احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۴ جوزا ۱۳۹۴
فهیم دشتی/ دو شنبه ۲۵ جوزا ۱۳۹۴
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
بخش سی و سوم
افغانستان در دو دهۀ آینده
دهۀ تحول – دهۀ توسعه
دهۀ تحول:
با توجه به آنچه از آغاز تا کنون گفته شد، مسیر افغانستان به سوی آیندهای باز میشود که برخلافِ مسیر پُرپیچوخمِ تاریخ معاصر این کشور؛ ثبات امنیتی و سیاسی و توسعۀ اقتصادی و اجتماعی، جای جنگ، بیثباتی، تهاجم خارجی، فقر و عقبمانی را خواهد گرفت.
از قبل، دولت افغانستان و حامیان غربی آن، دهۀ پیش رو را “دهۀ تحول” نام گذاشتهاند. این تحول بیشتر از همه به تحول سیاسی – امنیتی برمیگردد که همان پیمودن مسیر خلاصی یافتنِ تدریجی از مشکلات امنیتی و حضور و فعالیتِ گروههای افراطی و تروریستی است. این تحول بی هیچ تردیدی، یک دهه وقت را در بر خواهد گرفت. هرچند به دلایلی که قبلاً ذکر شد، در کوتاهمدت (یکونیم تا دو سال آینده) مشکلات امنیتی فراز و نشیبهای زیادی را خواهد پیمود؛ ولی در پایان دو سال، سیر این مشکلات، نزولی خواهد بود و بهتدریج، در سالهای بعد به صفر تقرب خواهد یافت.
بخشی دیگری از این تحول، تحول سیاسی در کشور است. تا ده سال آینده، شکی نیست که سیاستمداران نسل دومِ بعد از انقلاب (حالا هر کس هر چه مینامدش، بالاخره نامی که سالها در موردش استعمال میشد، انقلاب هفت ثور بود) رهبری سیاسی کشور را برعهده خواهند گرفت؛ اما در ده سال بعدتر، نسل جدیدی از سیاستمداران، وارد عرصه خواهند شد و به گونۀ طبیعی، سیاستمداران نسلِ جنگ جایشان را به سیاستمداران جوان خواهند داد.
گذار از سیاستهای قوممحور یا تکقومی به سوی هستهگذاریهای سیاسی فراختر نیز شامل همین تحول میتواند باشد.
ساختارسازیهای دولتی از نوع معمول آن در جهان مدرن، و مبارزه با قانونگریزی و فساد اداری گسترده، بخشی دیگر از تحول مورد نظر خواهد بود.
این پیشبینیها شاید برای بسیاری از کسانی که با افغانستان سر و کار دارند، خوشبینانه به نظر برسد، به ویژه برای خود افغانستانیها؛ ولی اگر نگاه کنیم که ما در یکونیم دهۀ گذشته از کجای تاریخ خود به کجای سیر تحول تاریخیمان رسیدهایم(صرفنظر از اینکه انتظارات ما بسیار بیشتر از این بود و آن انتظارات عمدتاً برابر با واقعیتهای درون و بیرونِ کشور ما نبوده است)، این پیشبینی، در حد بالایی، واقعبینانه میتواند باشد.
دهۀ توسعه
در دهۀ توسعه، افغانستان با وضعیتی روبهرو خواهد شد که اگر در دهۀ تحول، برای مواجهه با چنان وضعیتی آمادهگیهای لازم گرفته نشده باشد، سهم افغانستان از توسعۀ اقتصادی کلانِ منطقۀ ما اندک خواهد بود.
توسعۀ آسیایی
کارشناسان جهانی اقتصاد، قرن ۲۱ را قرن شکوفایی اقتصاد آسیا قلمداد کردهاند. بیش از یکسومِ نفوس دنیا در همین منطقه زیست دارند و منابع طبیعیِ موجود در این بخش از جهان، هنوز بهنحوی دستناخورده باقی مانده و رابطۀ اقتصادی شماری از کشورهای مطرح آسیا با بخشهای دیگر دنیا، بهشدت و سرعت در حال توسعه است.
برخی از کشورهای جنوب آسیا از سالهای پیشتر، در مسیر توسعۀ اقتصادی قرار گرفتهاند. در حال حاضر، کشورهایی نظیر چین و هندوستان در شرق و جنوبشرق آسیا عملاً از اقتصادهای بزرگ جهان به شمار میروند و ترکیه و ایران در غرب آسیا ظرفیتهای بزرگِ بالقوه و بالفعلِ رشد اقتصادی را دارند. شماری از کشورهای آسیای میانه با در اختیار داشتن ذخایر بزرگ انرژی و مواد معدنی، قابلیتِ قرار گرفتن در مسیر توسعه را دارند و جنوبشرق آسیا نیز در محور اقتصاد بزرگی چون هندوستان، میتواند به مرحلهیی از رشد اقتصادی برسد. هرچند این رشد بسیار بالا نخواهد رفت؛ ولی یکی از مهرههای دیگر اقتصادی جنوب شرق آسیا، پاکستان خواهد بود که در محور اقتصادی چین، به رشد اقتصادی خواهد رسید و به عنوان رقیب اقتصادی هندوستان، یک بار دیگر مطرح خواهد گردید.
با این حال، وضعیت در “قلب آسیا” میتواند بر چگونهگی، محدوده و سرعتِ این رشد اقتصادی تأثیر ویژه داشته باشد.
وقتی در مورد نقش افغانستان (قلب آسیا) در توسعۀ منطقهیی یا قرن اقتصادی آسیا صحبت میشود، به هیچ عنوان از غرور و خودبینی کاذبی که قرنها بر قلب و روان افغانها غلبه داشته، ناشی نمیشود.
نقش افغانستان در آیندۀ آسیا و تأثیرگذاری تحولِ بزرگ در آسیا بر وضعیت افغانستان، بر مبنای واقعیتهای عینییی که بر بخشهای عمدۀ آن قبلاً روشنی انداخته شد، بررسی میگردد.
افغانستان به مثابۀ یک چهارراه
این مورد، تفسیرِ بیشتری نیاز ندارد و یک نگاه گذرا به تاریخِ این سرزمین نشان میدهد که همواره کشورهای بزرگ و قدرتهای منطقهیی، از افغانستان به عنوان یک چهارراهِ رسیدن به اهداف نظامی و توسعهطلبانۀشان استفاده کردهاند و هر قدرت شمالی که خواب جنوب آسیا را دیده، ما را لگدمال کرده و به آنسو لشکر کشیده، و یا هر جهانگشایی که هوای اشغال شمال آسیا را در سر داشته، از روی سینههای ما گذشته و به همین ترتیب از شرق به غرب و از غرب به شرق. و مدتهای کوتاهی هم که افغانستان به حال خودش رها شده، زمانی بوده که عبور از این چهارراه برای هیچ کسی مطرح نبوده است.
Comments are closed.