احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۶ ثور ۱۳۹۴
حجتالله مهریاری/ دو شنبه ۷ ثور ۱۳۹۴
ابوالمعالی عبدالله بن ابیبکر محمد بن علی بنالحسن بن علی میانجی به سال چهارصد و نود و دو(۴۹۲) هجری در شهر همدان تولد یافت. میانجی منسوب به میانه است و آن شهریست که بین مراغه و تبریز واقع شده است. در این شهر بود که پدر عینالقضات، قاضی ابوالحسن علی بنالحسن میانجی را شهید کردند. جد عینالقضات ابو محمد و پدر او ابوبکر و کنیهاش عبدالله بوده است.
لقبش همانطوری که که در تمام تذکرههای متصوفه و مورخان ذکر شده عین القضات است، این عنوان را مسلماً قبل از بیستوهشت سالهگی دارا بوده بهدلیل آنکه احمد غزالی هر وقت به عینالقضات که از شاگردان و مریدانِ خاصش بوده نامه مینوشت، او را چنین مخاطب قرار میداد.
از دوران کودکی و چهگونگی تحصیلاتش در آثار مورخان هیچگونه ذکری نرفته است، ولی «کودکی و نوجوانی عینالقضات متاٌثر از محیط عرفانی و آرمانهای معنوی تصوف بود. پدرش معمولاً او را به مجالس صوفیان محل میبرد، در شانزده یا هفده سالهگی مرید شیخی صوفی موسوم به بَرَکَه شد که بیاطللاعیاش از علم ظاهر موجب نشد که عینالقضات جوان سرسپردۀ علمِ دلِ وی نشود.» همچنین دربارۀ وضع فکری و روحی او تا دوران بیست سالهگی چیزی ذکر نشده است. ولی از بعضی آثار او در این زمینه معلومات جالبی به دست آمده است. از فهرست تألیفات وی و از اصطلاحات علوم مختلفی که در کتب او به کار رفته، روشن میشود که قاضی همدانی بر ریاضیات و علوم ادبی و فقه و حدیث و علم کلام و فلسفه و تصوف کاملاً مسلط بوده است.
قاضی همدانی تا بیستویک سالهگی در علم کلام بیش از سایر علوم زمان خود تعمق کرده است و در همین دوران در بارۀ موضوعی مهم از مباحث علم کلام، کتابی بهنام «غایت البحث عن معنی البعث» نوشته است. تألیف این کتاب نتیجۀ درهم شکستنِ هیولای تقلید و پیروزمندی فکر او بر مجهولات علم کلام بوده است. چون از هنگام بلوغ یک نوع بحران فکری و بالنتیجه حس کنجکاوی در او بهوجود آمده بود که در بیست و یک سالهگی با تألیف کتاب مذکور پایان یافت.
قاضی همدانی مانند اکثر جوانان قرن پنجم و ششم که دارای هوشی سرشار بودهاند، مهمترین کتب علوم عربی و اسلامی از قبیل حدیث و فقه و تفسیر و علم کلام و غیره … را خوانده است، اما از آغاز جوانی خواسته است مانند استاد خود محمد غزالی، تقلید از عقاید موروث را پشت سر گذارد تا به جادۀ حقیقتجویی و روشنبینی واقعی برسد. کتابهای علم کلام را با اشتیاق و امید فراوان مطالعه میکرد تا حقیقت و مبنای عقاید دینی خود را دریابد و از تعصب و تقلید خشکِ پیشوایان دینی دوری جوید و دل مشکلپسند خود را قانع کند.
ولی علم کلام نتوانست او را سیراب کند، بلکه برعکس او را پریشانتر و سرگردانتر از اول گردانید. عینالقضات خودش چنین بیان میدارد: «ناچار بودم که در علم کلام خوض کنم چون غریقی که به امید خلاص، بهر خاشاکی تمسّک میجوید. اگر خداوند به فضل و کرم خود مرا رهایی نبخشیده بود، به پرتگاه جهنم سقوط میکردم، زیرا هرچه بیشتر کتابهای علم کلام را مطالعه میکردم تا از پستی تقلید به بلندی بصیرت مقام گیرم، مقصود خود را در آن کتب کمتر می یافتم. اساس و بنیاد مذاهب مختلف در اندیشۀ من بههم ریخته بود. به پرتگاهی درافتادم که بیانش در این مختصر ممکن نیست و اکثر مردم از شنیدن آن سودی نخواهند برد و بیان آن برای خِردهای کوتاه و دلهای ضعیف نتیجهیی جز زیان بزرگ در بر نخواهد داشت. در این بحران، سرگشته و پریشان ماندم. عیشم منغص گردید تا اینکه راهنمای سرگشتهکان وادی حیرت هدایتم نمود و به کرمش یاریام کرد و بهطور کلی پس از فضل خدا، مطالعۀ کتابهای شیخالاسلام محمد غزالی، از سقوط در این ورطۀ هایل نجاتم بخشید. تقریباً چهار سال به مطالعۀ کتب او مشغول بودم و در این مدت از کثرت اشتغال به علوم، عجایب بسیار دیدم که سبب نجات من از کفر و گمراهی و سرگشتهگی و کوری گردید.» ( میراث تصوف ص ۴۸)
عینالقضات متفکر
عینالقضات علاوه بر آنکه قاضی بود و به کار قضاوت میپرداخت، دانشمندان و دوستان او به دیدارش میآمدند و اشکالات خود را بر او عرضه میکردند یا آنکه خودش به مسجد میرفت و به وعظ و خطبه مشغول میشد. ولی در تمام این مدت، بیشتر علاقۀ او متوجه امور روحی و مکاشفات و اوقاتش در خانقاه به مصاحبت متصوفه صرف میشد، در نتیجه از فیوضات و مکاشفات بهرهمند میگردید. از نوشتههای قاضی همدانی نتیجه میشود که شخصی بنام بَرَکَه که گرچه از لحاظ علمی و استعداد ظاهری و مقام از غزالی پایینتر است ولی از نظر شرح صدر و پارسایی برای عینالقضات بر او مقدم است و وظیفۀ رهبری و ارشاد وی را به عهده داشت. قاضی همدانی در مورد تالیف کتاب زبدهالحقایق، تأثیر مرشد خود بَرَکَه را چنین بیان میکند: «چون پیش بَرَکَه رحمهالله بنشستمی، خود را از جماعتی که رو به اسلام کردندی که قل و یقول ندانستندی که چون بود، بسیار کمتر دیدمی و خود چنان بودی و مرا در این حال قدرت این بود که زبدهالحقایق به دو سه روز تصنیف کردم.» و خودش میگوید: «در این سه سال رحمت ازلی برای من انواع معارف غیبی و حالات گرانبهای الهامی به قدری ریزش میکرد که از بیان آنها عاجزم». (زبده، ص ۴)
آثار عینالقضات
«آثار قاضی البته فراوان است و شاید تعدادی هم از بین رفته باشد. در بیستویک سالهگی کتابی در کلام نوشت بهنام غایهالبحث عن معنی البعث. اما در رسالۀ شکوی الغریب، از بعضی تصنیفات دیگر خویش نیز به مناسبت گهگاه نام میبرد، که از بسیاری از آنها جز اشارتِ خود او اثری باقی نیست. آنچه از آثار او باقی است، غیر از شکوی الغریب، عبارت است از کتاب زبدهالحقایق به عربی، کتاب تمهیدات، به فارسی، و مکتوبات. بهعلاوه رسالهیی در شرح کلمات قصار بابا طاهر، رساله به شیوۀ سوانح احمد غزالی بهنام رسالۀ لوایح، و رسالهیی نیز بهنام یزدان شناخت به او منسوب است که در باب انتساب آنها به عینالقضات جای سخن است.»
دوستان و آشنایان عینالقضات که تشنۀ دانش سرشار و دل خردمند او بودند، از وی خواستند که کتابی تألیف کند. قاضی نمیدانست که باید به درخواست دوستان پاسخ مثبت دهد یا خیر. آخرالامر در مشورت به خدا متوسل شد و در نتیجه برای انجام این کار، اشراقی به او دست داد و به تألیف همت گمارد. لذت فنا در معشوق، مانع عینالقضات نشد و توانست از عالم بصیرت و ذوق به دنیای عقل و علم بازگردد و کتاب فلسفی زبدهالحقایق را تألیف نمود. قاضی همدانی در رسالۀ شکویالغریب چنین یادآور میشود: «مقصود من از گفتن بعضی عبارات در زبدهالحقایق شرح حالات اهل تصوف میباشد که ظاهر شدن و فهم آن حالات به ماورای عقل بستهگی دارد و فلاسفه چون در چهارچوبۀ عقل محصورند، وجود آنها را انکار میکنند.» ( شکوی، ص ۷)
تحول فکری
از مسایل مهمی که قاضی همدانی در کتاب زبدهالحقایق مورد بحث قرار داده، معلوم میشود که بهوسیلۀ تصانیف محمد غزالی به اقوال فلاسفه آشنا شده است؛ زیرا عینالقضات همان سه مساًلهیی را که غزالی بهوسیلۀ آنها، فلاسفه را تکفیر کرده است، در کتاب زبده آورده است و کوشش میکند برای مشکلاتی که غزالی از بحث عقلی در آنها خودداری کرده، راه حل عقلی پیدا کند. ولی چند سال پس از تألیف کتاب زبده در کتاب تمهیدات که در نتیجۀ مطالعۀ کتب ابن سینا، آرای فلاسفه را مخصوصاً دربارۀ آخرت مانند: حالات برزخ و بهشت و صراط الخ … پسند میکند، در حالی که این آراء با تعلیم شریعت اسلام و با نظر استادش غزالی، تعارض مستقیم دارد.
ولی عینالقضات در کتاب تمهیدات، تمام امور آخرت را منکر میشود و اقوال قرآن و احادیثی را که بر وجود آنها دلالت میکند، به تمثل حمل مینماید و میگوید این اقوال و اوصاف که در قرآن آمده است، برای مردم عامی آورده شده است. «باش تا ترا بینای عالم تمثل کنند، بینایی عالم آخرت و عالم ملکوت بر تمثل است… اول تمثل که بیند گور باشد: مثلاً چون مار و کژدم و سگ و آتش که وعده کردهاند اهل عذاب را، در گور به تمثل به وی نمایند، این نیز هم در باطن مرد باشد… سوال منکر و نکیر هم در خود باشد، همۀ محجوبان روزگار را این اشکال آمده است که دو فرشته در یک لحظه به هزار شخص، چون توانند رفتن، بدین اعتقاد باید داشتن. اما ابوعلی سینا رحمهالله علیه این معنی را عالمی بیان کرده است در دو کلمه آنجا که گفت: المنکر هوالعمل السیّی و النکیر هوالعمل الصالح، گفت منکر عمل گناه است و نکیر طاعت. دریغا از دست این کلمه خوب گفته است … ای دوست صراط نیز در خود باید جستن.» (میراث تصوف، ص ۷۱ ) «اما ای دوست! بهشت و دوزخ نیز با توست، در باطن خود باید جستن، و هر کسی را بر قدر مربتۀ او باشد.»(میراث تصوف، ص ۲۹۰)
عینالقضات مدعی است که به تمثیل امور آخرت احتیاج ندارد، چون نه تنها بدون واسطه، اسرار عالم غیب را میبیند، بلکه آمادهگی خود را برای آگاهی دیگران اعلام میدارد. عینالقضات خود را مانند بوعلی سینا کافر و مطعون میداند و میگوید: «آخر شنیدهای که هر که با کافر نشیند کافر شود؟ اگر صحبت من ترا هیچ اثری نکردی جز آنکه اگر چه حلولی معنوی نباشی، باری حلولی مجازی میباشی، چه گویی؟ آنها که مرا بیدین میدانند و تو بر دین من باشی! چه گویی؟ تو نیز بیدین باشی و ایشان را معذور دار.» (تمهیدات، ص ۳۲۸ )
با آنکه بعضی مورخین عینالقضات را دارای کرامات هم ذکر کردهاند و گفتهاند که او به درجۀ قطب رسید و کرامات او مانند ستارهها میدرخشید، ولی سخن او دربارۀ تصوف بدعتی فلسفی است، بدین علت و این گمراهی او را گرفتند و بر دار کردند… مردم به او اعتقاد داشتند و به وی تبرّک میکردند و احترامش نزد خاصّ و عام کامل بوده است.
در اواسط سال ۵۲۵ هجری که سلطان محمود بن محمد پادشاه سلجوقی آخرین ماههای حیات کوتاه خود را میگذرانید، وزیر وی ابوالقاسم انس آبادی درگزینی، شیخ جوان را که در همدان عامه نسبت به وی اعتقاد فراوانی نشان میدادند، توقیف و به زنجیر کرد و به بغداد فرستاد. شیخ را دوباره به همدان آوردند و در هفتم جمادیالاخر ۵۲۵ بر در مدرسهیی که تدریس میکرد، بر دار زدند … در سن سیوسه سالگی. در بعضی روایات گفتهاند که خود او طی یک رباعی از دوست «آتش و نفت و بوریا خواسته» بود. چون جسد وی را بعد از بر دار کردن، سوزانیدند.
منابع:
عین القضات، عبدالله بن محمد،کتاب تمهیدات – با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تعلیق دکتر عفیف عُسیران، انتشارات منوچهری، ۱۳۸۹، چاپ هشتم
میراث تصوف،ویراستۀ دکتر لئونارد لویزان، ترجمۀ مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، ۱۳۸۴، جلد اول
دکتر عبدالحسین زرینکوب،جستوجو در تصوف ایران،انتشارات امیر کبیر، ۱۳۸۸
زیرنویس:
میراث تصوف، صفحه ۳۸۰
میراث تصوف، صفحه ۶۵
در جستوجوی تصوف،صفحه ۱۹۶
میراث تصوف، صفحه ۶۷
میراث تصوف، صفحه ۶۸
میراث تصوف،صفحه ۷۷
میراث تصوف، صفحه ۹۶
در جستوجوی تصوف،صفحه ۲۰۴
Comments are closed.