احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:علی پارسان/ دو شنبه 25 حوت 1393 - ۲۴ حوت ۱۳۹۳
رییسجمهور غنی بازهم به عربستان سعودی رفت تا سومینقدم را به سمتِ سومینرأسِ مثلثِ صلح برداشته باشد. او در این سفرِ دو روزه با ملک سلمان ابن عبدالعزیز پادشاه سعودی و جمعی از مقاماتِ این کشور دیدار کرد. بدون شک هدف اولیۀ این سفر، بیشتر معطوف به دور جدید مذاکراتِ صلح و تأمین امنیت پایدار در افغانستان استـ هرچند که اهداف اقتصادی را هم میتوان از جمله اهدافِ مهمِ این سفر عنوان کرد. با عطف به روابط استراتژیک و نفوذ گستردۀ این کشور بر طالبان و کشور پاکستان از یکسو و خزانههای مملو از ثروتِ آن از سوی دیگر، هیچ دولتمردی در کشوری مانند افغانستان نمیتواند و نمیباید ریاض را نادیده بگیرد. با این وصف اما عربستان سعودی چه نقش بالفعل و بالقوهیی میتواند در آیندۀ عرصههای امنیت و اقتصاد در افغانستان بازی کند؟ کمّوکیفِ روابط میان کابل و ریاض چهگونه باید باشد؟ نزدیکی با این قدرتِ منطقهیی چه فرصتها و تهدیداتی را فراروی افغانستان خواهد گذاشت؟ و نهایتاً اینکه میتوان به آیندۀ روابط حسنۀ کابل ـ ریاض و تأثیرات مثبت و سازندۀ این کشور بر روند صلح با طالبان و توسعۀ اقتصادی امیدوار بود؟
رییسجمهور غنی هم در مقامِ سخن و هم در حیطۀ عمل تا کنون نشان داده که عربستان سعودی نقش برجستهیی در سیاست خارجیاش دارد. او در تحلیل پنجحلقهیی سیاست خارجی خود، به نظر میرسد که برای جلب نظرِ کشورهایی مسلمانِ اثرگذار بهخصوص سعودی، حلقۀ دومِ سیاست خارجیِ خود را به کشورهای اسلامی تخصیص داده است. جدا از کشورهای پاکستان و ایران که به نسبت همسایهگی با افغانستان در حلقۀ نخست سیاست خارجیِ این کشور قرار گرفته، گمان میرود که وقتی سخن از حلقۀ مهم و سرنوشتسازِ کشورهای اسلامی زده میشود، منظور کشورهای مقتدرِ مسلمانِ حوزۀ خاورمیانه است. ورنه حتا کشورهای مقتدر اسلامی حوزۀ شرق و جنوبشرقِ آسیا یا دولتهای مسلمان افریقایی که روابط بسیار محدودی با افغانستان دارند، به هیچوجه نمیتوانند توجیه مناسبی برای اختصاص دادن حلقۀ دومِ سیاست خارجی کشور به کشورهای مسلمان باشد. با این حساب و با توجه به مراودات و گرایشهای ششماهۀ حکومت وحدت ملی با کشورهای مسلمان، اگر نگوییم تخصیص حلقۀ دوم سیاست خارجی به جهان اسلام، امری بیهوده و ناشی از نوعی ایدیالیسم سیاسی است، میتوان با کمی تسامح گفت که چنین رویکردی بیشتر در صدد برجسته کردنِ موقفِ قدرتهایی چون سعودی است.
به این ترتیب، دیده میشود که نقش کشوری چون سعودی در سیاست خارجی رییسجمهور غنی، به اندازهیی است که حاضر شده برای مشروعیت بخشیدن و توجیه آن، از تعبیر «جهان اسلام» در طرح پنجحلقهیی سیاست خارجی خود نام ببرد. از سوی دیگر، تنها با عطف به رقمِ سفرهایی که رییسجمهور غنی به این کشور تا کنون انجام داده، بهخوبی میتوان به جایگاه برجسته و استثنایی این کشور در نظام فکری و جهانبینی او راه یافت. این سفر رییسجمهور غنی، سومین سفر شخصی او به سعودی است؛ در حالی که او تا کنون به بسیاری از کشورهایهای بزرگ منطقه، یک بار هم سفر نکرده است. به بیان دیگر، سعودی تنها کشوریست که رییسجمهور غنی در ششماه حکومتش، سه بار به آن سفر کرده است. به علاوه، سعودی اولینمیزبانِ سفر خارجیِ رییسجمهور غنی بوده است. او در زمان رقابتهای انتخاباتی، پیشاپیش گفته بود که اولینسفر خارجی ریاستجمهوریاش را به بیتالله شریف اختصاص خواهد داد. هرچند این سفر او، بیشتر رنگ دینی ـ عقیدتی داشته، اما به هر حال نمیتوان از جنبۀ سیاسی ـ دیپلوماتیکِ آن غافل شد.
به این ترتیب دیده میشود که عربستان سعودی جایگاه بسیار ویژهیی در پندار رییسجمهور غنی دارد. واقعیتهای عینیِ سیاسی هم، تا حد زیادی بر اهمیتِ این نوع جهانبینی تأکید میکند. بدون شک که چشمپوشی از بزرگترین حامیِ بنیادگرایی مذهبی در جهانِ اسلام و یکی از اقتصادهای برتر منطقهیی، تنها میتواند نشان از بیخردی و توهمزدهگی در وادی سیاست خارجی باشد. عربستان سعودی به عنوان یکی از تنها سه کشوری که در زمان امارت اسلامی طالبان، این رژیم نامشروعِ سیاسی را به رسمیت شناخت و آن را مورد حمایتهای گسترده سیاسی – اقتصادی قرار داد، بدون شک حالا هم روابط و اثرگذاریهای چشمگیری بر این گروه خواهد داشت. از سوی دیگر، این کشور با توجه به قرائت رسمیِ بنیادگرایانهیی که از اسلام عرضه میکند، نقش مهمی در ایدیولوژیسازی برای گروههای افراطی و بنیادگرای مذهبی بازی میکند. سعودی کشوریست که در آن هنوز زنان حتا با حجابِ تعریفشدۀ اسلامی، از بسیاری از حقوق انسانیِ خود محروماند. آمار سرسامآورِ اعدام و شکنجه با توجیه دینی در این کشور سبب شده است که این کشور همواره در صدرِ کشورهای ناقض حقوق بشر قرار داشته باشد. همۀ این واقعیتها، روایتگرِ نگاه بسته و رویکرد بنیادگرایانۀ این رژیم به دین و مذهب است که نه تنها در عرصۀ داخلی، بلکه در عرصۀ بینالمللی هم خوراک مادی و معنویِ بسیاری از بنیادگرایان را فراهم میکند. نقش حمایتیِ این کشور از گروههای افراطی در افغانستان نیز برای همه بهخوبی مسجّل شده است. با درک این واقعیت، میتوان گفت که این رژیم جایگاه غیرقابلانکاری در روند صلح افغانستان میتواند بازی کند.
از سوی دیگر، درآمدهای نفتیِ بیشمار سعودی، حالا دیگر این کشور را به یکی از قدرتهای بلامنازع اقتصادی ـ نظامیِ منطقه بدل کرده است. روابط نزدیک دو کشور، صرفنظر از تهدیدات احتمالییی که میتواند به بار آورد، عرصه را برای سرمایهگذاریها و کمکهای مالیِ سعودی به افغانستان بیش از پیش هموار میکند. هرچند که پیش از اینهم افغانستان به گونۀ نسبی از این کمکها مستفید شده، اما حجم این کمکها بهنسبتِ شرکای استراتژیکی مانند هند بهمراتب کمتر بوده است.
با همۀ این اوصاف، هرچند سعودی میتواند نقش قابل ملاحظهیی در پیشبرد روند صلح افغانستان با طالبان و تقویت روابط کابل ـ اسلامآباد بازی کند، اما ارادۀ این کشور برای پا گذاشتن در این روند همواره مورد پرسش بوده است. در ۱۳ سال گذشته هم هرچند رییسجمهور پیشین کشور، به نقش سازندۀ این کشور در روند صلح واقف بود و برای وارد شدن این کشور به روند صلح تلاش کرد، اما نتوانست هیچ دستاوردی در این عرصه به نامِ خود رقم زند.
شکی نیست که نگاه سعودی به افغانستان، بیشتر نگاهی مذهبی ـ ایدیولوژیک است؛ افغانستان در موقفی نیست که بتواند منافع اقتصادی، امنیتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای سعودی بهبار آورد. اگر نگاه پاکستان، چین، روسیه، ایران، ترکیه و … به افغانستان، نگاهی سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی یا امنیتی است، عربستان در همۀ این عرصهها به افغانستان بینیاز است. تنها حلقۀ وصلِ افغانستان و سعودی، مسالۀ مذهب و ایدیولوژی است. همین مسأله هم میتواند برای افغانستانی که چند سالیست طعم شیرین دموکراسی و حقوق بشر را چشیده، نگرانکننده و یأسآور باشد. سعودی نه خود با ارزشهای حقوق بشری سرِ سازگاری دارد و نه میلی به حمایت از این ارزشها در کشوری دیگر دارد. بلکه برعکس، این کشور در صدد ترویجِ پایگاههای ایدیولوژیکی در افغانستان است که به گونۀ مثال در مواردی مانند مدرسههای دینی تجلی مییابد. با این حساب دیده میشود که این کشور بیش از آنکه غمخوار ما باشد، همپیالۀ طالبان و دیگر گروههایی افراطیست که دردی از آنها دوا میکند. معلوم نیست که رییسجمهور غنی در این سه سفر چه چکی پیش کرده است تا بتواند نگاه ثروتمندترین پادشاه جهان را به روند صلح افغانستان جلب کند؛ اما امید میرود این بها نهتنها کمتر از بهای جنگ باشد، بلکه بهایی غیر از خطوط سرخِ مردم افغانستان باشد!
يک نظر
محترم پارسان تحلیل بسیار دقیق از روابط ما با
کشور عربستان سعودی و کشور های اسلامی ارایه داشته اند. به ویژه دیدگاه غیر واقع
بینانه و خیالبافانه غنی در مورد روابط
افغانستان با جهان اسلام. به ویژه قرار دادن کشور های اسلامی در حلقه دوم روابط با
کشور های اسلامی طبق تصور و توهم باطل
“متفکر دوم جهان ؟”. سازمان کنفرانس اسلامی و کشور های اسلامی هیچ نقش
بسیار موثری در تعین سر نوشت هیچ کشوری نه در جریان جنگ سرد ونه بعد ازان داشته
است. روابط بین المللی معاصر بالخصوص بعد از جنگ دوم جهانی بالوسیله دو ابر قدرت
جهت میگرفت. در همه موارد نقش عمده و اساسی را در روند تکامل اوضاع اراده ملی کشور
ها و اراده سیاسی مردمان جهان برای تعین سرنوشت بازی می نمود. مساعدت و همکاری این
دو قدرت حاکم به حیث عامل بیرونی نقش داشت.امروز نیز با وجود ختم جنگ سرد کشور های
اسلامی منحیث یک قطب نظامی-سیاسی و اقتصادی که بتواند در سطح جهانی اثر گذار باشد
مطرح نمی باشد. در مورد افغانستان نیز اگر تاریخ بیست سال اخیر را در نظر گیریم با
وجود صرف میلیون ها دالر از جانب سعودی، امارات متحده عربی و پاکستان و شناخت این
سه کشور از طالبان آن ها نتوانستند امارت به اصطلاح اسلامی طالب را در صحنه بین
المللی منحیث یک دولت مورد قبول جهان و ملل متحد بگردانند. عربستان سعودی منحیث
تمویل کننده سازمان کنفرانس اسلامی و کشور های اسلامی عضو این سازمان، دولت اسلامی
افغانستان به رهبری شهید پروفیسور ربانی را ازین سازمان اخراج کردند. به این اخراج
، ملل متحد و سازمان های بین المللی هیچ اهمیتی قایل نه شدند و آن را به پشیزی
اهمیت ندادند ( نقش پسیف و منفی ایران دران زمان در سازمان کنفرانس اسلامی قابل
نکوهش می باشد). بدین ترتیب این اراده قوی مقاومت در داخل افغانستان و قدرت های
دیگری بودند که مانع شناخت طالب منحیث دولت و بازیگر در روابط بین المللی شد. نقش
قدرت های منطقوی نظامی-سیاسی- اقتصادی مانند هندوستان موثریت بیشتر داشت تا
عربستان سعودی. شاید چهل سال و یا پنجاه سال بعد اسناد مخفی راجع به ایجاد و تمویل
طالبان فاش شود اما تا هنوز همه ما اظهارات بینظیر بوتو را در باره ایجاد طالبان
شنیده ایم. نتیجه این که کشور های اسلامی را در حلقه دوم قرار دادن یک تصور باطل
یک مغز مریض می باشد تا واقعیت روابط بین المللی. علت این نوع اسلام ، اسلام گویی
، تسبیح بدست گرفتن و حج عمره رفتن و به دامن عربستان سعودی خود را انداختن بیشتر
ناشی از سوابق سیاسی ارتباط با حزب دموکراتیک خلق و پیوند خانوادگی غنی می باشد.
عامل دیگر علاقمندی مفرط عر بستان سعودی برای نجات و حفظ گروه های سنی افراطی می
باشد ” به شمول داعش که در شروع برای مقابله با نفوذ ایران شیعه ایجاد شده
بود و حال از کنترول خارج شده و عده زیادی از کشور ها مخالف آن شده اند. پاکستان و
عربستان سعودی که بالای این نوع سازمان ها سرمایه گذاری نموده اند می خواهند این
سازمان ها را درمنطقه در حالت عقب نشینی تاکتیکی و خواب و خاموشی موقت قرار دهند.
یک توافق توام با آتش بس زمینه گسترش شبکه های جدید و گسترش نفوذ را برای این
سازمان ها در آینده مساعد میسازد. غنی منحیث یک پشتونیست که زوال پیهم نفوذ و نفوس
پشتون ها را شاهد می باشد می خواهد طبق آرزوی خود عظمت دوباره و تسلط پشتونیسم را
احیاء کند وی مانند سلف خود کرزی که می گفت ” کاش طالبان سپاه من می بودند”
درین راه روان است و افرادی مانند پرویز مشرف که خواهان حاکمیت تک قومی در
افغانستان است حامی غنی می باشند.