احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۲ سرطان ۱۳۹۴
سه شنبه ۲۳ سرطان ۱۳۹۴
نویسنده: پروفیسور محمود حسابی
در تاریخ جهان، هر دورهیی ویژهگیهایی داشته است. در آغاز تاریخ، آدمیان زندهگیِ قبیلهیی داشتند و دورانِ افسانهها بوده است. پس از پیدایش کشاورزی، دورۀ دهنشینی و شهرنشینی آغاز شده است. سپس دوران کشورگشاییها و تشکیل پادشاهیهای بزرگ مانند پادشاهیِ هخامنشیان و اسکندر و امپراتوری روم بوده است. پس از آن، دورۀ هجوم اقوامِ بربری بدین کشورها و فرو ریختنِ تمدنِ آنها بوده است. سپس دورۀ رستاخیزِ تمدن است که بهنام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره، مللِ مختلف دارای وسایل کار و پیکارِ یکسان بودند. میگویند که وسایل جنگیِ سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظیفهشناسیِ لژیونهای رومی بوده که ضامن پیروزی آنها بوده است. همچنین وسایل جنگیِ مهاجمینِ مغول و ملل متمدن، فرق زیادی با هم نداشته است. از دوران رنسانس به این طرف، ملل غربی کمکم به پیشرفتهای صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی دو قرن، ابزار کارِ آنها به اندازهیی کامل شد که ملل دیگر را یارای ایستادهگی در برابر حملۀ آنها نبود. همزمان با این پیشرفت صنعتی، تحول بزرگی در فرهنگ و زبان مللِ غرب پیدا شد؛ زیرا برای بیان معلومات تازه، ناگزیر به داشتن واژههای نوینی بودند و کمکم زبانهای اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالبِ مختلف گردیدند.
در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق پی به عقبماندهگیِ خود بردند و کوشیدند که این عقبماندهگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راهِ این کوششها وجود داشت و یکی از آنها، نداشتن زبانی بود که برای بیان مطالبِ علمی آماده باشد. بعضی ملل، چاره را در پذیرفتنِ یکی از زبانهای خارجی برای بیان مطلب دیدند، مانند هندوستان؛ ولی ملل دیگر بهواسطۀ داشتن میراث بزرگِ فرهنگی نتوانستند این راهحل را بپذیرند که یک مثال آن، کشور ایران است.
برای بعضی زبانها، به علت ساختمان مخصوص آنها، جبران کمبود واژههای علمی، کاری بس دشوار و شاید نشدنی است، مانند زبانهای سامی ـ که اشارهیی به ساختمان آنها خواهیم کرد.
باید خاطرنشان کرد که شمار واژهها در زبانهای خارجی، در هر کدام از رشتههای علمی خیلی زیاد است و گاهی در حدود میلیون است. پیدا کردنِ واژههایِ برابرِ آنها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش علمیِ مطمین آن را به انجام رسانید و نمیشود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمین در این کارِ پُردامنه به جایی رسید و این کار باید از روی اصول علمیِ معینی انجام گیرد تا ضمن عمل، به بنبست برنخورد.
برای اینکه بتوان در یک زبان بهآسانی واژههایی در برابر واژههای بیشمارِ علمی پیدا کرد، باید امکان وجود یکچنین اصول علمییی در آن زبان باشد. میخواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی است توانا، در صورتی که بعضی زبانها با اینکه از جهاتِ دیگر سابقۀ درخشان ادبی دارند، ولی در مورد واژههای علمی ناتوان هستند. اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاور نزدیک وجود دارد صحبت میکنیم که عبارتاند از: زبانهای هندواروپایی (Indo-European) و زبانهای سامی(Semitic) [= زبانهای: عبری، عربی، اکدی، سریانی، آرامی و…]. زبان فارسی نیز از خانوادۀ زبانهای هندواروپایی است.
در زبانهای سامی، واژهها بر اصل ریشههای سهحرفی یا چهارحرفی قرار دارند که به نام ثلاثی و رباعی یاد میشوند و اشتقاق واژههای مختلف بر اساس تغییر شکلی است که به این ریشهها داده میشود و به نام ابواب خوانده میشود. پس شمار واژههایی که ممکن است در این زبانها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم دارد با شمار ریشههای ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشههای ثلاثی چهقدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire) را به کار میبریم. حداکثر تعداد ریشههای ثلاثی مجرد، مساوی ۱۹۶۵۶ (نوزدههزار و ششصد و پنجاه و شش) میشود و نمیتواند بیش از این تعداد ریشۀ ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد. دربارۀ ریشههای رباعی میدانیم که تعداد آنها کم است و در حدود پنج درصد تعداد ریشههای ثلاثی است، یعنی تعداد آنها در حدود ۱۰۰۰ است. چون ریشههای ثلاثییی نیز وجود دارند که بهجای سه حرف فقط دو حرف دارند که یکی از آنها تکرار شده است؛ مانند فعل «شَدَّ» که حرف «د» دوبار به کار رفته است. از اینرو بر تعداد ریشههایی که در بالا حساب شده است، چندهزار میافزاییم و جمعاً عدد بزرگترِ بیستوپنجهزار ریشه را میپذیریم.
چنان که گفته شد، در زبانهای سامی از هر فعل ثلاثی مجرد میتوان با تغییر شکل آن و یا اضافه [کردن] چند حرف، کلمههای دیگری از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول میباشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ… از هر کدام از افعال، اسامی مختلفی اشتقاق مییابد: اول، نامهای مکان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شیوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معنی. با در نظر گرفتن همۀ انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته میشود که از هر ریشهیی حداکثر هفتاد مشتق میتوان بهدست آورد. پس هرگاه تعداد ریشهها را که از ۲۵۰۰۰ کمتر است در هفتاد ضرب کنیم(۷۰ × ۲۵۰۰۰)، حداکثر عدۀ کلمههایی که به دست میآید، یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار کلمه است. یک اشکال در فرا گرفتن این نوع زبان، این است که برای تسلط یافتن به آن باید دستکم ۲۵۰۰۰ (بیست و پنج هزار) ریشه را از برداشت و این کار برای همه مقدور نیست، حتا برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند. اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از دو میلیون عدد بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد، مگر اینکه معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگهای لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی میبینیم که عدۀ زیادی از کلمات به وسیلۀ یک جمله بیان شده است، نه به وسیلۀ یک کلمه! مثلاً کلمۀ Confronation که در فارسی آن را میشود به «روبهرویی» ترجمه کرد، در فرهنگهای فرانسه یا انگلیسی به عربی، چنین ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم»! کلمۀ Permeabtlity که میتوان آن را در فارسی با کلمۀ «تراوایی» بیان کرد، در فرهنگهای عربی چنین ترجمه شده است: «امکان قابلیه الترشح»!
اشکال دیگر در این نوع زبانها، این است که چون تعداد کلمات کمتر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعداد کمتر کلمات تقسیم شود، پس به هر کلمهیی چند معنی تحمیل میشود، در صورتی که شرط اصلیِ یک زبان علمی این است که هر کلمهیی فقط به یک معنی دلالت بکند تا هیچگونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند. به طوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار میکردند، در یکی از مجلههای خارجی خواندهاند که در برابر کلمات بیشمارِ علمی که در رشتههای مختلف وجود دارد، اکادمی مصر که در تنگنای موانع [یاد شده در] بالا واقع شده است، چنین نظر داده است که باید از به کار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبانهای هندواروپایی استفاده کرد. مثلاً در مورد کلمۀ Cephalopode که به جانوران نرمتنی گفته میشود مانند «اختاپوس» که سر و پای آنها به هم متصلاند و در فارسی به آنها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره کلمۀ «رأس رجلی» را پیشنهاد کردهاند که این ترکیب به هیچوجه عربی نیست. برای خود کلمۀ Mollusque که در فارسی «نرمتنان» گفته میشود، در عربی یک جمله به کار میرود: «حیوان عادم الفقار»!
قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبانهای هندواروپایی است. میخواهیم ببینیم چهگونه در این زبانها میشود تعداد بسیار زیادی واژۀ علمی را بهآسانی ساخت. زبانهای هندواروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ (هزار و پانصد) عدد میباشند و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند (Prefixe) و در حدود ۶۰۰ پسوند (Suffixe) هستند که با اضافه کردن آنها به اصل ریشه میتوان واژههای دیگری ساخت. مثلاً از ریشۀ «رو» میتوان واژههای «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژههای «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهای «اند» و «ال» و «ار» و «اش» ساخت. در این مثال، ملاحظه میکنیم که ریشۀ «رو» به دو شکل آمده است: یکی «رو» و دیگری «رف». با فرض اینکه از این تغییر شکل ریشهها صرف نظر کنیم و تعداد ریشهها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، ترکیب آنها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ۳۷۵۰۰۰ = ۲۵۰ × ۱۵۰۰ (سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را به دست میدهد. اینک هر کدام از واژههایی که به این ترتیب به دست آمده است را میتوان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژۀ «خودگذشته» که از پیشوند «خود» و ریشۀ «گذشت» درست شده است، میتوان واژۀ «خودگذشتهگی» را با افزودن پسوند «گی» به دست آورد و واژۀ «پیشگفتار» را از پیشوند «پیش» و ریشۀ «گفت» و پسوند «ار» به دست آورد. هرگاه ۳۷۵۰۰۰ واژهیی را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰پیشوند بهدست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژههایی که به دست میآید، میشود ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ۳۷۵۰۰۰ (دوصد و بیست و پنج میلیون). باید واژههایی را که از ترکیب ریشه با پسوندهای تنها به دست میآید نیز حساب کرد که میشود ۹۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ۱۵۰۰ (نهصد هزار). پس جمع واژههایی که فقط از ترکیب ریشهها با پیشوندها و پسوندها به دست میآید، میشود: ۲۲۶۲۷۵۰۰۰ = ۹۰۰۰۰۰ + ۳۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰یعنی دوصد و بیست و شش میلیون و دوصد و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشهها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آنهم فقط با یکی از تلفظهای هر ریشه. ولی ترکیبهای دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند: پیادهرو) و اسم با اسم (مانند: خردپیشه) و اسم با صفت (مانند: روشندل) و فعل با فعل (مانند: گفتوگو) و ترکیبهای بسیار دیگر که اگر همۀ آنها را در زبانهای هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژههایی که ممکن است وجود داشته باشند، مرز معینی ندارد و نکتۀ قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیونها واژه، فقط نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دستکم ۲۵۰۰۰ ریشه را از برداشت و قواعد پیچیدۀ صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.
اساسِ تواناییِ زبانهای هندواروپایی در یافتن واژههای علمی و بیان معانی، همان است که شرح داده شد. زبان فارسی نیز یکی از زبانهای هندواروپایی است و دارای همان ریشهها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبانهای مختلفِ هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوتها طبق یک روال پیدا شده است. تواناییهایی که در هر زبانِ هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبانها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردنِ آنها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژۀ علمی در زبان فارسی، فقط باید واژهیی را که در یکی از شاخههای زبانهای هندواروپایی وجود دارد، با شاخۀ فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.
منبع:
http://adel-ashkboos.mihanblog.com
Comments are closed.