احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۹ سرطان ۱۳۹۴
چهار شنبه ۱۰ سرطان ۱۳۹۴
عبدالبشیر فکرت بخشی
بخش هشتم و پایانی
۱۵ـ روشنفکران در جامعۀ ما اشتباهی را انجام میدهند که سنتگرایان دینی با آن دست به گریباناند. سنتگرایان دینی ما با روحیۀ عمومی بهخوبی آشنا اند اما با مفاهیم و دستآوردهای مدرن سازگاری و آشنایی چندانی ندارند؛ در این میان، روشنفکران ما برخلافِ جهتِ باد در حرکت اند و علیرغم آگاهی از مفاهیم جدید، از واقعیتهای اجتماعی و ارزشهای جامعۀ خویش بیخبرند و با وجود ادعاهای بلندبالای روشنفکری، امتیازی بر سنتگرایان دینی ندارند؛ سنتگرایانِ ما از این لبۀ بام پرت شدهاند و روشنفکرانِ ما از گوشۀ دیگر آن.
۱۶ـ آرمان، آگاهی و استطاعت را باید لازمۀ کارِ روشنفکری دانست؛ کما اینکه، نمیتوان در فقدانِ آگاهی به آرمانهای موردِ نظر رسید و در فقدانِ آرمان، آگاهی سودی نمیبخشد و در نبودِ توانایی، نه آگاهی کارساز است و نه هم آرمان. شاید از همینجاست که قرآن کریم از نابرابری آنانی که میدانند و آنانی که نمیدانند [زمر: ۹] سخن میگوید و اولین پیامِ خداوندی با گلواژۀ «إقرأ» آغاز مییابد. از سویی هم، قرآنکریم معیار برتری را تقوا [حجرات: ۱۳] معرفی میکند که تعهد یکی از مصادیق آن است، و بر وجود توانایی علمی و جسمی [بقره: ۲۴۷] نیز تأکید دارد.
۱۷ـ یکی از مسوولیتهای روشنفکر به گواهی قرآن، مبارزه با ریاکاری، فسادپیشهگی، خودبزرگبینی و خدانترسی است. روشنفکر دینی همان کسی است که بیهیچ چشمداشتی به توصیۀ حکام میپردازد و آنها را به ترس از خدا و دستبرداشتن از فساد اندرز میدهد. روشنفکری با این وصف، کاری پیامبرانه و انساندوستانه است و عین جایگاه امر به معروف و نهی از منکر را دارد.
۱۸ـ لازمۀ نتیجهبخش بودنِ کار روشنفکری آن است که روشنفکران به سلاح اخلاق و اندیشه مسلح شوند تا در کارزار مبارزه با ظلمت و غفلتوارهگی کم نیاورند و رهآوردِ قابل دیدی از این مصاف بهدست دهند. اخلاق که جغرافیای بایدها و نبایدها در حوزۀ عمل بهحساب میآید، نقش بهسزایی در گسترش و جاافتادنِ حرکتها دارد. نادیدهانگاری ارزشهای اخلاقییی که در ذهن و ضمیر انسانها رسوخ یافته است، موجب میشود تا کار روشنفکری با بنبست روبهرو گردد.
۱۹ـ اگر انبیای الهی را روشنفکرانی بدانیم که با عالم برین از طریق وحی الهی وصل بودهاند، اخلاق کمک فراوانی در ابلاغ پیام و مبارزۀ آنها با خرافههای دستوپاگیر انسان داشته است. انسانها تا از دریچۀ قلبشان به کسی و پیامی گوش نسپارند، حقیقت در اعماقِ جانِ آنها جای نمیگیرد و کار روشنگرانه نیز چندان ثمربخش تمام نخواهد شد.
۲۰ـ خودبزرگبینی را یکی از رذیلتهای اخلاقی به شمار آوردهاند که افزون بر رفتارهای فردی و اجتماعی شخص، بر نحوۀ قضاوتِ وی نیز تأثیرگذار است. انسانِ خودبزرگبین همواره خودش را از دیگران یک سروگردن بالاتر میبیند و این نگرش باعث میشود تا با دیگران همچون همنوعانِ فرودست و درجهچندم رفتار کند. قرآن کریم در آیۀ ۲۰۶ سورۀ بقره بیان می-دارد که دلیل گناهکاری و پندناپذیری حکّام و قدرتمندان نیز خودبزرگبینی و خودشیفتهگی است؛ کما اینکه قدرتمندان همواره از جایگاه بلندی برخوردار بودهاند و هرازگاهی جایگاهشان را در خطر ببینند، برای حفظ و تداوم قدرتِ خویش دست به هر فاجعهیی میزنند و به اندرزهای روشنفکران و نیکخواهان دینی نیز پشتِ گوش میکنند.
۲۱ـ خردورزی را ایدیولوژی زمانِ ما گفتهاند که سایهاش را بر تمامِ ساحاتِ زندهگی بشر گسترانده است و ارزشِ آن نیز چشمپوشیدنی نیست؛ اما مدعیّان خردورزی – که ظاهراً همان مدعیانِ روشنفکریاند – همواره آن را ملازمِ دینزُدایی گرفتهاند. انگار خرد آمده است تا در مسندِ دین تکیه بزند و کارِ خدایی بکند، ناآگاه از اینکه هر یک از دین و عقل در جوارِ هم خوابیدهاند و هدایتگرِ یکدیگر اند. با این حساب، خطاست اگر خردورزی را – که قرآن کریم اینهمه بر آن تأکید دارد – در برابرِ وحی تفسیر کنیم و با غفلتورزی از ناتوانیها و حصارهای درهم پیچندۀ عقل، بر توانشِ بیحدوحصرِ آن اصرار بورزیم و عقل را گرهگشای همهچیز بدانیم.
۲۲ـ اساساً مخاطب پیامبران و پیام آنها، عقول بشر است. اگر عقل را از صحنه برداریم، دین فاقد محل و مخاطب خواهد بود. این درحالی است که دین برای هدایت بشر فرود آمده است و عاقل بودنِ بشر ظرفی است که آگاهی، اختیار و تکلیف در کنارهم در آن جای میگیرند. انسان همواره میاندیشد و نمیتواند نیندیشد. اندیشیدن لازمۀ هستی و فطرتِ انسان است که هیچ مانعی نمیتواند سدّ راه آن شود و دین نیز موافق فطرت آدمی آمده است. از سویی هم، عقل خود یکی از آفریدههای خداوند، بلکه اولین آفریدۀ اوست. خدایی که با زبان وحی سخن گفته است، در صفحۀ آفرینش نیز حضور دارد و عقلِ آفریدۀ خداوند را نمیتوان در برابر وحی راستین اوتعالی قرار داد.
۲۳ـ وضعیّت روشنفکرنماها چیزی از تناقضگویی، پوچیگری، غربمشربی، ناواقعگرایی، بیثباتی، ریاکاری، اباحیگری، اخلاقگریزی و معنویتستیزی و… کم ندارد. اینجا کار به جایی کشیده است که کافرکیشی و دینستیزی را باید اکتِ روشنفکری به حساب آورد و روشنفکریهم نه در فکر، بل در صورتِهای روشنفکرمآبانه تبلوّر مییابد. اکثریتِ دینستیزانِ همنسلِ ما، ستیزشی آگاهانه و محققانه با دین ندارند و با آنهمه ادعاهای هایدگرشناسی، و هگلشناسی و آلبرکاموفهمی و فرانکفورتگرایی و چی و چی…، حتا توانِ خواندنِ آیهیی از قرآن را ندارند. با این وصف، در نقد بر قرآن و دین از هر فرنگییی فرنگیترند و از هیچ حملهیی فروگذار نمیکنند. اینان یک بار هم به دیدگاه اندیشمندان خداباوری چون سقراط، اگزینوفان، فلوطین، الکندی، ابوعلی، غزالی، سهروردی، دکارت، سپینوزا، پاسکال، لایبنیتس، مالبرانش، کییرکیگارد، پلانتینجا، استن و … روی نکردهاند تا دلایل آنان را نیز در این زمینه بشنوند و بعداً در روشنایی به داوری بپردازند.
۲۴ـ نیچه در نقدی بر کانت گفته بود: کانت دیرآمدهیی است که متعلق به گذشته است. این سخن نیچه را باید مانیفیست عامِ اندیشۀ دینی در افغانستان دانست. وقتی ایستگاه گذرندۀ زمان خویش را ندانیم و جغرافیای تاریخی مان را، و اینکه «در کجای تاریخ قرار داریم؟» را مرز نشناسیم، فرزندِ زمانِ خود نیستیم و همان دیرآمدهیی هستیم که همروزگارانِ ما به تاریخ پیوستهاند و ما پسانتر از دیگران از راه رسیدهایم.
۲۵ـ عدهیی گذشته را از یاد بردهاند و کسانی آینده را؛ یکی چنان به فردا چشم دوخته است که انگار صد سال از زمان پیش افتاده و سبکتر از زمان در حرکت است، و دیگری چنان رو به قفا میتازد که گویی اشتباهاً به عصر ما آمده است ورنه از جنس انسان امروز میاندیشد. این دو، خطهای متقاطعی ایجاد کردهاند. آنچه همهگان در آن نمینگرند و به او نمیگرایند، همان «اکنون» است؛ «اکنون»ی که آن را واقعیت مینامند و امروزِ ما را شکل بخشیده است.
۲۶ـ روشنفکران یا به تعبیری بهتر، مدعیان روشنفکری از یکدستی عمل و نظر برخوردار نیستند و صدق اخلاقیِ آنها موردِ پرسشهای بسیاری است. آنان گاهی چنان جزماندیشانه عمل میکنند که تفاوت میان آنان و کسانی که آنها مارک جزماندیشی بر جبینشان میکوبند، از میان میرود. مدعیان روشنفکری دینی در جامعۀ ما همچون سنتگرایان دینی، نهایتاً سختجان برخورد میکنند و علیرغم آنکه جزماندیشی را یکی از آفتهای اندیشۀ دینی میخوانند، خود در پرتگاه جزماندیشی فرورفتهاند.
۲۷ـ روشنفکران جامعۀ ما چنان به دستآوردهای مدرنیته و غرب دلباختهاند که فرصتی به نقد و بازاندیشیِ آن نمیدهند. آنان در موردِ غرب با تسامحِ آشکاری برخورد میکنند اما رویکرد آنان به دین اینگونه نیست. روشنفکرانِ جامعۀ ما کوچکترین تسامحی در بابِ دین روا نمیدارند و از دین، بر لبههای تیزِ آن میستیزند و از ساحتهای هموار و پرعاطفۀ آن با بیمهریِ تمام عبور میکنند.
۲۸ـ روشنفکر باید در میانۀ سنت و مدرنیته سیر کند و نباید یکی را با معیار دیگری عیار و ارزشیابی کند. جستوجوگری و تکاپو برای حقیقت را باید جوهر کارِ روشنگری به حساب آورد. روشنفکر باید در پی حقیقت باشد و جز با جرعۀ حقیقت سیراب نشود. مشکل روشنفکرانِ جامعۀ ما این است که مدرنیته را نصبالعینِ خویش قرار میدهند و با تمام توان تلاش میورزند تا دین و معرفت دینی را برمبنای آن عیار سازند. در این رویکرد، دین موضوعیّت خودش را از دست میدهد و به عنوان امری ثانوی، با محک مدرنیته سنجیده میشود. اما هرگز از محک بودنِ مدرنیته و اینکه مبانی مدرنیته و کار در راستای تعمیم آن تا کجا مؤجه است، پرسیده نمیشود. شاید سختترین کار روشنفکرانه، حرکتی متوازن و غیرجانبدارانه در میانۀ سنت و مدرنیته باشد و اینکه قلمرو سنت تا کجاست و ماهیت تکوین مدرنیته را از نظر بهدور نداریم.
فهرست منابع
قرآن کریم
۱٫ ادوارد سعید: ۱۳۹۱ هـ ش، نقش روشنفکر، ترجمه: حمید عضدانلو، چاپ اول (ایران- انتشارات آرمان شهر)
۲٫ اقبال، لاهوری: بت، بازسازی اندیشۀ دینی در اسلام، ترجمه: محمد بقائی (ماکان)
۳٫ عبدالکریم سروش: ۱۳۷۷هـ ش، رازدانی و روشنفکری و دینداری، چاپ چهارم (ایران: تهران- مؤسسۀ فرهنگی صراط)
۴٫ کاپلستون، فردریک: ۱۳۸۹هـ ش، تاریخ فلسفه، ترجمه: غلامرضا اعوانی، ج۴، چاپ سوم (ایران: تهران- شرکت انتشارات علمی و فرهنگی)
۵٫ گروه غربشناسی پژوهشگاه: ۱۳۸۷هـ ش، رهیافتهای فکری – فلسفی معاصر در غرب، چاپ اول (ایران: تهران- سمت)
۶٫ مجله مهرنامه، سال اول، شماره نهم، ۱۳۸۹ اسفندماه، روشنفکری دینی و آبغوره فلزی؟!
۷٫ مجله مهرنامه، سال دوم، شماره ۱۶ ، آبانماه۱۳۹۰، تحلیل مفهوم روشنفکری دینی
۸٫ محمد رضایی، محمدرضا بیات و دیگران: ۱۳۸۸ هـ ش، جستارهایی در کلام جدید، چاپ دوم (ایران: تهران- سمت)
۹٫ مولانا جلالالدین بلخی: ۱۳۸۶ هـ ش، مثنوی معنوی، اهتمامکننده: نیکلسون، دفتر پنجم، چاپ دوم (ایران- انتشارات اردیبهشت)
۱۰٫ همایون پاییز به نقل از جلال آل احمد، در فصلنامۀ عملی – فرهنگی آمو، شمارههای ۲، ۳، ۴، ۱۳۸۰ هـ ش، (تاجکستان- انستیتوت شرقشناسی و میراث خطی اکادمی علوم جمهوری تاجکستان)
Comments are closed.