احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۳ ثور ۱۳۹۴
فهیم دشتی/ دو شنبه ۱۴ ثور ۱۳۹۴
بخش سوم
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قاب ل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
****
آغاز یک پایان
بازی خونین و پیچیدهیی که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان اینبازی آغاز گردیده و رفتهرفته شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
چهگونه زنگ پایانِ این بازی نواخته شد؟
قبل از پرداختن به این مسأله، یک نکته را به عنوان یک یادآوری باید قید کرد و آن اینکه: از آغاز تا پایان، ناگزیر از بررسی مسایل در محورهای داخل افغانستان، همسایهگان، منطقه و جهان هستیم تا تصویر روشنتری ارایه گردد.
۱- عوامل داخلی
در سیزده سال گذشته، اتفاقات سریع و گستردهای در ابعاد مختلف زندهگی مردم افغانستان، به وقوع پیوست که همه دست به دستِ هم داده و افغانستان را به پایان بازی خونین نیم قرنی، نزدیک ساخت.
۱-۱ تقسیم قدرت
ماهیت تقسیم قدرت در افغانستان (از زمان ظهور کشوری با این نام)، دو مشخصۀ اصلی داشته:
– از بالا به پایین بوده
– به دست آوردن و حفظ آن با خونریزی همراه بوده.
در ۲۰۰۱ برای نخستینبار قدرت از حکومت مجاهدین که به هر نوعی توانسته بود خود را تا آن زمان حفظ کند، به یک حکومت موقت، بدون درگیری و خونریزی انتقال یافت. همزمان، این تقسیم قدرت از نگاه قومی شکل افقی را داشت و دیگر تکقومی و عمودی نبود.
این تجربه، هرچند موفقیتی را که مردم افغانستان از آن انتظار داشتند، به همراه نداشت و یک تجربۀ لرزان بود، در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ نمونهیی واضح از نتیجۀ مطلوبِ آن به ظهور رسید:
– تقسیم قدرت میان اقوام مختلف، برای نخستینبار و تا اندازۀ زیادی متناسب با حضور آنان در این جغرافیا صورت گرفت.
– با توجه به تنشهای پس از انتخابات، در واقع افغانستان از لبۀ پرتگاه نابودی و دور تازۀ خونریزی، به سوی ثبات و توسعه گام برداشت.
۱-۲ دولت وحدت ملی
در حال حاضر اکثریت مردم افغانستان از ترکیب دولت وحدت ملی راضی نیستند. هر کدام از اقوام بزرگِ این کشور باور دارند که حقوقشان به گونهیی که آنها انتظار داشتهاند، در این ساختار تأمین نشده است؛ ولی حقیقت مسأله چیز دیگریست.
در صورت به قدرت رسیدن کاملِ یکی از دو گروه اصلی رقیب در انتخابات، دامن تنشهای قومی گسترده میشد؛ چون با وجود اینکه در هر دو تیم عناصری از قومیتهای مختلف حضور داشتند، در واقع استخوانبندی اصلی تیم داکتر غنی پشتونها و ازبکها بودند و از تیم داکتر عبدالله، هزارهها و تاجیکها. حالا اگر یکی از این دو تیم به قدرت کامل میرسید، به این معنا بود که بدنههای اصلی دو تا از اقوام، از قدرت به دور میماند و این میتوانست در کوتاهمدت و درازمدت، شدیداً مشکلساز باشد.
به این دلیل، نیاز جدی برای تقسیم قدرت میان اقوام مختلف، با هدف حفظ ثبات در افغانستان، وجود داشت. حالا اگر این مسأله را کسانی فشار غربیها میدانند یا معاملۀ رهبران دو تیم، در حقیقت به نفس مسأله که تقسیم قدرت و حفظ ثبات بوده باشد، صدمهای نمیزند.
درگذشته تنها یک بار تجربۀ تقسیم قدرت بر اساس نفوذ اقوام در افغانستان، رقم خورد (دوران حکومت مجاهدین) که در آن تجربه، هر کدام از اقوام با زور و خشونت در پی تأمین و تضمین سهم خویش بودند. هرچند عوامل دیگری را که در جنگهای دهۀ هفتاد رخ داده به هیچ روی نمیتوان نادیده گرفت، با این حال عنصر قومیت در آن جنگها به گونهیی که اشاره شد، نقش خود را داشت. ولی تقسیم قدرت در دولت وحدت ملی از یکسو با درگیری و جنگ همراه نبوده و از جانبی هم با وجود نارضایتیهای موجود میان گروههای قومی مختلف، در واقع در حدی از تناسب قرار دارد.
اینکه هر کدام از اقوام، یا در واقع رهبران این اقوام که توانستهاند بر شانههای احساسات قومی، خود را به این جایگاه برسانند و سهمی را به نام قومِ خویش در قدرت به دست بیاورند، تا چه حدی میتوانند از این سهم به سود اقوامِ خویش یا به سود افغانستان و مردم آن استفاده ببرند، مسألهییست جدا.
Comments are closed.