنگ غالب و موجود در کشور، فرهنگ مردسالاری است؛ فرهنگی که در آن مردان تسلط کامل دارند. عدهیی حتا به صورت ناروا، از آموزههای دینی نیز به نفع مواضعِ خود استفاده میبرند.
برخی قرائتهای موجود از آموزههای دینی، به گونۀ زنستیزانه طراحی شدهاند. شماری با تمسک به چنین قرائتهایی، خواهان نشستن زنان در خانه و اطاعتِ محض از اوامرِ شوهرانشان استند.
تجاوز به عنف، هنوز نمونههای فراوان در جامعۀ ما دارد. چند روز پیش در شمال کشور، این گزارش در اختیار رسانهها قرار گرفت که یک دختر سیزدهساله مورد تجاوز جنسیِ یک ملای مسجد قرار گرفته و باردار شده است. چنین نمونههایی واقعاً اسفبار و غیرقابل توجیهاند، آنهم در جامعۀ دینخویی مثل افغانستان. اینجاست که میبینیم وضعیت زنان به بازنگریِ دوباره در تمام عرصهها نیاز دارد.
زنان باید از وضعیتِ پروژهیی بیرون شوند. نگاه پروژهیی به زنان میتواند جلو تغییرات اساسی در زندهگی آنها را بگیرد. از جانب دیگر، دولت و نهادهای موجود وظیفه دارند که با وضع قوانین و اجرای آن، از بسیاری اتفاقهای ناگوار در زندهگی زنان جلوگیری کنند. زن باید از اسارت اقتصادی، سیاسی و اجتماعیِ مرد بیرون شود. اینجاست که به همان اصل برابریِ انسان میرسیم؛ اصلی که نگاه انسانی را ترویج میکند و جنسیت را به رسمیت نمیشناسد.
Comments are closed.