احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۷ حوت ۱۳۹۳
جلال نورانی
بخش نخست
یکی از مُروجترین صنایع لفظی که در طنزپردازی بسیار کاربرد دارد، صنعت تحریف، مَقلوبسازی و دگرگونهسازی کلمات و جملات است که فرنگیها آن را Distortion میگویند. من با استفاده از این صنعت، برای این نبشته، عنوانِ تازهترین کتاب رهنوردِ زریاب را دستکاری کردهام و البته و صد البته، قصدم از این عنوانسازی، اهانت به نویسنده مطرح و گرانقدری چون رهنوردِ عزیز نیست. طنزپردازان از این صنعت برای ظرافتگستری یا انتقاد و یا هر دو استفاده میکنند؛ چنانکه احسانالله سلام طنزپرداز افغانستانی در کتابش «پوقانه ملی» برای بعضی وزارتخانهها و نهادها، این ترکیبات را ساخته است:
– وزارت صحت خامه، وزارت تعطیلات عالی، اتحادیه هنربندان و… … … (۱)
و یا سید عبدالقادر رحیمی طنزپرداز مطرح در هرات و سراسر کشور، در کتابش «وزارت چلم و نسوار» با دیدن مسخرهگیهای انتخاباتها در کشور، «انتصخابات» را اختراع کرده است. (۲)
و یا استاد بشیر در دهه چهل، بالای طنزهایی که به سبک گلستان سعدی و بهارستان جامی نوشته میشدند، مینوشت:
«نثر جدیم». و گاهگاهی به عوض شهر کابل می نوشتیم:
«شهر لباک». (۳)
به هر حال با این تحریفِ عنوانِ کتاب رهنورد زریاب، نگاهی دارم به کتاب قلندرنامه رهنورد عزیز.
پیش از این، کتابِ دیگری از خامۀ رهنورد به بازار کتاب آمده بود که عنوانش این بود: «و شیح قدس سره گفت».
هم در آن کتاب و هم در کتاب «قلندرنامه» رهنورد طنزهای نابی دارد که میتوانند او را در صَفِ طنزپردازان مطرحِ معاصر کشور قرار بدهند. برای طنزهای کوتاه و سایر نوشتههای کوتاه، هر که به ذوق خود و درک خود نامهای مختلفی را برگزیده است، مانند:
طنزینهها، وجیزهها، طنزکها، کلمات قصار، گفتار بزرگان (و در ترجمان «سخنان کوچکان» – در کنار این عنوان تصویر آدم ریشداری با یک چوشکِ شیر را مرحوم نوین رسم کرده بود)، کلمات بالدار، سخنان طلایی افوریزم، کاریکلماتور، داستایتها و…
اما برای این مینیمالیستیها در کتابِ قلندرنامه، نوشته شده: «ریزهنگاریها»، که بسیار زیبا و پذیرفتنی است و اگر این ترکیبِ زیبا و پذیرفتنی ساخته خودِ رهنورد زریاب باشد، باید برایش آفرین گفت و باید بعد از این در مطبوعات ما وسیعاً مُروج شود. باید اعتراف کنم که در اثنای خواندن قلندرنامه، این طنزِ تلخ در ذهنم شکل گرفت:
«زن بعد از اینکه شکمسیر از شوهرش مشت و لگد خورد، به شوهر گفت:
– الهی دستها و پاهایت بشکند.
مرد هراسناک از خانه بیرون رفت، در راه هر لحظه با خود میاندیشید که مبادا خداوند دستها و پاهایش را بشکند.
فردا صبح دید که دستها و پاهایش سالم استند و برجای.
او باز زن را زیر مشت و لگد گرفت. زن باز فریاد زد:
– الهی دستها و پاهایت بشکند. مرد به دستها و پاهای قوی خود نظر انداخت و از خانه بیرون شد. در راه مرد میخندید و در خانه زن میگریست. نورانی»
در عرصه طنز، نخستین ریزهنگاریها از آنِ بابای طنزِ پارسی، عبیدِ زاکانی است. اصلاً غیر از منظومه موش و گربه و چند نوشته بلند دیگرِ عبید، سایر آثار او در گونه «ریزهنگاری» هستند.
نباید چنین انگاشت که کوتاهنویسی و ریزهنگاری کار آسانی است. این شوخی را چه بهجا ساختهاند و شاید هم واقعاً اتفاق افتاده باشد:
«میگویند مدیر مسوول یک نشریه به یکی از همکاران خود که نویسنده لایقی بود، گفت: میخواهم درباره فلان موضوع مقالهیی بنویسی تا چاپ کنم.
نویسنده گفت:
– پس برایم سه روز وقت بدهید، در این موضوع یک مقاله پنجاه صحفهیی مینویسم و میآورم.
مدیر مسوول گفت: مقاله پنجاه صحفهیی کار ندارم. فقط در این موضوع، یک مقاله یک صفحهیی بنویس.
نویسنده به چُرت فرو رفت و گفت:
– پس در این صورت برایم حداقل سه هفته وقت بدهید.»
عبید زاکانی ریزهنگاریهایش را در چندین شکل آفریده است. در شکل پندها، تعریفنامه و توضیح واژهها و حکایتها و رباعیها و اشعار کوتاه و… .
برای روشن شدنِ موضوع چند نمونه از ریزهنگاریهای عبید را میآورم:
-الدنیا: آنچه که در آن هیچ آفریدهیی نیاساید.
– الرشوه: کارسازِ بیچارهگان.
– المحتسب: دوزخی.
– البازاری: آنکه از خدا نترسد.
***
تا توانید سخنِ حق مگویید تا بر دلها گران مشوید و مردم بیسبب از شما نرنجند.
سخنِ شیخان باور مکنید تا گمراه نشوید و به دوزخ نروید.
طعام و شراب تنها مخورید که این شیوه کار قاضیان و جهودان باشد. (۴)
پیش از اینکه به ریزهنگاریهای رهنورد زریاب برسم، چند نمونه از ریزهنگاریهای طنزپردازان معاصر افغانستانی را که از مجموعههای طنزشان در کتاب اول و دومِ هنرِ طنزپردازی آوردهام، نقل میکنم تا مخصوصاً جوانانِ محصل با ریزهنگاریهای طنزی آشنایی خوب پیدا کنند:
– «بوتل آب معدنی: بم دستی مُدِ روز و بدون تلفات.
– بوتلجنگی: طریقه جدید تصویبِ قانون و یا رای اعتماد و عدم اعتماد.
-وحدت ملی: چیزی که به وسیله آن به کله همدیگر میزنیم.
«مشق دموکراسی – محمد تواب امیری.»
***
-آدم صادق: شخصی که در جامعه ما به نامهای ساده، لوده و گوسفندی مشهور است.
– افسوس: مشهورترین خوراک افغانی.
– کافر: هر کسی که خوش ما نیامد.
– تشناب: تالار آزادی بیان.
– ماهنامه: استفراغ یک ماهه مدیر مسوول.
«جشن جنازه – شفیق پیام.»
***
اگر قصابتان نزدیک چاه است، بیندارش که او غرقِ گناه است.
طنزنویسی به نام مسعوده خزان (رنجوره) در مجموعه طنزهایش «مربای دال» هم ریزهنگاریهایی دارد. او ضربالمثلهای مشهور را طنزی میسازد، چیستانهای طنزی میسازد و دیالوگهای کوتاه نوشته است که به چند نمونه از کارهای مسعوده خزان هم اشاره میکنیم:
«با یک گروه تفرقه انداخته نمیشود.
– هر کس از عینک خود میبیند و کسی که عینک ندارد، هیچ نمیبیند.
– دو میل سلاح در یک دست گرفته نمیشود.
– خانه غلام بیدالر نیست.
– گوشت از پولدار جدایی ندارد.
***
– آن چیست که با خوردنش شکم آدم سیر نمیشود؟ – شلاق
– آن چیست که اگر بند باشد، آزاد میباشی؟ – زبان
***
احمد: مادر جان! برم چپلیکباب بخر.
مادر: حالی هوا سرد شده، برت موزهکباب میخرم.
رک به کتابهای مربای دال و هنر طنز پردازی.
من در کتاب «هنر طنز پردازی» فصل پنجم را به: اشکال، شیوهها و قالبهای طنز اختصاص دادهام. در صحفه ۵۲۵ این کتاب زیر عنوان کوچک «افوریزم، کاریکلماتور، وجیزهها، جملات بالدار» چنین نوشتهام: «در تمام فرهنگها و میان ملل مختلف جهان، جملاتی که حاوی یک معنای کامل و پُرمغز، روی زبانها جاری بوده است، وجود دارند.
در زبان انگلیسی این جملاتِ پُرمغز، هشداردهنده، تکاندهنده، تفکر برانگیز و اصلاحگر را Quotation مینامند. در زبان انگلیسی فرهنگ لغتهای مخصوص کواتیشن از سوی موسسات نشراتی آکسفور، کولینز و پنگوئین، هر چند سال بعد با اضافات و تزییدات پیوسته تجدید چاپ میشوند.
این فرهنگ لغتها در هزارها کتابخانه و نزد هزارها انگلیسیزبان در منازلشان مورد استفاده استند. هرگاه مجلات و روزنامههای ایران و افغانستان در صد سال اخیر را برگگردانی کنیم، میبینیم که صدها جمله پرمغز از سراسر جهان را از همین فرهنگ لغتها ترجمه کرده و به چاپ رسانیده اند، اما برای آن نامهای متفاوتی را به کار بردهاند. مانند: کلمات قصار، وجیزهها، جملات بالدار، سخنان بزرگان، اندرزها، پندها و غیره.
برخی ازین جملات از گذشتههای دور به ما رسیده که گوینده آن معلوم و یا نامعلوم است که شکل ضربالمثل را به خود گرفتهاند. تعدادی ازین جملاتِ زیبا و پرمحتوا از آنِ بزرگان اندیشه و ادب معاصر هستند. سیاستمداران و متفکران گاهی فیالبداهه جملاتی را بر زبان راندهاند که اکنون برای ما بار بار و به تکرار یادآوری میشود.
تعدادی از این حکیمان، فیلسوفان، اندیشمندان، نویسندهگان و شخصیتهای معروف سیاسی، هنری و ادبی، این جملات را از خود به یادگار گذاشتهاند. این جملات کوتاه حتماً یکی از این خصوصیات را دارا هستند:
– حاوی پند یا اندرزی هستند.
– آدمی را تکان میدهد.
– اثر بیدارکننده و تفکر برانگیز دارند.
– استهزایی را در بَر دارند و به خصلتی از خصلتهای بدِ ما انسانها تاخته اند، تا تنبیه شویم و خود را تصحیح کنیم.
– خصلتهای نیکویی را ستایش کردهاند تا ما به آن چنگ اندازیم و خود را با این خصلتها بیاراییم.
-یک احساس بِکر، زیبا و عاطفی فردی را بازتاب دادهاند.
-نبوغی را به نمایش گذاشتهاند.
اینکه کلماتِ قصیر میتوانند تا اندازهیی تکاندهنده باشند و یا نباشند، بسته به این است که خواننده چه برداشتی از آن دارد. بیاعتنا از کنارش میگذرد یا تکان میخورد یا تصحیح و حداقل دگرگون میشود؛ به پختهگی آن کلام بستهگی دارد.
از فرهنگ لغت آکسفورد چاپ سال ۱۹۹۸ و فرهنگ لغت کولینز چاپ سال ۱۹۹۸ و فرهنگ لغت پنگوئین چاپ سال ۲۰۰۱ نمونههایی از کواتیشن را میآورم تا بحث ریزهنگاری مخصوصاً در رابطه به ریزهنگاریهای طنزی بیشتر رُوش شود.
«ما آنقدر مذهب داریم که بتوانیم از همدیگر نفرت پیدا کنیم، ولی آنقدر نداریم که ما را وادار به دوست داشتنِ همدیگر بسازد- جاناتان سویفت.
***
«هر انسان سه شخصیت دارد، یکی شخصیتی که به نمایش گذاشته است. دوم شخصیتی که دارد، سوم شخصیتی که فکر میکند دارد – الفونس کار.
***
محال است که دو تن علیه یکدیگر بر خیزند و پیش قاضی بروند، و هر دو حق به جانب باشد – حضرت علی(رض)
***
هیچ وقت راجع به بدیهایتان حرف نزنید، رفقایتان به اندازۀ کافی در اینباره صحبت میکنند. – تالیران
***
وقتی یک انسان ببری را میکشد اسمش را شکار میگذارد، ولی وقتی ببری انسانی را میکشد، اسم آن را میگذارند – درندهگی – برنارد شاو.
البته در ادبیات دری ما، ریزهنگاریها بسیار زیاد استند، اما به ریزهنگاریهای رهنورد رویکردی دارم، به کتابش زیر عنوان «قلندرنامه».
رهنورد در صفحۀ اولِ بعد از روی جلد این شعرِ منسوب به خیام را بالاتر از عنوان کتاب آوده است:
جُـــز راهِ قلندرانِ مَیخانــــــه مَپوی
جـز باده و جز سماع و جز یـار مجوی
بــــر کَف قدحِ باده و بر دُوش سبـــوی
مَی نوش کن ای نگار و بیهوده مَگوی
Comments are closed.