احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فرحناز علیزاده / دو شنبه 17 حمل 1394 - ۱۶ حمل ۱۳۹۴
«آدمی در چنبرۀ ناآگاهی گرفتار است.»
فروید
آلفرد هیچکاک استاد دلهرۀ سینما در فلم «روانی»، ترس را نه برای ایجاد ترس و ساخت فضاهای ترسناک، بلکه برای شناختِ انسان و بررسی زوایای روحِ او به کار میگیرد. او بهجای استفاده از سردابهای نمور، دهلیزهای پیچ در پیچ و یا صدای جـغد؛ شخصیت دوگانهیی را خلق میکند تا عملِ ترس را در روابط انسان و ذهنِ آنان کندوکاو کند. این استاد ِترس، به جای عامل بیرونی گوتیک که عنصر ناشناختهها و محیط را شامل میشود، به عنصر درونی یعنی به تضاد انسان با درونِ خویش میپردازد .
هیچکاک با بهکارگیری اصل تقابل، به ساخت کاراکترهایی متفاوت روی میآورد. شخصیتهایی مانند؛ مردعاشق ولی عاقل(فراخود قوی) در مقابل دختری که در ابتـدا به نهاد برای رسیدن به امیال و آرزوها جواب مثبت میدهد و سپس به کمک فراخود و عقل، این احساسات را کنترل میکند تا با یافتن خود به تعادل برسد(پیروزی خود). هیچکاک این شخصیت را در تضاد با نورمن قرار میدهد که به نهاد لگامگسیختۀ خود اهمیت میدهد(برتری نهاد). هیچکاک با ایجاد تناقض بین دو شخصیت، ما را به شناخت درونی انسان میرساند.
مرد جوان به دلیل اجبار در باز پس دادن قرضهای پدر و تأمین مخارج همسر قبلی، از ازدواج با دختر مورد علاقهاش سر باز میزند. او در برابر مشکلات صبور است و همیشه راهحل منطقی کارها را در نظر میگیرد. «یکی از ما دو نفر باید باشد که وقتی (کارآگاه) آمد، باخبر شویم». او در مقابل مشکلات به قانون و کلانتر مراجعه میکند. فراخود مرد چنان قوی است که میتواند امیال و احساساتش را کنترل و در مقابل نهاد ایستادهگی کند. اما زن جوان که سخت عاشق است، دست به دزدی میزند تا مشکلات مادی را برطرف کند و به آرزوها و معشوقش برسد. فردی با سابقۀ دهسالۀ کاری که حالا بین نهاد و فراخود در حال جدال و کشمکش است. کسی که وقتی پولیس، (نمایندۀ قانون) را میبیند، دست و پایش را گم میکند و از راه اصلی (جاده / زندهگی) منحرف میشود. دختر بعد از ساکن شدن در مسافرخانۀ متروکه و آرامش نسبی و در پی صحبت با نورمن متوجه میشود که نزدیک است در دامی بیفتد که به دست خودش ساخته؛ در نتیجه نهاد آشوبگر را کنترل میکند و با کمک فراخود به خود درونش میرسد. اینجاست که قصد عزیمت و بازگشت به خانه را در سر میپروراند.
اما شخصیت برجسته و اصلی اثر یعنی نورمن؛ جوانی زخمی و لطمه دیده است. او که در کودکی پدر را از دست داده و زیر سلطۀ مادر بزرگ شده، آنچنان به مادر وابسته و عاشقش شده است که وقتی مادر عاشق مرد دیگر میشود، چون مرد را رقیب عشقی خود میداند(عقدۀ ادیپ)؛ نه تنها مرد را بلکه مادر را نیز میکشد. مرد جوان بعد از مرگ مادر برای فرار از تنهایی، جسد مادرش را به خانه آورده و کم کم با او شروع به صحبت میکند، به گونهیی که بهجای مادر، خود صحبت میکند و اینجاست که به دوگانهگی شخصیتی میرسد. نیمی مادر است و نیم دیگر نورمن. در واقع به اعتقاد فروید، او دچار درجازدهگی و نوعی «نورز» شخصیتی میشود. شخصیتی که در دورهیی از زندهگی متوقف میشود و وابسته به دوران کودکی خود است. نورمن در دوران قدیم سیر میکند و به وسواس شدید در تمیز نگه داشتن متل گرفتار میشود که این خود از علایم دیگرِ نورز محسوب میشود.
از صحنههای ماندگار اثر میتوان به صحنۀ قتل اشاره کرد و آن را از دو جهت بررسی کرد. ابتدا از دیدگاه نورمن و دیگری از نگاه مادر نورمن. مادر نورمن (نیمۀ دوم نورمن) وقتی میبیند دختر تازهوارد میخواهد محبت پسر را از او بگیرد، به علت حسادتِ مادرانه و بهخاطر بدگوییهای دختر و پیشنهادش به دیوانهخانه فرستادن مادر و اینکه نورمن نباید بگذارد مادر به او زور بگوید، عصبانی شده و دست به قتل دختر میزند.
از سوی دیگر، نورمن به دختر علاقهمند میشود و وقتی متوجه میشود که دختر صبح زود قصد بازگشت وترک او و همچنین قصد نصیحت کردنش را دارد، از دختر بیزار میشود. به گفتۀ نورمن «شاید دختران زیبا بتوانند او را گول بزنند اما نمیتوانند مادرش را گول بزنند». بنابراین دو نیمۀ شخصیت که علیه دختر شوریدهاند (مادر نورمن / نورمن جوان)، دست به دست هم داده و نیمۀ دوم نورمن (مادر) که انگیزۀ قویتری دارد، دست به جنایت میزند.
از صحنههای موثر دیگر که اوج داستانی فلم را نیز در بر میگیرد، میتوان به صحنهیی اشاره کرد که نورمن در لباس زنانه به نیت کشتن دختر به سمت او میرود. این صحنه به خوبی بیانگر جدال بین نورمن مادر و نورمن جوان است.
در دیدگاه فرویدی آنچه که مقعر است، نماد زنانهگی و آنچه که طولش از قطرش بیشتر است، نماد مردانهگی محسوب میشود. نورمن از سوراخ گردی که در دیوار کنده شده و از داخل روزنهیی گرد (نماد زنانهگی) به دختر نگاه میکند تا امیال جنسی سرکوب شدهاش را ارضا کند. همچنین روانکاوان آب را به هر شکلش نمادی، مادینه یا مادرانه تعبیر کرده اند. نورمن وقتی دختر را در حال شستوشوی میبیند، به او حمله میکند و سپس او را درون مردابی که گرد است، مدفون میکند. مردابی که همه چیز را در خود فرو میکشد و شاید نمادی از زهدان باشد.
تصویر شب، تاریکی، توفانی که زوزه میکشد، خصوصیات ضمیر ناهوشیار و نهاد را القا میکند؛ نورمن در تاریکی دست به جنایت میزند، او از نور میترسد و کار دفن جسد را در تاریکی کامل انجام میدهد.
این تاریکی، وقتی دختر میخواهد از پول سرقتی برداشت کند نیز دیده میشود؛ او در اتاق کوچک و تاریکِ دستشویی دست به این کار میزند. استفاده از جاروب بلند و سطل گرد که یکی را داخل دیگری قرار میدهند نیز میتواند نشان نرینهگی و مادهگی باشد. همچنین نورمن از چاقو که نشان مردانهگیست، برای کشتن افراد سود میجوید. برج و خانه که بالای تپه (کوه؛ نشان مردانهگی) است و اشراف به دوازده اتاقی دارد که در بستر گرد زمین جایگزین شدهاند نیز میتواند نشانی از نمادهای دیگر جنسی از دیدگاه فروید باشد.
تنش بین خشکی و آب را نیز میتوان شبیه تنش هوشیار و ناهوشیار در نظریۀ فرویدی دانست؛ مرز بین خشکی و مرداب که نورمن در آن میایستد و بلند بلند میخندد.
از دیگر نکات نهفته در متن، میتوان به تپقهای زبانی توجه داشت. به اعتقاد زیگموند فروید، بروز ناخودآگاه توسط تپقهای زبانی امکانپذیر است. فروید معتقد است هیچ چیز بیسبب و تصنعی نیست؛ در مسایل روانی همه چیز به هم مربوط است. وقتی کسی اشتباهی میکند، در واقع ضمیر ناخود آگاه اوست که خود را به رخ میکشاند و بارز میشود. نورمن در مقابل کارآگاه به تته پته میافتد و دچار لکنت زبان میشود. همچنین در مقابل مرد که او را به گونهیی بازخواست میکند، با انگشتهای دستش بازی بازی میکند.
همانطور که گفته شد، وسواس نیز از دیگر عوارضیست که در بروز ناخودآگاه جلوهگر است. نورمن هر هفته شمدها را عوض میکند تا بوی ناگوار نگیرد. او چراغ متل را گرچه بی فایده است، روشن میگذارد. به دوازده اتاق مرتباً در حالی که می داند مسافری نیست، رسیدهگی میکند. او اتاق مادر را در طی این سالها مرتب و تمیز نگاه میدارد. اتاقی پُر از تجملات که در تضاد با اتاق خودش و عروسکهای شکستهاش بیشتر نمود پیدا میکند و آشکار میشود. این وسواس در تمیزی و مرتب انجام دادنِ کارها از احساس گناهی است که در او ریشه دوانده. او خود را موظف به انجام این کارها میداند تا وجدان آشفتۀ خود را التیام بخشد و درمان کند. نورمن جـوان برای اینکه مادر را همیشه در کنار خود ببیند، حتا جای او میخوابد؛ او با سر پا نگه داشتن متل به گونهیی دیگر میخواهد سرپوشی بر مرگ مادر و عذاب وجـدانِ خود بگذارد.
از بحثهای دیگر فروید، لیبیدوی جنسی است. در نگاه فروید، پرواز یک نماد جنسی است. وجود پرندههای خشکشده نشان از غرایز سرکوبشدۀ جنسی و عدم توانایی جنسی نورمن است. خشک کردن پرندهها، نشانی از عدم ارتباط با موجود زنده و عدم پرواز است. نورمن در زیر عقاب خشک شدهیی مینشیند که به سمت او خیز برداشته است.
در انتـها، تنها میتوان گفت نقد فرویدی یک نگاه جبرگراست. فروید اعتقاد دارد انسانها درگیر تسلط ناخودآگاه هستند و این ناخودآگاه است که بر اعمال انسانها کنترل دارد؛ همانطور که نورمن اسیر عقدههای روانی است و در پسِ این عقدهها دست به اعمالی میزند که بیانگر نوعی انسان روانی است.
منابع:
۱ـ فلم سایکو (روانی)، اثر آلفرد هیچکاک
۲ـ غیاثی، محمد تقی؛ نقد روانشناختی متن ادبی، انتشارات نگاه
گرفته شده از:
www.seemorgh.com/culture
Comments are closed.