احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۳ جوزا ۱۳۹۴
شنبه ۲ جوزا ۱۳۹۴
لیدا صدرالعلمایی
بخش نخست
اسلاوی ژیژک، فیلسوف و نظریهپرداز اسلوونیایی، در طول ١٠ سالِ اخیر از تأثیرگذارترین چهرههای اندیشه در جهان بوده است، در عین حال که میزان نفود و تأثیرگذاری او بهصورتِ غریبی از کشورهای توسعهیافته گرفته تا کشورهای در حال توسعه به هیچوجه قابل انکار نیست، همیشه با مناقشه و جنجالها و حتا به باور گروهی، رسواییها و سروصداهای تبلیغاتی همراه بوده است. امروز، اما با وجود تمامِ موافقتها یا مخالفتهایی که میتوان با شخصیت فردیِ ژیژک و نحوۀ ورود او به عرصۀ عمومی و طرح نظریاتش داشت، نمیتوان منکر تأثیرگذاری این افکار بود.
اغلب مخالفانِ ژیژک بیشتر از آنکه به نقد نظراتِ او بپردازند، به جنبۀ جنجالی بودنِ شخصیتِ او پرداختهاند و بر این امر تأکید کردهاند که ژیژک بیشتر یک پدیدۀ ناشی از مد و فخرفروشیِ علمی است تا یک پدیدۀ واقعاً مهم و پایدار فکری.
ژیژک نقشی انکارناپذیر در مبارزۀ جهانی با سیاستهای ویرانگرِ نولیبرالی داشته است و از این گذشته، نفوذ فکریِ او را در میان نهتنها اقشار روشنفکر جامعه، بلکه افکار عمومی حتا با لاکان نیز نمیتوان مقایسه کرد و این نفوذ بیشتر او را در ردۀ ستارهگان سینمایی قرار داده است و همین امر نیز بسیاری از اندیشمندان را نسبت به وی بدبین کرده و میکند. با وصف این، باید پذیرفت که ژیژک چه به دلیل نظریاتش و چه به دلیل پیامدهای این نظریات که امروز در هزاران کتاب و مقاله و نوشتۀ علمی و مطبوعاتی و سایتهای فلسفی و اجتماعی و غیره، دامن خورده است، به احتمال زیاد نامی است که در تاریخ تفکر دورانِ ما باقی خواهد ماند.
انتشار آخرین کتابهای ژیژک خونِ تری ایگلتون، نظریهپرداز و منتقد ادبی بریتانیا را به جوش آورده است. او که پیش از این هم نقدهای تندی بر آثار ژیژک نوشته، اینبار هم با انتشار نقدی بلندبالا در نشریۀ گاردین، ژیژک را دیوانهیی پُرسروصدا خواند که مدام از کتابهای خودش دزدی میکند و دیگر حرف تازهیی برای گفتن ندارد.
میگویند وقتی یکی از همکاران ژان پل سارتر سراسیمه از آلمان با این خبر رسید که کسی توانسته از زیرسیگاری فلسفهسرایی کند، از شدت هیجان رنگ از رخسارش پرید. اسلاوی ژیژک در این دو کتاب، درست به همین شیوه دربارۀ ناسزاگویی، قهوۀ بدون کافیین، خونآشامها، هنری کسینجر، اشکها و لبخندها، میزان خودکشی در کوریای جنوبی و یک مشت مسالۀ دیگر فلسفهبافی میکند. اگر بیقاعدهگی او در روشنفکری به نظر پایانی ندارد، به این دلیل است که از نوعی مصیبتِ نادر رنج میبرد، یعنی به هیجان آمدن از هر چیز.
در بریتانیا فیلسوفان معمولاً به یکی از این دستهها گرایش پیدا میکنند، یا از اعضای آکادمیاند که برای همکارانشان مینویسند یا سوداگران معنای زندهگی که پرتو افکارشان را به قشر وسیعتری از مردم میتابانند. بخشی از راز اسلاوی ژیژک در آن است که همزمان هر دوی اینهاست: یک محقق توانمند و متبحر با تسلط خاص به کانت و هایدگر که اشتیاق عجیبی هم به زندهگی روزمره دارد. با هگل هماناندازه دمخور است که با هیچکاک، با سقوط از بهشت همانقدر که با سقوط «مبارک». واگنر و شوئنبرگ را میشناسد، اما تمام فلمهای خونآشامی و داستانهای کارآگاهی را هم حریصانه میبلعد. بسیاری از خوانندهگانش یادگرفتهاند که آرای فروید و نیچه را با «آروارهها» یا «مری پاپینز» بیاموزند.
فلاسفۀ اکادمیک گاهی نامفهوم حرف میزنند، اما هدف را به زبان ساده بیان میکنند. ژیژک با سماجتی که در آشکار کردن جناحِ مخالف دارد، از هر دو شیوه پیروی میکند. اگر برخی از آرای او را بهسختی میتوان درک کرد، در عوض نوعی آشکارهگی در سبک او دیده میشود. «واپسنشینی قاطعانه» سرشار از آرای متقابل است، اما «دوزخ در بهشت» گزارشی است از وضعیت سیاسی در مصر، کوریا، چین، اوکراین و در تمام دنیا با نثری پُرپیچ و خم و مواج که هر روزنامهیی به انتشار آن افتخار خواهد کرد. البته با وجود عقاید تحریکبرانگیز سیاسی ژیژک، بسیاری از آنها حاضر به چاپش نیستند. او دنیا را به دو قطب سرمایهداری لیبرال و افراطگرایی تقسیم میکند، یا به بیان دیگر بین آنها که بسیار معتقدند و آنها که اعتقادات کمتری دارند. اما به جای آنکه به جانبداری از هر کدام از این دو قطب برخیزد، دست روی همدستی مخفیانۀ این دو با هم میگذارد. افراطگرایی، طریقتِ ناپسند کسانی است که احساس میکنند توسط جهان غرب به سخره گرفته شدهاند و از پا درآمدهاند، جهان غربی که تمامی علایق آنها را لگدمال کرده است. ژیژک در «دوزخ در بهشت» اشاره میکند که یکی از درسهایی که میتوان از شورشها در مصر گرفت این است که اگر نیروهای لیبرال میانهرو، چپهای رادیکال را همچنان نادیده بگیرند، «موج افراطگرایی بهراه خواهد افتاد که شکستناپذیر است.» در جهانی که زیر یوغ سرمایه است، تنها سیاستهای رادیکال میتواند هر چیز ارزشمندی که از میراث لیبرالیسم در جهان مانده را نجات دهد.
مد و مه/ یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
Comments are closed.