احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۱۷ میزان ۱۳۹۱
طی این سالها، رقابت بر سر کسبِ کرسیهای دولتی در کشور بالا گرفته است؛ فرهنگی که افغانستان به تازهگی آن را میآزماید.
در همه جوامع مردمسالار اکثریت کرسیهای حکومتی به رقابت گذاشته میشوند و به این صورت، فکر میشود که حق به حقدار خواهد رسید. اما در افغانستان فرصتهای دولتی همواره فرصتهای سیاسی بوده و به تناسب روابط و موقعیتِ خود در حزب و جناح خاص، افراد میتوانستند کرسیهای دولتی را در اختیار داشته باشند.
نوع حکومتداری و شکل نظام در ایجاد فرصتهای شغلی در یک کشور، بسیار بااهمیت است. نظامهای بسته، نظامهای ایدیولوژیک و نظامهای استبدادی، بهدلیل رویکرد خود به قضایای سیاسی، همواره شهروندان یک کشور را به سیاه و سفید تقسیم میکنند، یعنی آنها را به شهروندان درجه یک و درجه دو تقسیم مینمایند و بر اساس همین تقسیمبندی، کرسیهای دولتی را در اختیار آنان میگذارند.
رژیمهای استبدادی، رژیمهای استعدادکش و تبعیضگرا نیز هستند؛ نظامهایی که میترسند و ترسِ خود را در لایههای ایدیولوژیک پنهان میکنند، ترسِ خود را زیر نام مصلحت همهگانی میپوشانند. افغانستان حداقل در تاریخ معاصر خود، چندین نوع از این نظامها را پشت سر گذاشته است. رژیم طالبان تنها برای طالبان بود و فرصتهای شغلی به اعضای این گروه، بر اساس موقعیتشان در گروه، اختصاص مییافت. نظام کمونیستی، شکل دیگری از یک نظام ایدیولوژیک بود که کرسیهای دولتی در اختیار اعضای حزب و یا هوادارانِ آن قرار داشت. به ندرت میتوان در این نظامها افرادی را پیدا کرد که بدون وابستهگیهای سیاسی، موقعیتی را از آنِ خود کرده باشند و اگر چنین افرادی هم در موقعیتهایی قرار گرفته باشند، حتماً منافع قدرتمندان را تامین میکردهاند.
نظامهای اینچنینی، نظامهای مشکوکاند؛ نظامهایی که به هیچ کسی جز خودشان اعتماد ندارند وحتا در برخی موارد، همین اعتماد به خود هم، با شک و تردید همراه است. مگر این نظامها در کنار مردم بیگناه، هزاران تن از حامیان و اعضای خود را نیز به قربانگاه نفرستادند؟ مگر نورمحمد ترهکی رهبر حزب خلق را، نزدیکترین یار و دوستِ او در حزب خفه نکرد؟
در افغانستان این روند در دهسال گذشته با آغاز تحولات سیاسی جدید، به گونهیی تغییر یافت و حاکمیت استبدادی جای خود را به نوعی نظام مردمسالار داد که با وجود کاستیهای فراوان، این نظام نسبت با حاکمیتهای پیشین، قابل مقایسه نیست. این نظام هرچند در سطحی پایین، نمیتواند نسبت به خواستهای همهگانی بیتفاوت باشد. کاستیهای نظام هم به گردانندهگانِ آن برمیگردد؛ گردانندهگانی که نتوانستند ارزشهای مردمسالار را به درستی درک کنند و یا در برخی موارد به دلیل اینکه احتمال عدم تامین منافع آنها وجود داشت، این ارزشها را به حالت تعطیل درآورند.
گروه حاکم بر افغانستان که عمدتاً در ارگ ریاستجمهوری تجمع کرده است، نسبت به بسیاری از خواستهای همهگانی بیتفاوت است و یا ارزشهای مردمسالارانه را به نفع مصالح گروهیِ خود مصادره میکند (امیدوارم آقایان این نقد را هم در تضاد با منافع ملی تعبیر نفرمایند). به همین دلیل میبینیم که در افغانستان آنچه که به عنوان نظام دموکراتیک شکل گرفته، بیشتر شبیه به شیرِ بییالودمِ مثنوی است که مولوی آن را روایت میکند. زیرا گروه حاکم، از دموکراسی بهشدت برداشت غیردموکراتیک دارد و به همین دلیل میبینیم که ارزشهای مردمسالارانه در کشور به گونه وارونه اجرا میشوند.
رقابت بر سر کرسیهای دولتی، یکی از ویژهگیهای نظام مردمسالار است. این نوع روش انتخاب، نخست با گرتهبرداری از سازمانها و نهادهای خارجی در کشور آغاز شد. این سازمانها و نهادها نیز تعریف روشنی از عملکرد خود ارایه نکردند. در بسیاری از موارد، چه بسا که افراد صاحب نفوذ و قدرت به این نهادها راه یافتند و رقابت، تنها پوششی بود تا آنها برای بستن دهانِ منتقدان از آن استفاده کنند. وقتی این روند وارد برنامههای دولت افغانستان شد، در حد بالایی از ماهیت دموکراتیک خود به دور افتاد. در بسیاری موارد، اشخاص در رقابت شرکت میکردند، ولی برنده رقابت از پیش تعیین شده بود. بسیاری از افراد دارای تخصص و تحصیلات عالی، از راه یافتن به سمتهای مهم باز نگه داشته شدند و به جای آنها افرادی این سمتها را اشغال کردند که روابط و امکانات مادیشان میتوانست در این کارزار، رقبا را از صحنه بیرون کند. حتا گفته میشود که برخی پستهای دولتی در مرکز و ولایات، به خرید و فروش میرسد. این مورد بسیار تکاندهنده و فاجعهبار است و میتواند در آینده خطرات زیادی را متوجه نظامسازی در کشور کند؛ زیرا کسی که پستی را خریده، قصد فروشِ ارزشها و مصالحِ مردم را دارد، نه خدمت به میهن.
زمانی آقای کرزی در سخنانِ خود گفت که اگر میخواهید صاحب پول و ثروت شوید، از پستهای دولتی چشم بپوشید و به کارهای دیگر مثل تجارت و بازرگانی روی بیاورید. ولی تجربه نشان داده که برای کسب دارایی در افغانستان، راه یافتن به یک پست مهمِ دولتی، از هر تجارت دیگری سودآورتر است. این موضوع از سرِ عناد و عقدهمندی بیان نمیشود؛ بلکه افرادی در داخل این نظام وجود دارند که پیش از تصرف منصبِ فعلیِ خود، آه نداشتند که به ناله سودا کنند، ولی اکنون صاحب میلیونها دالر هستند. پس مشخص است که این پرسش مطرح میگردد که اینهمه پول و امکانات را از کجا بهدست آوردهاند؟
دوستی که به تجارت مشغول است، داستان یکی از ولسوالهای کشور را برای من قصه کرد. او گفت که این ولسوال پیش از شروع کارِ خود حتا توانِ خرید یک وعده غذای خوب را هم نداشت، ولی پس از گذشت یک سال، به من که آشنایش بودم، مراجعه کرده گفت که در این مدت سهصدهزار دالر پیدا کرده است و میخواهد با وی شریک شود. این دوست تاجرم گفت به بهانه اینکه چنین رقمی برای کاریهای تجارتییی که او میکند ناچیز است، این ولسوال را از سر باز کردم. اما یک سال بعد این ولسوال باشرف! دوباره به این آشنایِ تاجرِ خود مراجعه کرده و گفته حالا داراییام به دو میلیون دالر میرسد، آیا حاضری که با هم کار کنیم؟
اکنون، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
همین حالا هم رقابتهایی که بر سر کسبِ کرسیهای ولسوالیها و معاونان والیها آغاز شده، چندان شفاف نیست و اکثر شرکتکنندهگان از آن شکایت دارند؛ شکایتی که هیچ گوش شنوایی برای شنیدنِ آن وجود ندارد، جز گوش کسانی چون منِ حقیر که فقط میتوانم آن را در یک نشریه سیاه کنم.
Comments are closed.