احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۳ حوت ۱۳۹۳
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو میاندیشم
به تو آری، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی، به همین باغ بلور
به همان سایه، همان وهم، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم میگیری
به همان زل زدن از فاصلۀ دور به هم
یعنی آن شیوۀ فهماندن منظور به هم
به تبسم، به تکلم، به دلارایی تو
به خموشی، به تماشا، به شکیبایی تو
به نفسهای تو در سایۀ سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجۀ شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسمِ کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم، عاشق دیدار من است
یک نفر ساده، چنان ساده که از سادهگیاش
میشود یک شبه پی برد به دلدادهگیاش
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم، تشنۀ دیدار من است
یک نفر سبز، چنان سبز که از سرسبزیش
میتوان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشهیی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بیرنگتر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثۀ هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
حتم دارم که تویی آن شبح آینهپوش
عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
بهروز یاسمی
Comments are closed.