تعامل علم و دین از دیدگاه اقبال لاهوری

- ۰۲ اسد ۱۳۹۴

شنبه ۳ اسد ۱۳۹۴

 

بخش نخست

mnandegar-3رستم شاه‌محمدی

مقالۀ حاضر با پرداختن به نگرشِ اقبال لاهوری درباره علم جدید، دین، خدا و جهان طبیعت، نشان می‌دهد که در نظرِ او علم و دین نه در تعارض و نه در تمایز و جدایی، بلکه در تعامل با یکدیگرند. آن‌هم از آن‌رو که وی معتقد است قرآن برخلاف تصور رایج عمده، تکیه‌اش نه بر نظرورزی و توجه به امور انتزاعی و ذهنی، بلکه بر تجربه و مشاهده و عمل است. بنابراین علوم جدید ـ که با تکیه بر خرد استقرایی شکل گرفته‌اند ـ هیچ تعارضی با روح تعالیم قرآنی و اسلامی ندارند و حتا جالب توجه این‌که از تعالیم قرآن بهره برده‌اند. از جانب دیگر، اقبال لاهوری، واقعیت را یک کل تصور می‌نماید که دارای سطوح و ابعاد مختلف و متعددی است که هر یک از علم و دین با روش‌های خاص خویش می‌توانند ابعادی از این واقعیتِ کل را معلوم و آشکار سازند. بنابراین لازمۀ ارایۀ تفسیری جامع از واقعیت، تعامل علم و دین با یک‌دیگر است.
مقدمه
هنگامی که به تاریخ اندیشه‌ها می‌نگریم، گاه با پرسش‌هایی روبه‌رو هستیم که می‌توان آن‌ها را پرسش‌هایی دغدغه‌برانگیز نامید. چرا که پاسخ‌های این پرسش‌ها، بسی مناقشات و منازعات را برانگیخته است. یکی از این پرسش‌ها، پرسش از نسبت علم و دین است. این پرسش اگرچه در طی قرون اخیر و ابتدا هم در غرب مطرح شد، ولیکن دامنۀ آن به جهان اسلام نیز گسترش یافت و اذهان اندیشمندانِ مسلمان را به خود مشغول نمود.
در واقع از هنگامی که علوم جدید توانست در سایۀ نگرش ریاضی‌وار، پرده از رازهای طبیعت برداشته و حتا دست تصرف در آن بگشاید، این تصور در اذهان برخی از متفکران پیدا شد که گویی یگانه تکیه‌گاه معرفتی بشر، فقط علم است. این تصور که با تحولاتی ژرف در حوزه‌های مختلف حیات بشر تقویت می‌شد، ناگزیر به اصلاح و تعدیل تصوراتِ دین‌داران نسبت به خدا، انسان و جهان طبیعت انجامید. بدین‌سان، صحنه‌یی در طی قرن هفدهم میلادی به وقوع پیوست که اولین میدان رویارویی جدی علم و دین گشت. به طوری که شاید بتوان رابطه میان علم و دین را در قالب سه رویکرد مطرح کرد:۱
۱) تعارض: باور به این‌که علم و دین از حیث موضوع، روش و غایت در مخالفت و تضاد با یک‌دیگر قرار داشته و آشتی‌ناپذیرند.
۲) تمایز: قول به این‌که علم و دین به قلمروهای جداگانه‌یی تعلق داشته و از این‌رو دارای مدعیاتی با شیوه‌هایی کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند. هر یک از عالمان دین و دانشمندان علمی باید از ورود و اظهار نظر در قلمروِ دیگری خودداری نماید.
۳) تعامل: رویکردی که بنا بر آن، میان علم و دین نه تضاد و نه تمایز، بلکه هماهنگی و تعامل وجود دارد که می‌تواند به گفت‌وگو و همکاری میان علم و دین بیانجامد. مطابق چنین رویکردی، اگرچه علم و دین از حیث موضوع، روش و غایت، تفاوت‌هایی با یکدیگر داشته، ولی علم و دین با هماهنگی و تکمیل یکدیگر می‌توانند از جهان به منزله یک کل تفسیر و تبیینی جامع ارایه دهند. به سخن دیگر، در این رویکرد، علم می‌تواند افق ایمان دینی را وسعت بخشد و دیدگاه ایمان دینی می‌تواند شناخت ما را از جهان عمیق‌تر سازد.۲
اما داستان نسبت علم و دین در جهان اسلام به گونه‌یی دیگر است. به واقع از حدود قرن هجدهم و نوزدهم میلادی است که جهان اسلام با علوم جدید و دستاوردهای عملی و نظریِ آن مواجهه پیدا می‌کند. این مواجهه البته تا حدود زیادی حاصل جنگ‌هایی بود که دامن‌گیر جهان اسلام شده بود؛ جنگ‌هایی که عموماً با شکست جوامع مسلمان همراه بود. بدین ترتیب تلاش برای برخورداری از توان‌مندی‌های نظامی و غلبه بر عقب‌مانده‌گی در عرصۀ فنّاوری عمده‌ترین عاملی بود که جهان اسلام را به سمت بهره‌گیری از علوم جدید و دستاوردهای آن سوق داد. گویی در چنین فضایی، علم جدید به منزلۀ ابزار قدرت تصور می‌گشت و همین تصور بود که تأثیر عمیقی بر رابطه میان جهان اسلام و جهان مدرن و به ویژه علوم جدید نهاد.
همین نیاز به ابزارها و توان‌مندی‌های تکنولوژیک که مایه استقبال مسلمانان از علوم جدید گشت، در سطحی دیگر سبب گردید تا مواجهه میان جوامع مسلمان و علوم جدید در قالب پرسش از چه‌گونه‌گی رابطه میان باورهای دینی و علوم جدید، شکل گیرد. در پاسخ به این پرسش بود که:
۱) عده‌یی با معرفی باورهای دینی به عنوان مهم‌ترین عامل عقب‌مانده‌گی جوامع اسلامی، عمدۀ دغدغۀشان چه‌گونه غربی شدن بود؛
۲) برخی دیگر با پشت کردن به علم جدید و دستاوردهای آن، عمدۀ دغدغۀشان این بود که چه‌گونه می‌توان غرب‌زدایی کرد؛
۳) اما در این میان جریانی دیگر هم شکل گرفت که به اخذ گزینشیِ علوم جدید و دستاوردهای آن باور داشتند و بر آن بودند که علوم جدید نه تنها سر ناسازگاری با دین اسلام ندارد، بلکه برعکس علوم جدید ریشه در فرهنگ و تمدنی اسلامی دارد. مهم‌ترین دغدغۀ این جریان را می‌توان چه‌گونه مسلمان بودن در دنیای مدرن دانست. این جریان سوم که در آغاز بیش از همه مدیون تلاش‌های سید جمال‌الدین بود، به جریانی توان‌مند و گسترده در جهان اسلام تبدیل گشت و از سوی متفکران و اندیشمندان بعدی دنبال گردید که یکی از برجسته‌ترین ایشان، محمد اقبال لاهوری است. نوشتار حاضر به تبیین رابطه میان علم و دین از دیدگاه این متفکر بزرگِ مسلمان می‌پردازد.

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.