احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۳ سرطان ۱۳۹۴
چهار شنبه ۲۴ سرطان ۱۳۹۴
نویسنده: محمد مختار الشنقیطی
برگرداننده به فارسی: مهران موحّد
گاهی اوقات ممکن است ملتها زندانی تاریخِ خود شوند و این در صورتی اتفاق خواهد افتاد که حافظۀ جمعیِ ملتها فرسنگها از رویدادهایی که بهراستی در در تاریخ اتفاق افتاده، فاصله بگیرد و آنها بهجای اینکه به دنبال آگاهی یافتن از آنچه واقعاً روی داده، باشند، آرزوهای باطنی خود را جایگزین حوادث تاریخی کنند و تلاش ورزند قرائتی از تاریخ ارایه کنند که مبتنی بر جدل و منفیبافی و یکجانبهگرایی باشد.
هرگاه در مورد کشمکشی که میان سلفیها و شیعیان، هماکنون در جهان اسلام در جریان است به کندوکاو بپردازیم، بهآسانی درخواهیم یافت که مهمترین انگیزه برای این کشمکشها و دعواها اختلاف دربارۀ روایت و تحلیل و تفسیر تاریخ اسلام است. این اختلاف و ستیزهگی و ناسازگاری، تنها دربارۀ روایت تاریخ خلافت راشده نیست، بلکه تاریخ اسلام با همۀ مراحل آن از جمله هجوم مغولها به دنیای اسلام و جنگهای صلیبی و دورۀ طولانی خلافت عثمانی را در بر میگیرد.
دریغا که این اختلافها ناشی از اختلاف در برداشتهای اکادمیک و علمی که برکنار از انگیزههای غیرعلمی باشد، نیست. اختلافهای اکادمیک معمولاً به خونریزی و کشمکشهای دردناک و تراژیک نمیانجامد. در واقع، این نزاعها میان دو حافظۀ جمعی متضاد صورت میگیرد که هیچ یک از آنها مبتنی بر خوانشی دقیق و موشکافانه از گذشته نیست، بلکه بیشتر بر اساس نتیجهگیریهای عجولانه و شتابآلودی است که از نظر منطقی، بر پایههای سست و لرزانی بنا یافته و بر مبنای مستنداتِ ضعیف و نامعتبر تاریخی شکل گرفته است. در کنار اینکه هر کدام از این دو قرائت از تاریخ میکوشد انبوهی از اوصاف زشت و منفی را بارِ طرف مقابل کند و هرگز گوشش بدهکار رعایت انصاف و دقت علمی نیست.
تاریخ و حافظۀ جمعی
در اینجا میکوشیم در مورد تفاوت و دگرسانی میان تاریخ و حافظۀ جمعیِ ملتها سخن برانیم و برای اینکه بهتر بتوانیم موضوع حافظۀ جمعیِ آشفته و مغشوش را روشن بسازیم، مثالی از صلاحالدین ایّوبی میزنیم و نشان میدهیم که چهطور سلفیّان و شیعیان در حال حاضر با صلاحالدین برخورد میکنند و خواهیم دید که چهگونه ارایۀ روایتی ناقص و نادرست و تحریفشده از صلاحالدین ایّوبی باعث شده در وضعیّتی که مسلمانان بسیار نیازمند یکپارچهگی و احساس تعلق به هویّت مشترک و سرنوشت مشترک هستند، به یگانهگی و همبستهگی مسلمانان آسیب جدّی وارد شود.
میتوان در خصوص تعریف «دانش تاریخ» گفت که ثبت و تقریر بیطرفانۀ رویدادهای زندهگی بشری در محدودۀ زمان و تحلیل و ارزیابی مفهوم و فلسفۀ این رویدادها در زمان حال و آینده را دانش تاریخ مینامند. نیز در خصوص تعریف «حافظۀ جمعی» میتوان نوشت که حافظۀ جمعی، عبارت است از برجستهسازی و یادآوری دلبخواهی رویدادهای تاریخی به منظور استفادۀ ابزاری از آنها برای بهدست آوردن اهداف سیاسی و ایدیولوژیک جمعی.
با توجه به این دو تعریفی که از علم تاریخ و حافظۀ جمعی ارایه کردیم، به چند تا تفاوت و ناسازواری میان این دو دست مییابیم.
نخست اینکه حقیقت در دانش تاریخ، خود هدف است و کاربردی آموزشی و علمی دارد، در حالیکه حقیقت در حافظۀ جمعی در خدمت مقاصدی خاص قرار میگیرد و در بسیاری از اوقات در پای اهداف آنی و زودگذر قربانی میشود.
دوم اینکه بیطرفی و خوانشِ عاری از حب و بغض رویدادهای تاریخی، یکی از ویژهگیهای مهم دانش راستین تاریخ است. این در حالیاست که حافظۀ جمعی، خاصیّت یکجانبهنگری و برخوردی عاطفی با مسایل را دارد چرا که هدف حافظۀ جمعی، یاری رساندن به فرآیند شکلگیری هویتی جمعی و ترسیم مرز میان جمعی از مردم با دیگر کتلههای انسانیاست حتّا اگر این مرز، وهمی و ساختهگی و قلّابی باشد.
نمیخواهم بگویم که حافظۀ جمعی، پدیدهیی مطلقاً منفی و ناسودمند است. هر گروه دینی یا میهنی یا نژادی، ناگزیر از داشتن حافظهیی جمعیاست که به صورت داستانها و قصههای حماسی پدید میآید و شالودۀ زیست گروهی و کار مشترک گروهی را میسازد. مشکل از جایی پدید میآید که حافظۀ جمعی بر مبنای اوهام و افسانهها و خرافات و نه بر پایۀ حقایق، شالودهگذاری شده باشد. یا اینکه حافظۀ جمعی به جای اینکه کمک کند صاحبانِ آن حافظۀ جمعی در صدد تقویت و نیرومندسازی خود برآیند، موجب شود که گروهی که آن حافظۀ جمعی را با خود یدک میکشند، دست به تحقیر و خوارداشت دیگران بزنند و نفرت و سوءتفاهم در میان مردم ایجاد کنند.
دو روایت متضاد از صلاحالدین ایّوبی
حافظۀ جمعی سلفیها صلاحالدین ایّوبی را قهرمان همۀ مسلمانان نمیداند، بلکه او را به عنوان قهرمانی سنّی و سلفی تلقی میکند که در کارهایی که در طول زندهگیاش انجام داده، اولویتهای خاصی را که مورد پسند سلفیهاست، در نظر گرفته است. او زندهگی سیاسی و نظامی خود را با از بین بردن دولت فاطمیان در مصر آغازید. سپس عزمِ خود را جزم کرد و سرزمینهای اسلامی را از چنگ صلیبیها درآورد و پرچم اهل سنّت و جماعت را (اهل سنت و جماعت بر اساس همان تعریف تنگنظرانۀ سلفیها) در شام و مصر و عراق به اهتزاز درآورد. این نگرش تنگنظرانه و کوتاهبینانه به صلاحالدین ایّوبی را میتوان در نوشتههای شیخ سفرالحوالی از عربستان سعودی و علیمحمد صلابی، تاریخنویس معروف لیبیایی، مشاهده کرد. البته بسیارند آنهایی که چنین تصویری را از صلاحالدین رواج میدهند و تبلیغ میکنند. در وبسایت شخصی سفرالحوالی، متن سخنرانییی از او به نشر رسیده زیر عنوان «تبانی رافضیان با صلیبیها در اشغال بیتالمقدس». در جایی از این سخنرانی چنین آمده: «در اثنای جنگهای صلیبی، تبانی و همکاری میان شیعیان و باطنیانی که بر سرزمینهای مصر و شام، حکمروایی میکردند و میان صلیبیان مهاجم صورت گرفت. باطنیها برای صلیبیان به منظور اشغال بیتالمقدس تسهیلاتی را فراهم کردند. باطنیان هیچ جنگی برای دفاع از بیتالمقدس برضد صلیبیها انجام ندادند. صلیبیها به آسانی وارد بیتالمقدس شدند و حرمت آن را دریدند و هفتاد هزار از مسلمانان را از دم تیغ بیدریغ خود گذراندند تا آنجا که اسبهایشان در خون مسلمانان کشتهشده تا زانو فرو رفت.»
سفرالحوالی سپس از صلاحالدین ایّوبی سخن میراند و میگوید: «صلاحالدین از نقطۀ درست شروع کرد و آن اینکه مسلمانان اهل سنت را بر عقیدۀ صحیح و بر کتاب و سنت گرد هم آورد و صف داخلی مسلمانان را از جنایتکاران و منافقان و جریانهای انحرافی پاکسازی کرد، آنگاه به جنگ با دشمنان بیرونی پرداخت و به یاری خدا به پیروزیهای چشمگیری دست یافت. از همینروست که میبینیم صلاحالدین در مرحلۀ نخست، مناطق تحت اشغال صلیبیها را در شام و فلسطین به حال خود رها کرد و با صلیبیان وارد جنگ نشد و به مصر رفت و دولت فاطمیها را سقوط داد.»
آقای سفرالحوالی در اینجا مقاومتِ جانانه و حماسی مسلمانانِ ساکن بیتالمقدس به رهبری دولت فاطمی در برابر اشغالگران را فراموش میکند. مسلمانانِ بیتالمدس به مدت چهل روز زیر فشار محاصرۀ شدید و هجومهای پی در پی صلیبیان به مقاومت پرداختند. این را نیز آقای الحوالی نمیخواهد بداند که شام در زمانی که مورد هجوم صلیبیها قرار گرفت، هرگز زیر نگین فرمانروایی فاطمیها قرار نداشت.
معنای عملی این خوانشِ تنگنظرانه و خُردکنگرشانه از صلاحالدین ایّوبی این است که با الهامپذیری از آنچه صلاحالدین انجام داد،
رسالت جوانان سلفی امروزی این است که جهان اسلام را از شیعیان پاک بسازند پیش از آنکه دست به آزادسازی آن از چنگ استعمار خارجی بزنند و نباید با شیعیان حتا اگر شهروندان کشوری یگانه باشند، همکاری کنند و نباید به آنها اعتماد بورزند، هرچند اهداف و دغدغههای مشترکی با هم داشته باشند.
در حافظۀ جمعی شیعیان امروزی، صلاحالدین ایّوبی نهتنها مطلقاً قهرمان نیست بلکه ماجراجویی نظامیست که مهمترین دولت را – که دولت فاطمی باشد – از میان برداشت و با صلیبیها دست به سازش زد و در معاهدۀ «رمله» بخشی از سرزمینهای اسلامی را به آنها واگذار کرد و با سرکوب کردن شیعیان و طعمۀ آتش ساختنِ کتابخانههای فاطمیان در مصر، اقدام به ترویج و نشر جهل و تعصب و دگماندیشی کرد.
اینگونه رویکرد نسبت به مردهریگ صلاحالدین ایّوبی را میتوان در کتابی که تاریخنگار اهل سوریه، حسن امین، زیر عنوان «صلاحالدین ایّوبی و عباسیّان و فاطمیّان و صلیبیّان» نوشته بهخوبی مشاهده کرد. یکتن از نویسندهگان شیعهمذهب، احمد راسم نفیس، تا آنجا در نکوهش عملکرد صلاحالدین پیش رفته که او را «هولاکوالدین ایّوبی» نامیده است.
در اینجا نویسندهگان شیعهمذهب به این نکته توجه نمیکنند که صلاحالدین ایّوبی با آنکه اشتباهات متعددی را مرتکب شد که از جملۀ این اشتباهات میتوان از کوتاهیاش در حق کتابخانههای مصر یاد کرد، زندهگیاش را وقف تلاش برای بازپسگیری سرزمینهای اسلامی از دست کفار صلیبی نمود و همۀ عمرش را یا صرف جنگ کرد یا صرف پهرهداری از مرزهای سرزمینهای اسلامی. حال آنکه زمامداران همدورهاش همهگی غرق ناز و نعمتِ شاهانه بودند و از مشکلات مردم بهشدّت غافل. از جملۀ همین زمامدارن در گام نخست از خلیفهگان فاطمی باید یادآوری کرد که پس از زوال دولت خود، گنجهای سرشار از طلا و جواهر را به یادگار گذاشتند و حتّا مورخان نتوانستند تعجب خود ناشی از افسانهیی بودن این گنجها را پنهان کنند.
معنای عملی این رویکرد نسبت به میراث صلاحالدین ایّوبی این است که شیعیان نباید بهجز به هممذهبان خود اعتماد کنند و بایسته است به شک و تردید نسبت به رفتار سنیّانی که دم از مقابله و رودررویی با دشمنان خارجی میزنند، نگاه کنند.
با نگاهی موشگافانه و نکتهسنجانه به زندهگی صلاحالدین ایّوبی با تکیه بر منابع دست اولی که در زمان زندهگی او یا کمی پس از مرگش به رشتۀ تحریر کشیده شده، بهروشنی درمییابیم که هر دو خوانش – خوانش سلفی و خوانش شیعی – از زندهگی سیاسی و نظامی صلاحالدین ایّوبی، سادهانگارانه و مصداق سادهسازی شخصیتی پیچیده و چندپهلوست. در واقع، ما میخواهیم بدین وسیله صلاحالدین را در ذیل چارچوبهای فرقهیییی که بر فضای فکری ما امروزه حکمروایی میکند، تعریف کنیم. هر دوی این دو حافظۀ جمعی – حافظۀ جمعی سلفیها و حافظۀ جمعی شیعیان – دو نمونۀ تمامعیار از حافظۀ جمعییی به حساب میآیند که بر مبنای اوهام و افسانهها شالودهگذاری شده است.
اشکالهای روایت سلفی از صلاحالدین ایّوبی
اشکال روایت سلفیها از صلاحالدین ایّوبی در دو جا آشکار میشود: اولاً: صلاحالدین ایّوبی، سنی به آن مفهومی که سلفیهای امروزه در ذهن دارند نبود، چرا که او از رهگذر کلامی و عقایدی، اشعریمذهب بود. بر اساس آنچه سیوطی و دیگران نوشتهاند، صلاحالدین، مؤذنان را دستور داده بود که هر شب از منبرهای خود عقیدۀ اشعری را جار بزنند. همچنین، قاضیِ شرعِ صلاحالدین و نویسندۀ زندهگینامهاش، ابن شداد، یادآور میشود که صلاحالدین سرودههای صوفیانه را میشنید(صوفیمشرب بود).
از جمله اصول ارزشمندی که ابوالحسن اشعری، پایهگذار مکتب کلامی اشاعره، پایهگذاری و ترویج کرد این بود که تکفیر هیچ یک از کسانی که به سوی کعبه نماز میگزارند (اهل قبله)، روا نیست.
واقعیت آن است که اگر صلاحالدین سلفی میبود و با اشعریان دشمنی میورزید و صوفیان را بدعتگذار و منحرف از دین میشمرد و شیعهمذهبان را کافر میدانست، هرگز نمیتوانست مسلمانان را زیر پرچمی واحد گرد آورد و سرزمینهای اسلامی را از دست دشمنان اسلام نجات دهد.
بختیاری مسلمانان در زمان جنگهای صلیبی این بود که صلاحالدین ایّوبی که پرچم دفاع از کیان امت اسلامی را حمل میکرد، صاحب خردی اشعری و پیچیده بود و نابختیاری و بدشانسی مسلمانان در عصر حاضر این است که آنهایی که خود را مدافع یا دشمن دوآتشۀ صلاحالدین ایّوبی قلمداد میکنند، برخوردار از عقل سلفی سادهانگار یا خرد شیعیِ سادهپندار هستند و میخواهند شخصیتهای پیچیده و چندپهلوی تاریخی را به دلخواه خود دستهبندی کنند.
این را از این جهت نمیگویم که من خودم وابسته به مذهب اشعری هستم. بنده لله الحمد نه اشعری هستم و نه سلفی، نه شیعهمذهبم و نه سنّیمذهب. بهتر میدانم خود را مسلمان بنامم، همان نامی که قرآن کریم برای پیروان حضرت محمد برگزیده است (هو سماکم المسلمین). اینکه به عنوان مسلمان شناخته شوم، برای من بهتر است از اینکه اسیر نامگذاریها و اصطلاحات تاریخی تازهپیدا شده شوم.
ثانیاً: صلاحالدین ایّوبی، هیچ مشکلی با شیعیان اثناعشری که اکثریت شیعیان امروزی را تشکیل میدهند نداشت، مشکل او با شیعیان اسماعیلیِ فاطمی – از جمله با زمامداران آن زمان مصر – و نیز با گروه خونریز حشاشین (پیروان حسن صباح) بود. گروه اخیرالذکر، تلاشهایی به خرج داده بود برای ترور صلاحالدین ایّوبی، اما موفق نشده بود.
از همین رو، هنگامی که دولت فاطمی که پیرو مذهب اسماعیلی بود زوال یافت، بسیاری از اسماعلیّان به مذهب شیعۀ اثناعشری گرویدند چرا که دوازدهامامیها پس از زیدیه بیشترین مقبولیّت را در نزد مسلمانان سنی در آن زمان – و بعدها نیز – داشتند. روابط نیک سنیان با شیعان دوازدهامامی تا موقعی ادامه داشت که مدرسۀ فکری ابن تیمیه پا به عرصه گذاشت و دیوارهای بلندی میان شیعیان دوازدهامامی و اهل سنت کشید و پیروان این دو مذهب را از یکدیگر جدا کرد.
شیعیان دوازدهامامی – که بر حسب برآوردهای ابن جبیر، جهانگرد نامدار و دیگران، اکثریت ساکنان دمشق و حَلَب را در زمان جنگهای صلیبی تشکیل میدادند – از هواداران صلاحالدین ایّوبی بودند و بخشی جداییناپذیر از لشکریان او. برخلاف آنچه روایتهای سلفی، امروزه میخواهند ترویج کنند.
در این زمینه کافیاست بدانیم که نخستین کسی که بیوگرافی صلاحالدین ایّوبی را نوشت، تاریخنویس شیعهمذهب، یحیی بن ابی طی حَلَبی بود. از عبارتهایی که به نقل از کتابهای ابیشامه و دیگران از کتاب آن مورخ شیعهمذهب به دست ما رسیده، به خوبی میتوان دریافت که او به شدّت دوستدار و هواخواه خاندان ایّوبی بوده است.
صلاحالدین ایّوبی با شیعیان به دلیل شیعه بودنشان نجنگید. نیز علت جنگیدنش با سنیها سنی بودنِ آنها نبود. ایّوبی مردی عملگرا و دادگر بود. مردم را در برابر کارهای زشتشان مجازات میکرد، نه به خاطر مذهبشان و بیش از آنکه به بحث و جدلهای کلامی و فقهی ارزش و اهمیت قایل شود، کارهای اخلاصمندانه و بیشایبه به سود امت اسلام و وفاداری به جامعۀ اسلامی را باارزش تلقی میکرد و به دیدۀ قدر مینگریست.
او مدتی به عنوان وزیر در دولت فاطمیان کار کرد. همانگونه که با پسران نورالدین زنکی که سنیمذهب بودند، هفت سال جنگید تا شام را با مصر در مواجهه با لشکریان صلیبی، متحد و یکپارچه بسازد.
جالب اینکه ابن اثیر که تاریخنگاری سنیمذهب است، شدیدترین انتقادها را در کتاب تاریخ خود، نسبت به صلاحالدین روا داشته؛ چرا که ابن اثیر از دوستداران و نزدیکان خاندان زنکی در موصل و حَلَب بود، در زمانیکه ایّوبی با آنها میجنگید.
عمارۀ یمنی، فقیه و چامهسرای سنیمذهب، همان کسی بود که دست به شورش برضد صلاحالدین زد و تلاشهای فراوانی انجام داد تا بلکه بتواند دولت فاطمی شیعهمذهب را دوباره به قدرت برساند. انگیزههای منفعتطلبانۀ عماره بر گرایش مذهبیاش چیره شده بود(البته بسیاری از مردم در هر زمانهیی چنیناند و بیش از هر چیزی، منفعتهای مادی برایشان ارزشمند است).
عماره در سرودههایش بهصراحت مینویسد که او بهخاطر دریافت صلت و مزایای مادی، خلیفهگان فاطمی را ستایش میکند با آنکه از لحاظ مذهبی، با آنها مخالف است.
عماره بیش از آنکه به شیعه بودن یا سنی بودن عنایتی داشته باشد، دغدغۀ صلتهایی را داشت که از خلیفهگان فاطمی در برابر سرودن شعر در ستایش آنها دریافت میکرد. او در بارۀ تَرَک خوردن وحدت مسلمان پس از جنگهای جَمَل و صِفین نمیاندیشید، بلکه بیشتر خوشگذرانیهای شاهانه در کاخهای فاطمیان برایش اهمیت داشت. او آشکارا به این مسأله در سرودههایش اشارت کرده است.
اشکالهای برداشت شیعیان از شخصیت صلاحالدین ایّوبی
برداشتی که امروزه بر فضای فکری شیعیان حاکم است، صلاحالدین ایّوبی را متهم به خیانت به مسلمانان و سازشکاری با صلیبیها میکند – آنگونه که حسن امین، در کتابش آورده است. اما نادرست و ناقص بودن این برداشت، آشکارتر از کفر ابلیس است. اولاً: برعکس رویّۀ امیران و زمامدارن پیش از خود – مثل نورالدین زنکی – صلاحالدین ایّوبی دست به سرکوب شیعیان نزد، بلکه کوشید آنها را به دلیل اشتراک و نزدیکی عقاید دینی و با وجود تفاوتهای مذهبی در آغوش بکشد و از آنها حمایت کند. در همین راستا تلاش کرد آنها را بخشی از لشکر خود بسازد و برضد صلیبیها بسیج کند.
بیجهت نیست که تاریخنویس شیعهمذهب، ابن ابی طی، صلاحالدین را میستاید و کتابی در مورد زندهگیاش مینویسد. پدر و خانوادۀ ابن ابی طی (پدر ابن ابی طی از فقیهان و رهبران شیعه در حَلَب بود) در زمان نورالدین زنکی، از شهرشان حلب، تبعید شده بودند تا آنکه صلاحالدین آمد و ستم را از آنها رفع کرد و آنها را به شهرشان بازگردانید.
نباید دربارۀ اقدام صلاحالدین ایّوبی مبنی بر ساقط ساختن دولت فاطمی، انگیزههای مذهبی و فرقهیی جستوجو کنیم. صلاحالدین، دولتهای کوچکِ دیگری را نیز در شام و عراق که همه سنیمذهب بودند، از میان برداشت تا بدینگونه وحدت و یکپارچهگی مسلمانان را در برابر دشمن بیرونی، تأمین کند.
هنگامیکه صلاحالدین تصمیم گرفت جلو کارهای نادرست خلافت فاطمی را بگیرد، خلیفۀ فاطمی، العاضد بالله را نکشت – برخلاف سنت حاکم بر آن دوران، دورانی که شاهد ترورها و قتلهای سیاسی پرشمار و بیرویّهای بود – بلکه کوشید به تدریج برنامههای خود را پیاده کند و صبر کرد تا العاضد بالله به مرگ طبیعی رخت از جهان بربندد. برپایۀ آنچه ابن شداد مینویسد، هنگامی که آخرین خلیفۀ فاطمی درگذشت، سلطان صلاحالدین، مراسم عزاداری بزرگی برگزار کرد و به خاطر مردن خلیفه از خود اندوه نشان داد و او را ستود و فضایلش را برشمرد.
ثانیاً: ادعای حسن امین در مورد اینکه صلاحالدین ایّوبی با صلییبان دست به سازشکاری زد و بخشی از سرزمینهای اسلامی را به آنها واگذار کرد، ادعاییاست سخیف و بیمعنا و گزافهآمیز. بیگمان این سخن، سخن کسیاست که نمیداند یا نمیخواهد بداند که وضعیت نظامی هر دو طرفِ جنگ در دورۀ جنگ صلیبی سوم چهگونه بود.
کافیاست این نکته را یادآور شویم که مؤرخان صلیبی در گذشته و خاورشناسان در عصر حاضر، بیشتر از مورخان کذایی یاد شده در هنگام نوشتن دیدگاههای خود انصاف را در مورد صلاحالدین رعایت کردهاند.
تاریخنویسِ کشیش، ویلیام صوری که در زمان زندهگیاش حوادث مربوط به جنگهای صلیبی سوم صورت گرفته، پیوسته از دلاوری و نجابت و بزرگی و سخاوت سلطان صلاحالدین ستایش میکند. در عین حالیکه به بسیار حسرت و افسوس و اندوه از بازپس گرفته شدن بیتالمقدس از دست صلیبیها توسط صلاحالدین یاد میکند.
امروزه خاورشناسان، به سجایای پسندیده و خصایل حمیدۀ سلطان صلاحالدین اعتراف میکنند. از جملۀ اینها میتوان از همیلتون جیپ که کتاب «زندهگی صلاحالدین» را نوشته و جیفری هندلی که کتاب «صلاحالدین» به رشتۀ تحریر درآورده و آندرو اهرنکیرتز که او نیز کتابی در بارۀ صلاحالدین نگاشته، یاد کرد.
حافظۀ جمعی، پایۀ هویت هر مردمی را تشکیل میدهد و حافظۀ جمعی آشفته و مغشول، هویت تحریفشده و آشفته به وجود میآورد و در نتیجه صاحبان آن هویت کذایی به مردمانی تبدیل میشوند که با خودشان درگیر نبردند.
خوانش سلفی و شیعی از زندهگی صلاحالدین ایّوبی، تنها دو نمونه از نمونههای بسیاری از محصولات حافظۀ جمعی ماست. هر کدام از این دو نمونه نشان میدهد که حافظۀ جمعی ما نیازمند بازسازی مجدد است.
گفتنیاست، صاحبنظران اهل قلمی در میان شیعیان و سنیان – مثل احمد کاتب از عراق و محمد احمری از عربستان سعودی – وجود دارند که تلاش میورزند نارساییهایی را که در نگاه ما به تاریخ و گذشته هست پیدا کنند و نسبت به میراث فکری ما دست به بازنگری جدی بزنند و قرائت تازه و دگرگونه از تاریخ عرضه کنند.
اگر برداشتهای ما از تاریخ مورد بازنگری قرار نگیرد، ممکن است مسلمانان به انتحار دستهجمعی سوق داده شوند. ما نیازمند تلاشهای مضاعفی هستیم تا حافظۀ جمعی ما را آسیبشناسی کنیم و آن را بر مبنای حقایق تاریخی و نه اوهام و افسانههای فرقهگرایان دوباره بسازیم. آیا روزی چنین کاری صورت خواهد گرفت؟
Comments are closed.